هانیه محمدی
هانیه محمدی
خواندن ۵ دقیقه·۱ سال پیش

نقد و بررسی سریال آینه‌ی سیاه/ قسمت سوم، فصل ششم/ آن سوی دریا

قسمت سوم از فصل ششم آینه‌ی سیاه هر چیزی که یک سریال محشر باید داشته باشد دارد؛ بازیگران خوب، ایده‌ی جالب و حس نوستالژی اما به یکی از ناامید کننده‌ترین قسمت‌های سریال تبدیل می‌شود. با نقد این قسمت همراه من باشید.بریکینگ بد یکی از بهترین سریال‌های تلویزیون که نمادپردازی و داستان‌گویی تصویری در تلویزیون را به اوج خود رساند. یکی از بازیگرانی که قرار بود نقشی کوتاه و مکمل داشته باشد و در پایان فصل اول سریال حذف شود آن قدر با بازیش سازندگان سریال و مخصوصا وینس گلیگان را تحت تاثیر قرار که تا سکانس آخر سریال حضورش را قطعی کرد. بله، آرون پاول... یکی از همدردی برانگیزترین بازیگران آمریکایی. حالا او در فضای متفاوتی (سریال در دهه هفتاد میلادی جریان دارد) به ایفای نقش پرداخته است. اما متاسفانه باید بگویم حضور در این قسمت‌ را شاید باید یکی از اشتباهات شغلی پاول بدانیم. درست است که آرون پاول همدردی مخاطب را بر می‌انگیزد ولی در انتخاب این نقش‌ها به تکرار افتاده و صرفا با حضورش در سریال تقریبا مطمئن بودم که قرار است اتفاق بدی برای خانواده‌اش بیافتد و ما شاهد یکی دیگر از گریه‌های دلخراش او باشیم. بازیگر معروف دیگری که در سریال حضور دارد کیت مارا است که نقش همسر آرون پاول را بازی می‌کند. راستش را بگویم کیت مارا را از زمان خانه‌ی پوشالی (house of cards) میشناسم و او را در فیلم و سریال‌های زیادی دیده‌ام و خیلی دوستش دارم ولی یکی از بدترین انتخاب بازیگران سریال اوست. مارا هیچ شباهتی به زنان دهه‌ی 70 ندارد؛ نه صدایش، نه قیافه‌اش و نه اصلا جنس بازی‌اش. در نهایت به لطف انتخاب نامناسب مارا مخاطب نمی‌تواند با لانا استنفیلد همذات پنداری کند.خب، از بازیگری گفتیم. حالا برویم سراغ رکن مهم دیگر سریال یعنی زمان. همانطور که گفتم سریال در دهه‌ی 70 میلادی جریان دارد. تنها استفاده‌ی سریال از زمان روایتش دو چیز است: انتقال حس تنهایی زنان آن زمان و نشان دادن فرقه‌های افراطی.در مورد هدف اول اگرچه سریال تا حدی موفق است اما آنطور که باید خوب عمل نکرده. لانا استنفیلد به عنوان نماینده‌ی زنان آن دوران خیلی حضور پررنگی ندارد. البته پررنگ نبودن حضور کیت مارا در سریال به دلیل هم‌راستایی لحن و محتوا نیست و به نظر می‌رسد نویسنده‌ها در پرداخت شخصیت او ضعیف عمل کرده‌اند.در مورد هدف دوم هم با اینکه سریال سکانس‌های حضور آن‌ها را به خوبی اجرا کرده اما باز هم تاثیری که بر زندگی دیوید (با بازی جاش هارتنت) می‌گذارند را به خوبی بررسی نکرده است. کوتاهی سریال در این زمینه باعث شده اثر شعاری و سطحی از کار در بیاید و تاثیر لازم را نداشته باشد. اما برسیم به روایت ضعیف و پایان‌بندی از آن ضعیف‌تر سریال. شاید بیشتر بیننده‌های سریال اتفاقات پایانی را حدس زده باشند. در عین وجود یکی دو غافلگیری ریز، پایان‌بندی سریال قابل پیش‌بینی، ناامید کننده و خسته‌کننده بود.راستی کسی دلیل نام‌گذاری این قسمت این سریال را فهمید؟ پ.ن: آرون پاول با حضور در این قسمت به معدود بازیگرانی تبدیل شد که در بیش از یک قسمت سریال حضور دارند. حضور قبلی او به فصل چهارم، قسمت اول تحت نام USS Callister بر می‌گردد.

