قسمت دوم از فصل ششم سریال آینهی سیاه به نام دریاچهی هنری یک فیلم جمع و جور و جالب در ژانر وحشت و جنایی است. با نقد این قسمت همراه من باشید.
مردم عاشق داستانهای جنایی هستند؛ قتل، تجاوز، شکنجه همه و همه کنجکاوی برانگیز است و مخاطبان زیادی را به خودش جذب میکند. بعضی از جذابترین شخصیتهای تاریخ سینما و تلویزیون برآمده از دل ژانر جنایی هستند؛ هانیبال لکتر، دکستر، نورمن بیتس، جان دوی فیلم هفت اثر فینچر و بسیاری نمونههای دیگر. حتی بسیاری از فرنچایزهای معروف سینما هم بر اساس ژانر وحشت و اسلشر هستند؛ قاتلهای نقاب پوشیدهای که در طول 1 ساعت و نیم زمان فیلم حمام خون راه میندازند و آدمها را سلاخی میکنند؛ هالووین، جمعه 13 ام، اره و غیره و غیره. حالا اگر این داستانهای جنایی بر اساس واقعیت یا الهام گرفته از واقعیت باشند هم باعث فروش چندبرابری فیلمها میشود. معروفترین نمونهی آن قسمت اول پارانورمال اکتیویتی بود که سازندگان برای جذب مخاطبان بیشتر با شیطنت از جملهی «بر اساس داستان واقعی» استفاده کردند. فیلم با بودجهی 10 هزار دلاری حدود 100 میلیون دلار فروخت.
همین موضوع ثابت میکند که ژانر جنایی چه جذابیتی برای مخاطبان دارد. سوخت وحشت این آثار از همین جملهی به ظاهر ساده تامین میشود: «بر اساس یک داستان واقعی». هر چقدر داستان به واقعیت نزدیکتر باشد، مخاطب بیشتر برایش سر و دست میشکند. دریاچهی هنری نقدی بر این علاقه است. دیویس و دوست دخترش میخواهند در مورد مردی که از تخممرغها برابر مجموعهداران حمایت میکند مستند بسازند. احتمالا بیننده هم به اندازهی مادر دیویس در مورد موضوع مستند گیج میشود و علاقهی چندانی به آن نخواهد داشت. اما اتفاق غیرمنتظرهای میافتد؛ سالها قبل در روستای محل زندگی دیویس مردی دو زوج جوان که برای ماه عسلشان به آن روستا سفر کرده بودند را میدزدد و شکنجه میکند داستان با کشته شدن توریستها، مرد رباینده و پدر دیویس که یک پلیس محلی است به پایان میرسد. شکنجهگاه هنوز دستنخورده باقی مانده و به نظر نمیاید منعی برای ورود به آن خانه وجود داشته باشد.
به طور قابل پیش بینیای، دیویس و پیا تصمیم میگیرند موضوع مستندشان را عوض کنند و در این مورد فیلم بسازند. یکی از استدلالهایی که پیا برای قانع کردن دوستپسرش میآورد این است که این کار به گردشگری منطقه کمک میکند! البته پیا و استوارت، دوست دیویس و صاحب بار محلی (با بازی دنیل پورتمن) پر بیراه نمیگویند. اگر نمیدانید شاخهای از گردشگری به نام گردشگری سیاه وجود دارد که به گردشگریای اشاره دارد که مردم برای بازدید از محل وقوع قتل و داستانهای جنایی پول پرداخت میکنند.
به هر ترتیبی که شده دیویس و پیا تصمیم میگیرند مستندشان را در مورد این حادثه بسازند. از آنجایی که در آن زمان روستای دریاچهی هنری مقصد گردشگری محبوبی بوده داستان دزدیده شدن زوج جوان و سپس قتل آنها توجهات زیادی را به خود جلب میکند و ویدیوهای زیادی از پوشش خبری آن وجود دارد که مادر دیویس بعضیهایشان را ضبط کرده. حین بازدید این ویدیوهاست که پیا متوجه واقعهی وحشتناکی میشود؛ ربایندگان و شکنجه کنندگان زوج جوان در واقع پدر و مادر دیویس بوده اند و تمام اتفاقات در واقع نقشهی آنها برای پوشاندن رد خودشان بوده. پیا که با کشف حقیقت از تنها ماندن با مادر دیویس وحشت دارد خانه را ترک میکند و در حین فرار سرش به سنگ میخورد و میمیرد. مادرش هم از ترس برملا شدن حقیقت خودکشی میکند
اینجاست که با یک پرش زمانی به زمانی میرویم که مستند ساخته شده و در جشنوارهها موفق ظاهر میشود. در سکانس کوتاه بار استوارت حسابی شلوغ است و پر از توریستهایی است که در اثر موفقیت مستند به منطقه مسافرت کردهاند. این تمام ماجرا نیست؛ تهیه کنندگان به ساخت فیلم از روی این داستان علاقهمندند و این ماجرا قرار است تا مدتها دستمایهی سرگرمی مردم باشد. این قسمت با تنهایی دیویس در آپارتمان مدرنش در حالیکه با بغض به جایزهای که همان شب به دست آورده نگاه میکند پایان میرسد.
سم میلر کارگردان این قسمت در ایجاد تعلیق و ساخت یک تریلر کوتاه عملکرد موفقیت آمیزی دارد. نشان دادن صحنههایی از طبیعت اطراف و فضاسازی کلی اثر موفق است. انتخاب مونیکا دولان برای بازی در نقش جنت مک کاردل تحسین برانگیز است و دولان به خوبی از پس اجرای نقش برآمده است. اما در نهایت پاشنهی آشیل این قسمت هم مثل قسمتهای اخیر فیلمنامه است. فیلمنامهای که ایدهی خوبی دارد اما کماکان پرداخت خوبی ندارد و آنطور که باید فرهنگ سرگرمی را به نقد نمیکشد. با این حال هر چند این قسمت ربطی به تکنولوژی ندارد به لحاظ کیفیت بهتر از قسمت اول سریال است.