هانیه محمدی
هانیه محمدی
خواندن ۸ دقیقه·۱ سال پیش

نقد و بررسی سریال آینه‌ی سیاه (black mirror)؛ فصل ششم، قسمت اول: جون آدم افتضاحیه

فصل ششم سریال جذاب آینه‌ی سیاه به تازگی منتشر شده برای همین هم قصد دارم این سریال رو به صورت اپیزودیک نقد کنم. این فصل با فصل‌های قبلی سریال یه تفاوت بزرگ داره، ولی آیا این تفاوت چیز خوبیه یا بد؟

پوستر قسمت «جون خیلی آدم افتضاحیه»
پوستر قسمت «جون خیلی آدم افتضاحیه»

نویسنده‌ی سریال آینه‌ی سیاه چارلی بروکر انگلیسی بود که به علت پیش‌زمینه‌ی کاریش تو حوزه‌ی تکنولوژی تونست یکی از جذاب‌ترین و سیاه‌ترین آثار تکنولوژی رو ارایه بده. قسمت‌هایی مثل خرس سفید و 15 میلیون امتیاز جزء شاخص‌ترین قسمت‌های سریال هستند که هم موضوع خوبی دارن و هم به خوبی پرداخت شدن. یکی از نکات مهم سریال آینه‌ی سیاه اینه که بروکر و همکاراش هیچ وقت تکنولوژی رو مقصر اتفاقات وحشتناک نمیدونن بلکه برعکس اونا آدم‌ها رو به خاطر استفاده‌ی اشتباهشون از تکنولوژی زیر سوال میبرن. به عبارت دیگه سریال آینه‌ی سیاه از تکنولوژی استفاده میکنه تا انسان‌ها، اشتباهات و تمایلات بدخواهانه‌شون رو نقد کنه. اما کیفیت سریال وقتی توسط نتفلیکس خریداری شد شدیدا افت کرد. دیگه خبری از پلات توییست‌های فکر شده نبود. حالا دیگه آینه‌ی سیاه تبدیل به سریالی شده که فقط به هیجانات آنی بیننده تکیه میکنه و میخواد هشتگ‌های توییتری رو به خودش اختصاص بده. قسمتی مثل کروکودیل یا آرک انجل جزء همین قسمت‌ها هستن. اما فصل ششم یکی از بدترین فصل‌های سریال تا اینجای کار بوده. این فصل نه تنها از ارایه‌ی داستان جذاب و کاراکترهای درگیر کننده عاجز بوده بلکه اصلا ذات اصلی سریال رو فراموش کرده؛ بله، به جز قسمت اول این فصل که در این نوشته میخوام نقدش کنم بقیه‌ی قسمت‌ها اصلا ربطی به تکنولوژی ندارن. به نظر میاد ایده‌ی سازندگان سریال ته کشیده و الان فقط دارن از اسم سریال برای کسب درآمد بیشتر سواستفاده می‌کنن.

بریم سراغ بررسی داستانی قسمت اول.

اول از همه بگم که چارلی بروکر ایده‌ی این قسمت رو از سریال dropout و زندگی الیزابت هولمز گرفته. بعد از ماجرای رسوایی ترانوس چند فیلم و سریال و چیزی حدود 800 پادکست در این مورد ساخته شد. بروکر با خودش فکر کرد اگر با همچین سرعتی تمام مردم دنیا از اتفاقاتی که برات میافته خبردار بشن چی میشه؟

نمیشه منکر جذابیت سریال‌ها شد. به علت طولانی بودن زمان کلی یه سریال نسبت به فیلم، بیننده‌ها با شخصیت‌های سریالی ارتباط عاطفی برقرار می‌کنن و معمولا شخصیت‌های سریالی از شخصیت‌های سینمایی ماندگارترن. به دلیل همین وابستگی احساسی به کاراکترهاست که سریال‌های تلویزیونی تا قبل از گیم آف ترونز شخصیت‌های اصلیشون رو نمیکشتن. ما با شخصیت‌های سریالی زندگی می‌کنیم و خودمون رو تو دنیای اونا تصور می‌کنیم و به شدت باهاشون همذات پنداری میکنیم. اما اگه سریال ساخته شده از روی زندگی نزدیکانمون باشه چی؟ نه، بذارید یه سوال وحشتناک‌تر بپرسم. اگه سریال ساخته شده سکانس به سکانس از روی زندگی شخصی ما ساخته شده باشه چی؟ این اتفاقیه که برای جون (با بازی آنی مورفی که طرفداران سریال شیتس کریک او را به خاطر دارند) افتاده.

جون زندگی معمولی‌ای داره. صبح بیدار میشه؛ سر کار میره؛ با مزخرفات معمولی کاری سر و کله میزنه؛ رابطه‌ی احساسی پیچیدهای با دوست پسر فعلی و سابقش داره. زندگی جون اونقدر معمولیه که اصلا معلوم نیست چرا این آدم انتخاب شده تا از روی زندگیش سریال بسازن. اما این اتفاق افتاده. سرویس استریم بری (که سازنده‌ها با شیطنت لوگوی اون رو مشابه لوگوی نتفلیکس طراحی کردن) تصمیم گرفته از روی زندگی جون یه سریال بسازه. این سریال تمام اتفاقاتی که در طول روز برای جون میافته رو پخش میکنه با این تفاوت که نسخه‌ی کامپیوتری سلما هایک با فناوری دیپ فیک نقش جون رو ایفا میکنه.

اما این همه‌ی تفاوت نیست. سریال به طور زیرکانه‌ای جزئیات اتفاقاتی که برای جون افتاده رو تغییر میده. یعنی در عین حالی که اتفاقات نشان داده شده در سریال عینا در زندگی جون اتفاق افتاده اما سریال با «سینمایی کردن» یه سری جزئیات مثلا بی اهمیت باعث میشه کلیت ماجرا عوض بشه. مثلا جون مجبور به اخراج همکارش میشه. این روزها با اوضاع تورم خیلی شرکت‌ها مجبور میشن این کار رو بکنن و مسئول اخراج معمولا نقشی در تصمیم گیری‌ها نداره. وقتی جون همکارش رو، که ظاهرا رابطه‌شون صمیمی‌تر از همکار بوده، رو اخراج میکنه از شدت فشار عصبی میره رو بالکن شرکت که سیگار بکشه ولی سیگار از دستش میافته و از بخت بد روی سر فرد اخراج شده فرود میاد. اما وقتی سریال این اتفاق رو نشون میده سلما هایک با غرور و به نظر از عمد و برای تحقیر بیشتر فرد اخراج شده سیگار رو روی سرش میندازه. در هر دو حالت جون سیگار کشیده و سیگاری روی سر فرد اخراج شده افتاده اما واقعیت این دو اتفاق کاملا متفاوته. یا مثلا وقتی جون پیش تراپیستش از احساسش حرف میزنه معذبه، اما توی سریال اون خیلی با اعتماد به نفس و حق به جانب دیگران رو از دم تیغ انتقاد میگذرونه. اینجاست که انتخاب سلما هایک برای بازی در نقش جون مناسب به نظر میاد. صرف نظر از تصمیات تجاری و شهرت سلما هایک جنس بازی او پرافاده است و بیننده باهاش همذات پنداری نمیکنه.

کار وحشتناک دیگه‌ای که سرویس استریم بری انجام داده اینه که هیچ حریم خصوصی‌ای برای جون باقی نگذاشته؛ استریم بری به مکالمات جون با تراپیستش، وکیلش، دوستاش و خلاصه هر کسی دسترسی داره و همه‌ی اینا رو تو سریالش آورده. مثلا همون روز دوست پسر سابق جون ازش میخواد که به دیدنش بره. ما از قبل میدونیم که جون هنوز کاملا دوست پسر سابقش رو فراموش نکرده و با اینکه دوست پسر جدیدش (کریش) تمام ویژگی‌های به دوست پسر خوب رو تیک زده اما به نظر میاد جون از رابطه‌ی جنسیشون رضایت نداره. او به دیدن دوست پسر سابقش میره. با اینکه همدیگه رو میبوسن اما به نظر میاد قصد خیانت به کریش رو نداره با این حال وقتی کریش این اتفاق رو از سریال میبینه به طور قابل درکی ارتباطش با جون رو بهم میزنه.

مسئله‌ی بعدی جزئیاتیه که تو زندگی همه‌ی ما وجود داره ولی وقتی از دریچه‌ی بیننده‌ی سریال، یعنی از بیرون بهش نگاه میکنیم متفاوت میشه. مثلا کیه که از قهوه‌ی دستگاه‌های قهوه ساز شرکتی خوشش بیاد؟ اما وقتی جون از کیفیت قهوه شکایت میکنه ما به عنوان بیننده‌ی سریال قضاوتش میکنیم و به چشممون افاده‌ای میاد.

هدف استریم بری چیه؟ استریم بری سازمان شیطانی‌ای نیست؛ در واقع طبق گفته‌ی وکیل جون، او خودش به استریم بری چنین اجازه‌ای داده. استریم بری قصد داره محتوی هدفمند بسازه؛ محتویی که کاملا بر اساس خلقیات، علایق، تمایلات و ترس‌های هر فرد ساخته شده. نه چیزهایی که بهش تظاهر میکنیم بلکه خودِ خودِ واقعیت؛ مثلا در مقاله‌ای در وبسایت weird co گفته شده تعداد افرادی که به ستایش سریال موفق HBO به نام وراثت پرداختن بیشتر از بیننده‌های سریاله. در واقع چون منتقدان سریال رو دوست داشتن خیلی‌ها برای باحال به نظر رسیدن، یا نخبه به نظر رسیدن بدون اینکه واقعا سریال رو نگاه کرده باشن ازش تعریف میکنن. شخصی سازی سرویس‌های استریم در عین حالی که میتونه جذاب بشه میتونه واقعا ترسناک هم باشه. زندگی جون به کلی از هم میپاشه، دوست پسرش ترکش میکنه، دوستی براش نمیمونه، زندگی جنسی و عاطفیش از هم میپاشه و اونقدر درمانده میشه که اون کاریو میکنه که توی سریال میبینید.

این تمایلات واقعی انسان‌هاست که محتوی‌ها رو شکل میده. حتما شنیدید مردم به خبرهای بد بیشتر علاقه دارن. خب، طبق گفته‌ی مدیرعامل استریم بری اونا سعی کردن محتوایی با مضمون «فلانی خیلی عالیه» تولید کنن ولی کسی علاقه‌ای بهش نداشته. در واقع «سینمایی شدن جزئیات» اینجا خودش رو نشون میده. به خاطر علایق بیننده‌هاست که استریم بری جزئیات کوچیک زندگی جون رو تغییر میده تا اون بدتر به نظر بیاد. مثلا فرد اخراج شده دلش نمیخواد ببینه آدمی که اخراجش کرده یه آدمیه مثل خودش؛ آدمی که مشکلات خودش رو داره، ضعف‌های خودش رو داره، نگرانی‌های خودش رو داره. نه، فرد اخراج شده جون رو به شکل یه هیولای بی‌عاطفه ببینه برای همین هم سلما هایک با تکبر سیگارش رو روی سر اون میندازه.

تا اینجا به نظر میاد که آینه‌ی سیاه زده تو خال. دست روی آینده‌ی صنعت فیلم و سریال سازی گذاشته و میخواد راجع به اثرات تکنولوژی به ما هشدار بده. اما مشکل این اپیزود کجاست؟ چرا به اصطلاح در نیومده؟ اولین ایراد به بازی‌ها برمیگرده. نه آنی مورفی و نه سلما هایک انتخاب‌های مناسبی برای نقش‌هاشون نیستند. درسته که سلما هایک نچسب و افاده‌ایه اما در کل انتخاب مناسبی نبوده. آنی مورفی هم درخشش چندانی نداشته که البته با ضعف موجود در فیلمنامه تا حدی قابل درکه. درسته که سرویس‌های استریم از بازیگران معروف برای بیشتر دیده شدن محتوی استفاده میکنن اما فکر میکنم در این سریال بهتر بود از بازیگرانی که شهرت کمتری دارن استفاده میشد و فقط در فیلمنامه طوری به نظر میرسید که این افراد بازیگران مطرحی هستند.

موضوع دوم فیلمنامه‌ی بده. با اینکه سریال ایده‌ی خوبی داشته اما اونقدر بد پرداخت کرده که بعید میدونم روی کسی اثر گذاشته باشه. پایان بندی چنین سریال‌هایی اهمیت زیادی دارن. پایان مثلا اکشن و بی سر و ته، ورود راحت جون و سلما هایک به استریم بری، پلات توییست مربوط به نسخه‌های کامپیوتری همه و همه رو سریال از رو نقد آینده‌ی تکنولوژی به سیرک تبدیل می‌کنه. پرداخت سریال به موضوع اراده اونقدر سطحیه که اصلا دلم نمیخواد بهش اشاره‌ای بکنم. نتفلیکس با این سریال نه تنها این روند رو نقد نکرده بلکه اثری ساخته که وحشت‌های بیننده رو به تمسخر میگیره. انگار بروکر هر بار با یه ایده‌ی فوق العاده میره پیش مدیرای نتفلیکس اونا هم میگن این خیلی خوبه ولی اگه باعث میشه مردم یه ذره فکر کنن و این روتین مسخره و تکراری رو زیر سوال ببرن چی؟ آخرش رو عوض کنن تا یه جوری باشه که فقط ژست دغدغه‌مند بودن داشته باشه. خلاصه ما که این ینگه دنیا نشستیم و کاری از دستمون بر نمیاد ولی کاشکی یه نفر به آقای بروکر بگه یه فکری به حال سریال بینظیرش بکنه و از باتلاق درش بیاره.


آینه‌ی سیاهبلک میرورblack mirrorنقد سریال آینه‌‌ی سیاه قسمت اول فصل ششمبهترین قسمت آینه‌ی سیاه
عاشق سینما هستم و یادداشتی بر فیلم ها و سریال هایی که میبینم رو با شما به اشتراک میذارم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید