در این قسمت تنش های بین کمیل و مادرش اوج میگیرند، دیالوگ ها دو پهلوتر میشوند و برخلاف اسم این قسمت (تعمیر) همه چیز رو به بدتر شدن میرود. با نقد این قسمت همراه من باشید.
دیالوگ برتر:
باب نش:" مطمئنم قاتل مرد بوده. زنای اینجا با دست نمیکشن. با حرف میکشن."
!!! هشدار اسپویل!!!
در این قسمت بالاخره میفهمیم دختر بلوندی که در فلش بک ها میدیدیم کیست. او آلیس نام دارد و هم اتاقی کمیل در بیمارستان روانی است. هر دوی آلیس و کمیل خودآزاری دارند و به خودشان صدمه میزنند. هر دو مادرانی دارند که در به دست آوردن رضایتشان موفق نیستند. این تشابهات کم کم باعث صمیمیت و ایجاد دوستی بینشان میشود. وقتی کمیل میگوید به موسیقی علاقه ندارد آلیس جواب میدهد " تعجبی نداره سر از اینجا (بیمارستان روانی) در آوردی." کمیل یاد آوری میکند " یادت نره خودتم اینجایی" و آلیس با اشاره به آهنگ میگوید:" آره ولی من هر وقت بخوام میتونم از اینجا برم". بالاخره بی راه نگفته اند که قدرت موسیقی در نزدیک کردن افراد بهم از قدرت کلمات بیشتر است. MP3 پلیر شکسته ی کمیل نه نشانه ی اعتیاد او به الکل است و نه به علت در آمد پایینش. این وسیله تنها پل ارتباطی او دوست مرده اش است. البته به شخصه فکر میکنم این ترفند به قصد سانتی مانتال کردن رابطه ی کمیل و آلیس نبوده و صرفا به عنوان از سمبلی از مشکلات حل نشده ای که روی دوش کمیل سنگینی میکند استفاده شده. در مونتاژ غم انگیز پایانی میبینیم که کمیل خودش را مقصر مرگ دوستش میداند.
آلیس بغض آلود در حالیکه مثل یک دختربچه عروسکش را بغل کرده از کمیل میپرسد:" به نظرت اگه سنم بیشتر باشه، رابطه م با خانواده م بهتر میشه؟" کمیل خیلی کوتاه و قاطعانه جواب منفی میدهد. آلیس میپرسد: " اون وقت چیکار باید کرد؟" و کمیل میگوید :" دووم میاری" شاید جواب کمیل ناامید کننده به نظر برسد اما حقیقت دارد. همه ی ما، بعضی ها بیشتر و بعضی کمتر، به دنبال کسب رضایت پدر و مادرمان هستیم اما این رضایت ممکن است به بهای آسیب های روحی تمام شود؛ همانطور که در مورد آلیس شد. اصلا تا کجا باید دنباله روی پدر و مادر بود؟ ما در جامعه ی سنتی ای زندگی میکنیم که تعلیمات دینی تاکید زیادی بر اهمیت اطاعت (عمدا از این واژه استفاده میکنم) از پدر و مادر دارد در حدی که آن را بعد از اطاعت از خدا قرار میدهد. آیا باید تا این حد پیرو راه والدین بود؟ درست و غلط چیست؟ در دنیای که همه (دین، سیاست و والدین) از ما میخواهند گوش به حرف آنها باشیم چطور باید راه منحصر به فرد خودمان را پیدا کنیم؟ همین اواخر گیرمو دل تورو در انیمیشن پینوکیو به زیباترین شکل ممکن به این موضوعات پرداخته. شاید بتوان این برداشت را از سریال داشت که دنیا فقط به خاطر هیولاهایی که دختران نوجوان را میدزدند و میکشند جای بدی نیست؛ پدر و مادرهایی هستند که با تربیت اشتباهشان زندگی ای بدتر از مرگ را برای فرزندانشان رقم میزنند و زخم های وحشتناکی روی روح و روانشان به جا میگذارند.
آدورا توقع همین دنباله رویی بی چون و چرا را از کمیل دارد. شوکه کننده ترین سکانس این قسمت سکانس باغبانی آدوراست. میدانیم که اِما با دختر معصوم و چشم گوش بسته ای که آدورا فکر میکند نیست. او قبل از آمدن کمیل هم سرکش بود ولی این را از مادرش پنهان میکرد. آدورا با تمام سخت گیری هایش خبری از لباس های کوتاهی که اِما بیرون از خانه میپوشد ندارد. وقتی رییس پلیس به آدورا خبر میدهد که اِما مقررات رفت آمدی را نقض کرده، او با تیزهوشی تقصیر را گردن کمیل می اندازد. آدورا از تاثیراتی که کمیل بر روی او میگذارد نگران میشود. شاید ما هم به عنوان بیننده نگران تاثیرات فرد معتاد به الکلی که به بدن خودش هم رحم نمیکند بر روی یک دختر نوجوان هستیم اما سریال با نشان دادن طرز رفتار کمیل با اِما به ما نشان میدهد که این نگرانی بی خود است. اما آدورا به دلیلی که هنوز نمیدانیم حکم به مجرم بودن کمیل داده. او حتی کمیل را مقصر بریده شدن دستش هنگام هرس رز ها میداند (ببین چیکار کردی!). در حالیکه کاملا برعکس؛ آدورا مقصر زخم های روی بدن کمیل است.
قسمت سوم با رفتارهای متناقض اِما شروع میشود و ادامه پیدا میکند. او در خانه حرف گوش کن است و مثل یک فرشته لباس میپوشد ولی بیرون از خانه از آن بچه های قلدر است که با رفتارشان کفر همه را در آورده اند. رفتار تحریک برانگیز او با جان کین، پسری که خواهر نوجوانش به تازگی کشته منزجر کننده است. اوج رفتار طغیانگر اِما را وقتی میبینیم که مچ کمیل را با با کارآگاه میگیرد. کمیل که به دلیل شرایط بهم ریخته ی شهر و حساسیت های آدورا راضی نمیشود دیروقت با اِما بیرون برود. البته احتیاطی که کمیل در برخورد با اِما نشان میدهد به شدت تحت تاثیر تجربه ی ناخوشایندش در رابطه با آلیس است. خشونت اِما، کلمات رکیکی که به کار میبرد، رفتارش با خواهرش در تناقض کامل با دختربچه ی مظلوم و بی دفاع آدورا قرار میگیرد. به نظر می آید واکنش اِما نسبت به دروغ کوچکی که خواهرش به او گفته افراطی است. او با گفتن جملات توهین آمیز و تحریک آمیز سعی میکند کمیل را به پرخاشگری وا دارد. واکنش کمیل چیست؟ کوتاه آمدن و فرار کردن. کمیل نمی تواند یا نمیخواهد در مورد رفتار اِما چیزی به مادرشان بگوید چون در نهایت نتیجه یکسان است؛ آدورا او را مقصر میداند.
بین همه ی این آشفتگی ها رابطه ی کارآگاه و کمیل کمی احساسات به این اپیزود تاریک تزریق می کند هر چند شهر و اتفاقاتش همیشه روی صحبت هایشان سایه می اندازد.
ویلیس " تو از اون دختر کشیش ها بودی؟ خوشگل، پولدار و باهوش؟" دختر کشیش اصطلاح استریوتیپیکالی است که برای توصیف دختر های سرکش با جاذبه ی جنسی به کار برده میشود.
کمیل:" پول و قیافه تو این شهر تو رو به همه چی میرسونه."
ویلیس :" و هوش؟"
کمیل:" تو رو به بیرون شهر میرسونه" یعنی اگر عقل داشته باشی از اینجا میری.
اگر نقد رو خوندید و نکاتی به ذهنتون رسیده که در نقد وجود نداره خوش حال میشم در قسمت نظرات با من درمیون بذارید.