بریکینگ بد یکی از بهترین سریال‌های تلویزیون که نمادپردازی و داستان‌گویی تصویری در تلویزیون را به اوج خود رساند. یکی از بازیگرانی که قرار بود نقشی کوتاه و مکمل داشته باشد و در پایان فصل اول سریال حذف شود آن قدر با بازیش سازندگان سریال و مخصوصا وینس گلیگان را تحت تاثیر قرار که تا سکانس آخر سریال حضورش را قطعی کرد. بله، آرون پاول... یکی از همدردی برانگیزترین بازیگران آمریکایی. حالا او در فضای متفاوتی (سریال در دهه هفتاد میلادی جریان دارد) به ایفای نقش پرداخته است. اما متاسفانه باید بگویم حضور در این قسمت‌ را شاید باید یکی از اشتباهات شغلی پاول بدانیم. درست است که آرون پاول همدردی مخاطب را بر می‌انگیزد ولی در انتخاب این نقش‌ها به تکرار افتاده و صرفا با حضورش در سریال تقریبا مطمئن بودم که قرار است اتفاق بدی برای خانواده‌اش بیافتد و ما شاهد یکی دیگر از گریه‌های دلخراش او باشیم.

بازیگر معروف دیگری که در سریال حضور دارد کیت مارا است که نقش همسر آرون پاول را بازی می‌کند. راستش را بگویم کیت مارا را از زمان خانه‌ی پوشالی (house of cards) میشناسم و او را در فیلم و سریال‌های زیادی دیده‌ام و خیلی دوستش دارم ولی یکی از بدترین انتخاب بازیگران سریال اوست. مارا هیچ شباهتی به زنان دهه‌ی 70 ندارد؛ نه صدایش، نه قیافه‌اش و نه اصلا جنس بازی‌اش. در نهایت به لطف انتخاب نامناسب مارا مخاطب نمی‌تواند با لانا استنفیلد همذات پنداری کند.

خب، از بازیگری گفتیم. حالا برویم سراغ رکن مهم دیگر سریال یعنی زمان. همانطور که گفتم سریال در دهه‌ی 70 میلادی جریان دارد. تنها استفاده‌ی سریال از زمان روایتش دو چیز است: انتقال حس تنهایی زنان آن زمان و نشان دادن فرقه‌های افراطی.

در مورد هدف اول اگرچه سریال تا حدی موفق است اما آنطور که باید خوب عمل نکرده. لانا استنفیلد به عنوان نماینده‌ی زنان آن دوران خیلی حضور پررنگی ندارد. البته پررنگ نبودن حضور کیت مارا در سریال به دلیل هم‌راستایی لحن و محتوا نیست و به نظر می‌رسد نویسنده‌ها در پرداخت شخصیت او ضعیف عمل کرده‌اند.

در مورد هدف دوم هم با اینکه سریال سکانس‌های حضور آن‌ها را به خوبی اجرا کرده اما باز هم تاثیری که بر زندگی دیوید (با بازی جاش هارتنت) می‌گذارند را به خوبی بررسی نکرده است. کوتاهی سریال در این زمینه باعث شده اثر شعاری و سطحی از کار در بیاید و تاثیر لازم را نداشته باشد.

اما برسیم به روایت ضعیف و پایان‌بندی از آن ضعیف‌تر سریال. شاید بیشتر بیننده‌های سریال اتفاقات پایانی را حدس زده باشند. در عین وجود یکی دو غافلگیری ریز، پایان‌بندی سریال قابل پیش‌بینی، ناامید کننده و خسته‌کننده بود.

راستی کسی دلیل نام‌گذاری این قسمت این سریال را فهمید؟

پ.ن: آرون پاول با حضور در این قسمت به معدود بازیگرانی تبدیل شد که در بیش از یک قسمت سریال حضور دارند. حضور قبلی او به فصل چهارم، قسمت اول تحت نام USS Callister بر می‌گردد.

آینه سیاهسریال خوب
عاشق سینما هستم و یادداشتی بر فیلم ها و سریال هایی که میبینم رو با شما به اشتراک میذارم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید