قسمت چهارم با نام میوه ی رسیده تمرکز خودش را بر روی مسائل جنسی قرار میدهد و از همین راه سرنخ های تازه ای از قاتل رو میکند. با نقد این قسمت همراه من باشید.
!!! هشدار اسپویل!!!
قسمت چهارم با عذرخواهی اِما از کمیل بابت اشتباه دیشبش شروع میشود. همانطور که قبلا اشاره کردم اِما احساس میکند کمیل به او دروغ گفته و او را قال گذاشته برای همین از دستش عصبانی بود و احساسش را به آن شکل تنفر آمیز، با تحقیر کمیل در مقابل ویلیس ابراز کرد. ولی به جز این احساس، اِما اعتراف میکند که در حضور دوستانش جو گیر شده و اختیارش را از دست داده. از برخورد اِما با دوستانش متوجه میشویم که او یک جورهایی رییس این گروه سه نفره است و رفتار متفاوتش با کمیل در حضور دوستانش به خاطر تثبیت این حس حکمرانی و برتری است. این درست بر خلاف رفتار اِما در حضور مادرش است. هر وقت اِما را در کنار آدورا میبینیم او دختربچه ی معصوم و حرف گوش کنی است ولی رفتار او در نبود آدورا زننده، نیش دار و بی پرواست. در واقع، رفتار اِما در حضور دوستانش و تلاش او برای قدرت نمایی ناشی از احساس ضعف او در خانه و در مقابل یک مادر کنترلگر است. علت رفتار قلدر مآبانه ی اِما در بیرون از خانه این است که او نمی تواند احساسات، افکار و به طور کلی خودش را در محیط خانه ابراز کند. وقتی اِما مدام بخش هایی از وجودش را در حضور مادرش سرکوب میکند، این احساسات به طریق دیگری فوران خواهند کرد. قبل از اینکه کمیل از در اتاق اِما بیرون برود، اِما با لحن تهدید آمیز و شیطنت واری میگوید:" یه مامان چیزی نگو". مشخصا عذرخواهی اِما به این دلیل نبوده که بابت رفتارش شرمنده است او از این هراس دارد که کمیل چیزی ار رفتار شب گذشته اش به مادرشان بگوید.
رفتار های هشداردهنده ی اِما به همین جا ختم نمیشود. ارتباط او با معلمش هم نکته ی شوکه کننده ی دیگری است که در این قسمت شاهد آن هستیم. معمولا اینطور نشان داده میشود که معلم ها از جایگاه خودشان سواستفاده میکنند و نوجوان ها را اغفال میکنند اما از سکانس کوتاه بین اِما و آقای لیسی اینطور به نظر میرسد که این اِماست که از رابطه ی غیرقانونی بینشان به عنوان اهرم فشار بر روی معلمش استفاده میکند (البته این به معنی بیگناهی آقای لیسی در سواستفاده از جایگاهش نیست). در واقع این رابطه ی مخفیانه نشان از ناتوانی اِما در ایجاد ارتباطات سالم با پسرهای همسن و سال خودش است؛؛ رفتار تحریک آمیزش در مقابل جان کین، دخالت هایش در زندگی خصوصی کمیل و استفاده از جمله ی "من این چیزا رو خوب میدونم" برای به رخ کشیدن اطلاعاتش در زمینه ی روابط جنسی، همه و همه نشان میدهد که اِما نتوانسته با این بخش از زندگی بزرگسالی کنار بیاید و فقط تظاهر میکند این مسائل برایش عادی است.
ممکن است اِما الگویی برای این رابطه ی مخفیانه داشته باشد. در قسمت قبل و در این قسمت سریال با استفاده از کلمه ی "نوشیدنی همیشگی" این سرنخ را به ما میدهد که رابطه ی آدورا و رییس پلیس صمیمی تر از چیزی است که به نظر میرسد و حتی حسادت همسر آدورا را هم بر می انگیزد. همسر آدورا از اینکه او با رییس پلیس راحت تر است تا با او ناراحت است. او مشخصا به آدورا اهمیت میدهد اما آدورا علاقه ای که نشانه ای از روابط مستحکم بینشان باشد نشان نمیدهد. آدورا حتی از صحبت در مورد مسائل بینشان طفره میرود. ظاهر زیبای ازدواج این دو نفر یک دروغ فریبنده است. همسر آدورا در نظر او بیشتر نماد یک پرستار دلسوز است تا همسر.
بحث ناتوانی جنسی مردان هم موضوعی است که جدیدا در فیلم و سریال ها زیاد به نمایش در می آید. زندگی جنسی افراد به شدت تحت تاثیر اوضاع مالی و احتماعیشان قرار دارد. جان کین هم از شغلش اخراج میشود هم شایعه ی های پیرامونش مبنی بر قاتل بودنش او را از نظر اجتماعی منزوی کرده. درگیری ذهنی اش با دیدن وضعیت مادرش بدتر هم میشود. مادرش به نوشیدن بی رویه الکل روی آورده و دچار افسردگی شده.
سرنخ های مهم در مورد هویت قاتل در پرسش و پاسخ های کمیل از کارآگاه به دست می آید . کمیل در ازای نشان دادن محل های وقوع جرم های گذشته در ویندگپ میتواند چند سوال از کارآگاه بپرسد و جواب آنها را با ذکر منیع در گزارشاتش بیاورد. اگر تا الان رفتار مردم این شهر، قاب بندی های کارگردان و دیالوگ های فیلمنامه باعث نشده از این شهر و گذشته ی نکبت بارش بترسید، با داستان هایی که کمیل تعریف میکند مو بر تنتان راست میشود. اولین محل، جایی است که دو زن به دلیل تمایلات جنسیشان کشته شده اند. البته چون سلاح قتل پیدا نشده این احتمال وجود دارد که خودکشی بوده. اما با چیزی که از مردم ویندگپ سراغ داریم این موضوع دور از دهن است. اما این تاریکترین بخش داستان نیست. یکی از دو زن دختری داشته و این دختر به قول کمیل تاوان گناه (از دید مردم ویندگپ) مادر ندیده اش را پس داده. او که به خاطر گذشته ی مادرش توسط مردم و همکلاسی هایش طرد شده برای آنکه ثابت کند همجنس گرا نیست با پسرهای زیادی همبستر میشود.
محل وقوع جرم دوم جایی است که به قول کمیل، پسرهای دبیرستانی به طور دسته جمعی به دخترهای تشویق کننده یا همان چیرلیدر تجاوز میکرده اند. سریال از این موضوع برای پرداختن به مسئله ی رضایت دوطرفه در رابطه ی جنسی استفاده میکند و نگاهی به استانداردهای دوگانه در رابطه ی جنسی دارد. ادبیاتی که کمیل در توصیف این محل استفاده میکند این است:" پسرای تیم فوتبال با دختر تشویق کننده ی خوش شانس اون هفته خوش میگذروندن" اولین واکنش کارآگاه احساس انزجار است. بلافاصله میپرسد: " به پلیس اطلاع داده شده؟" و کمیل میگوید : " البته که نه" (لحن کمیل به خوبی نشان میدهد این واقعه از چشم نصف مردم شهر اصلا جرم نبوده و از چشم نصف دیگر آنقدر آبروبر است که ترجیح داده اند در موردش سکوت کنند)
کارآگاه:" بعضی ها به این میگن تجاوز"
کمیل:" بعضی ها هم بهش میگن رابطه ی جنسی با رضایت دو طرف" و کارآگاه با تعجب به کمیل نگاه میکند و میگوید:" تو هم یکی از اون دخترا بودی؟" کمیل جواب میدهد:" اگه بگم آره از چشمت می افتم یا دلت برام میسوزه؟"
کارآگاه:" نه فکر میکنم اون پسرا از کسی که جوون تر از اونی بوده که تصمیم آگاهانه بگیره سواستفاده کردن" کمیل در جواب میگوید:" سواستفاده؟ اگه یه پسر با پنج تا دختر رابطه جنسی داشته باشه به افتخارش مجسمه درست میکنن"
دیالوگ آخر کمیل بیشتر از آنکه نظر واقعی اش در مورد آن اتفاق باشد جمله ای است برای محک زدن کارآگاه اما حرف کمیل در مورد استانداردهای دوگانه ی رابطه ی جنسی درست است. رابطه ی جنسی، چیزی که از اساس لازمه ی تداوم نسل بشر و یکی از نیاز های اولیه ی هر انسانی است در طول سال ها به مسئله ای برای تحقیر زنان تبدیل شده. استاندارد های دوگانه در مورد این مسئله به وسیله ای برای سرکوب زنان و کنترل آنها تبدیل شده و عاقبت این موضوع معمولا گریبانگر هر دو جنس میشود. استفاده از کلماتی که برای اشاره به اندام های جنسی زنانه به کار میروند در کانتکست های منفی و تحقیر آمیز فقط باعث ایجاد شکاف بین جنس زن و مرد میشود و به سلامت جنسی و روانی هر دو طرف آسیب میزند. شاید به همین دلیل است که بزرگترین علت طلاق در کشور ما مسائل جنسی است. وقتی رابطه ی جنسی برای زن تبدیل به تابو میشود و از بچگی این موضوع به عنوان مسئله ای مرتبط با ننگ و آبرو در ذهنش نهادینه میشود طبیعی است که در آینده حتی در رابطه با شریک زندگی اش نتواند خودش را ابراز کند.