حمیدرضا حسینی
حمیدرضا حسینی
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

با این ۴ تکنیک، «مرجع» هر شکلی از محتوا باشید.

یکی از راه‌های کلیدی موفقیت تو بازار محتوا، «Authority» یا «اعتبار»هستش. وقتی سوال ریاضی داریم نمی‌ریم سراغ استاد ادبیات. تا اینجاش منطقی و بدیهی به‌نظر میاد. اما چرا بعضی وقت‌ها تمایل داریم همه سوالامون رو از یه معلم خاص بپرسیم؟ با یه خاطره کوتاه توضیح می‌دم.

دوم دبیرستان بودم. یه همکلاسی جدید بهمون اضافه شد. بدون اینکه هیچ امتحانی درکار باشه، همه فکر می‌کردن ریاضیش از من بهتره، دیگه هیچکس سوالای ریاضیشو از من نمی‌پرسید. تا این که امتحان بهمن ماه ( یادم نمیاد می‌گفتیم امتحان ترم اول یا امتحان میان‌ترم یا …) فرا رسید. نمره امتحان من بیشر شد و این نمره مرجعیت رو به من برگردوند، اما تو اون ۴ ۵ ماه اول سال تحصیلی چی باعث شد همه بچه‌های کلاس ۲/۴ فکر کنن که ریاضی ایشون بهتر از همه‌ است؟
این سوال دلیل شکل گیری این مطلبه. سعی می‌کنم با این ۴ تا متد جوابش رو پیدا کنم تا بتونم به بقیه کسب‌وکارها هم تعمیمش بدم.


۱. منتظر نوبل نباشیم.


البته که دانش و دونستن اصول، ضروریه اما وقتی داریم در رابطه با فیزیک یه مطلبی می‌نویسیم، نیازی نیست قبلش بابت تحقیقاتمون جایزه نوبل گرفته باشیم. همیشه آدمایی هستن که یه مطلب رو از ما بیشتر می‌دونن، ما باید بهشون به چشم معلم نگاه کنیم و نوشته‌هاشون رو بررسی کنیم و ازشون درس بگیریم. شاید بخوایم نقدشون کنیم، اما چیزی که ضروریه اینه که نباید منتظر روزی برسیم که تو حوزه محتوایی خودمون اول صاحب جایگاه عجیب غریبی شده باشیم بعد شروع به تولید محتوا تو اون حوزه بکنیم. چرا؟

فرض کنید شما سال دیگه نوبل فیزیک می‌گیرید و هنوز تولید محتوا تو حوزه فیزیک رو شروع نکردید. امروز حمیدرضا حسینی که فیزیک هالیدی رو به زور پاس کرد تو بلاگ شخصیش یه مطلب در رابطه با فیزیک کوانتوم ترجمه می‌کنه. 6 ماه دیگه به فرض «نوید محمدزاده» یا «سحر قریشی» راجع به فیزیک کوانتوم یه سوتی می‌دن و مردم شروع به سرچ این مطلب تو اینترنت می‌‌کنن تا صحتش رو بسنجن. به مطلب حمیدرضا بر میخورن. حمیدرضا که داره آمار بلاگش رو می سنجه و میفهمه این مساله ترند شده، حالا حمیدرضا که خیلی اطلاعاتی از فیزیک کوانتوم نداره، بین افراد علاقمند و فعال این حوزه از شما که تو 6 ماه آخر یه پروژه احتمالا طولانی برای دریافت نوبل هستید، شناخته‌شده‌تره.

۲. ریاضی رو به ادبیات ترجمه کنیم.

موضوعات پیچیده رو به موضوعات ساده و قابل فهم تبدیل کنیم. شما برای این‌که با «نظریه نسبیت» آشنا بشید، نمی‌رید سراغ «انیشتین»، مثل من، می‌رید سراغ «ویکی‌پدیا». مخاطب اگر ببینه شما یه نمودار خیلی پیچیده رو تبدیل به یه داستان جذاب کردید، یا یه مقاله علمی رو به فرم یه پادکست جذاب ارائه می‌دید، به احتمال زیاد عاشقتون می‌شه.


۳. به دیگران آموزش بدیم تا خودمون یاد بگیریم.

ممکنه سال‌ها در رابطه با یک موضوع بخونیم و تمرین کنیم اما هیچ‌وقت استاد نشیم. چرا؟ چون برای استاد شدن نیاز به شاگرد داریم. مهمترین نکته تدریس به دیگران اینه که می‌تونیم جامعه‌ای رو تربیت کنیم که برای دونستن یه سری مطالب سراغ ما میان.

۴. مثل «رانسیر» فکر کنید

روند انتقال دانش سال‌هاست که از شکل سنتی خارج شده. دیگه معلم همه‌چیزدون به درد مخاطب «فضای مجازی» نمی‌خوره. هرکسی سعی کنه خودش رو حامل آگاهی و دانش بدونه بد شکست می‌خوره. برخلاف تصور عموم، این روزها «آموزگار نادان»* مخاطب بیشتری داره که ازش در مقابل نقدها دفاع می‌کنن. *آموزگار نادان : این ترم رو رانسیر برای معلمی استفاده می‌کنه که خودش از کمبود دانش خودش آگاهه و معتقده که همچین معلمی باعث میشه دانش در کنش و واکنش بین خودش و شاگرداش شکل بگیره.

جمع بندی

همکلاسی جدید ما هم این‌جوری Authority یا مرجعیت رو تو اون چندماه از من دزدید. با جواب دادن به سوالای معلم، با بلند گفتن جواب سوالی که معلم خودش داره می‌نویسه روی تخته و ... این مدل رفتارا. اما خب تو همین خاطره هم یه نکته نهفته وجود داره. اینکه مرجعیت‌بخشی بعضی رفتارها (مثل امتحان) بیشتر از بقیه است. این گلوگاه‌ها رو تو حوزه کاری خودتون پیدا کنید و روش بیشتر تمرکز کنید. تو مطالب بعدی بیشتر در رابطه با فریم‌ورک استراتژی محتوای 7A صحبت خواهم کرد.

محتواتولید محتوامدیریت محتوادیجیتال مارکتینگبازاریابی درونگرا
نویسنده، بازیگر و‌ کارگردان تئاتر/ سرپرست محتوا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید