قسمت پایانی فصل اول فینال در خور و مناسبی برای این فصل و مقدمه ی کنجکاوی برانگیزی برای فصل دوم سریال است. در این نقد همراه من باشید.
از روزی که جوئل و اِلی سفرشان را شروع کردند میدانستیم که قرار است در ته این سفر علاقه ی خاصی بین این دو نفر شکل بگیرد. قرار بود الی جای سارای از دست رفته را پر کند و جوئل خسته و تکیده را دوباره به زندگی برگرداند. نویسندگان سریال در طول فصل اول، با معرفی جنبه های مثبت و منفی عشق (عشق بیل و فرانک و در مقابل آن عشق کاترین به برادرش و سایر نمونه ها) و به کمک جزئیات شیرین و به یاد ماندنی ای (مانند کتابچه ی جوک ها) سعی کردند به آرامی نحوه ی ایجاد صمیمیت بین جوئل و الی را نشان دهند. هر آنچه در طول 7 قسمت قبل (الی در قسمت افتتاحیه حضور نداشت) کاشته شده بود، در این قسمت درو شد.
صمیمیت بین الی و جوئل شکل گرفت. البته این صمیمیت از خیلی وقت قبل ایجاد شده بود اما در این قسمت بالاخره هر دو نفر، هر چند به شکل غیر مستقیم، به آن اعتراف میکنند. خلقین سریال در پادکست اختصاصی سریال اعلام کرده بودند که برایشان خیلی مهم بوده جوئل و الی احساسشان را به صورت مستقیم بهم ابراز نکنند و به فکر راه های ابراز علاقه ی غیر مستقیم بوده اند. باید اعتراف کنم دیالوگ جوئل (به خاطر زمان نبود) و دیالوگ الی (بعد از اون منم باهات میام) خیلی بهتر از ابراز علاقه های مستقیم احساسات دو کاراکتر به هم را نشان میدهد و بلافاصله با واکنش های مثبت مخاطبین در شبکه های اجتماعی همراه شد. به قول شاعر
اما هر چقدر شکل گیری علاقه ی بین این دو نفر به زحمت و در طول سفر پر ماجرایی شکل گرفته بود، تصمیم نهایی جوئل به طور قطع آن را تحت الشعاع قرار خواهد داد. در طول پخش سریال ما آنقدر اِلی را خوب شناخته ایم (بخوانید: کاراکتر الی آنقدر خوب پرداخت شده) که میدانیم او به پنهان کاری جوئل واکنش مثبتی نشان نخواهد داد. حتی من بیننده هم تصمیم جوئل را درست نمیدانم. دروغگویی و پنهان کاری و مهم تر از همه گرفتن حق انتخاب از هر فردی از نظر اخلاقی کار درستی نیست. درست است که میدانیم الی چقدر برای جوئل ارزش دارد، اما این هم تصمیم جوئل را توجیه نمی کند. به خصوص که کارگردان آخرین سکانس اپیزود اختتامیه را به دروغ جوئل اختصاص داده، تاکید میکند که دروغ جوئل قرار است برملا شود و رابطه ی آنها را تحت الشعاع قرار دهد.
حرف از کارگردانی شد باید گفت که تصمیم خالقین سریال برای حماسی نشان ندادن صحنه های اکشن تصمیم درستی بوده و علی عباسی توانسته خواسته ی خالقین را بر آورده کند. معمولا سکانس های اکشنی که در آن پروتاگونیست با هدف نجات عزیزش به دل دشمن میزند چند مولفه ی آشنا دارد: 1. موسیقی حماسی، 2. صحنه های آهسته، 3. کارگدانی با تاکید بر قهرمان بودن پروتاگونیست. علی عباسی تمام این اصول را زیر پا گذاشته. او نه تنها به جای موسیقی حماسی از موسیقی غمگین استفاده کرده، بلکه از صحنه های آهسته استفاده نکند تا ذهن مخاطب در تمام مدت این سکانس هوشیار نسبت به جزئیات باقی بماند و به آنچه میبیند فکر کند. او به جای اینکه از روی اجساد کشته شدگان به راحتی عبور کند، روی هر کدام از آنها مکث کند تا نشان دهد چطور چندین انسان در راه خواسته ی جوئل آسیب دیده و کشته میشوند. اگر به سکانس فیلم های اکشنی که برای رده های سنی بالای 13 سال (PG-13) ساخته میشوند نگاه کنید، میبینید که معمولا مثل یک بازی کامپیوتری کارگردانی میشوند. دشمن به سریع ترین شکل ممکن بعد از دریافت گلوله میمیرد و دوربین خیلی سریع از روی آنها عبور میکند و معمولا حتی خونی که در اثر شلیک گلوله باید جاری شود را نشان نمیدهند. همه ی اینها با این هدف انجام میشود که بیننده بیشترین احساس حمایت را نسبت به قهرمان فیلم احساس کند و به هیچ وجه تصمیمات او را زیر سوال نبرد. اما ساخته های HBO، حتی وقتی از روی یک بازی کامپیوتری ساخته میشوند هم یک سرو گردن بالاتر از سریال های سایر شبکه ها هستند.
قبلا هم به لحن دو گانه ی سریال اشاره کرده بودم (و مخصوصا درباره ی به تصویر کشیدن معترضین فدرا آن را نقد کرده بودم). اینجا هم، خالقین به هیچ عنوان نخواسته اند جوئل را به یک قهرمان کلاسیک آثار اکشن تبدیل کنند. بالعکس، آنها از بیننده میخواهند تصمیمات جوئل را زیر سوال ببرند. آیا جوئل حق داشت به خاطر الی (و در واقع به خاطر خودش) آن همه آدم را بکشد و مابقی انسان ها را از شانس داشتن واکسن محروم کند؟
خوشبختانه سریال در زمانه ای ساخته شد که حقوق زنان در سینما و تلویزیون بیشتر رعایت میشود. اگر این سریال 10 سال قبل ساخته شده بود، تصمیم جوئل برای نجات از الی از بیمارستان به همدردی برانگیز ترین شکل ممکن نشان داده میشد و شاید حتی بیننده ها را به گریه می انداخت اما از آنجایی که سریال در زمانه ی بیدارتری ساخته شده این اتفاق نیافتاده. اگر سریال در این زمانه ساخته نشده بود هیچ وقت شاهد اتفاقاتی مثل خوابیدن جوئل سر وقت نگهبانی اش که نماد ضعف او بود، نمیبودیم. همچنین پررنگ بودن نقش بلا رمزی هم مدیون تاریخ ساخت سریال است تا جایی که شاید در بیشتر مواقع بتوان گفت پدرو پاسکال به حاشیه کشیده میشد. حتی در تیتراژ سریال هم اسم هر دو همزمان به تصویر کشیده میشود.
اما سریال خالی از ایراد هم نبود. فکر کنم همه ی ما موافق باشیم که سریال میتوانست لحظات اکشن بیشتر و با کیفیت تری ارایه کند. CGI بلوتر ها اصلا در حد و اندازه ی سریال نبود؛ مخصوصا با توجه به اصرار سازندگان بر رئال بودن سریال. خیلی از شخصیت ها مثل تس، تامی و غیره لیاقت پرداخت بیشتر و مدت زمان حضور در صحنه ی بیشتری بودند. در نهایت من مشتاقانه منتظر فصل بعدی هستم و فقط امیدوارم این ایرادات در فصل های بعدی کمتر شوند.