سریال the last of us با یک سکته ی داستانی بی جا، ریتم قصه گویی را خراب میکند. با نقد این قسمت همراه من باشید.
قسمت هفتم به خودی خود اصلا قسمت بدی نیست. اتفاقا بر عکس، به خیلی از سوالات ما جواب میدهد، غنای داستانی کلی سریال را هم بالا میبرد و با نشان دادن گذشته ی الی احساس همدردی ما با او را افزایش میدهد. اما بدیاش این است که زمان درستی برای این توضیحات ارائه نکرده. سریال قبلا در مورد قسمت " زمان خیلی طولانی" یا همان قسمت بیل و فرانک هم دست به چنین اقدامی زده بود اما زمانبندی آن قسمت درست و به جا بود. گذشته ی جوئل و تس و زمان حال الی و جوئل به خوبی با آن قسمت گره خورده بود. به علاوه اینکه اتفاقات بین جوئل و الی به حساسیت حالا نبود. اما خالقین سریال تصمیم گرفته اند در اوج تنش خط زمانی حال الی و جوئل، فلش بکی از زندگی الی و رایلی را بهمان نشان دهند و از اهمیت آسیب دیدگی جوئل کم کند. حداقل اگر در پایان اپیزود نمیدیدیم الی جوئل را درمان میکند احساس بهتری نسبت به این قسمت داشتم.
اگر چه الی در مدت این 6 قسمت مدام حرف زده، اما در واقع چیز زیادی از گذشته ی او نمیدانیم. البته حرفم شاید کاملا درست میدانیم؛ میدانیم که او قبلا ویسکی خورده، از اسلحه استفاده کرده و در یک فروشگاه گاز گرفته شده. بالاخره در این قسمت میفهمیم این اتفاقات دقیقا چطور اتفاق افتاده و زندگی الی چند هفته قبل از ملاقاتش با جوئل چه شکلی بوده.
بر خلاف چیزی که شخصا فکر میکردم، الی یک زندگی معمولی و خسته کننده در فدرا نداشته. او از همان سن کم برای عضویت در فدرا آموزش میدیده و البته که دانش آموز سر به راهی هم نبوده. اما وسط تمام خفقان فدرا چیزی یا بهتر است بگویم کسی بوده که تنها روزنه ی نفس کشیدن او باشد. درست مثل بهترین داستان های عاشقانه، این دو نفر هم از دو قبیله ی مخالف می آیند. الی برای عضویت فدرا آموزش میدیده و رایلی برای دشمن قسم خورده ی فدرا، یعنی فایرفلای ها کار میکرده. شاید از روی فیلم و سریال های هالیوودی و جشنواره های سینمایی متوجه باشید که این روزها پیام اصلی فیلم و سریال ها (به جز موضوعات فمنیستی و جریانات موسوم به woke) مبارزه با فاشیست است. سریال با نشان دادن رابطه ی دوستانه ی رایلی و الی میخواهد بگوید اصرار جریانات فاشیستی بر برتر نشان دادن خودشان و تحقیر دیگران اشتباه است و برای دوستی نمیتوان مرز تعیین کرد. با اینکه فدرایی ها انسان ها را تعلیم میدهند تا از فایرفلای ها متنفر باشند و فایرفلای ها به چشم هیولهای غیرانسانی به فدرایی ها نگاه میکنند، خواسته های مردمی که در این دو دسته بزرگ شده اند متفاوت نیست. همه ی ما در نهایت انسان هستیم.
الی و رایلی با هم در یک فروشگاه بزرگ میچرخند و وسایل هر روزه ای که بدون فکر از کنارشان رد میشویم برای آنها عجایب به شمار می آیند. شاید برای اولین بار است که وضعیت سابق دنیا زیر سوال نرفته ولی نکته اینجاست که این اتفاق در یک فروشگاه بزرگ تجاری نماد کاپیتالیسم افتاده!
پیام زیرمتنی دیگر سریال نهی از خشونت است. من بازی را تجربه نکرده ام و نمیدانم فایرفلای ها در بازی چطور عمل میکنند اما در سریال آنها را نه به عنوان گروهی که میخواهند از دست یک حکومت دیکتاتور خلاص شوند بلکه به عنوان یک گروهک تروریستی با هدف بمب گذاری ساختمان ها به تصویر کشیده اند. حتی دلیل عضویت رایلی تلاش برای نجات خودشان از وضعیت بدشان یا آزادی نیست؛ او عملا اعتراف میکند عضویت در گروه فایر فلای ها باعث شده احساس تعلق کند ؛ اعترافی که شبیه حرف های نوجوان های اغفال شده عضو گروه های افراطی است. رایلی عملا انسان شکست خورده ای است که بهترین کاری که در فدرا برایش پیدا شده نظافت فاضلاب است و برای همین عضو فایرفلای ها شده. این موضوع تا به اینجا بزرگترین پیام پروپاگاندایی سریال است. درست است که بزرگترین هدف فیلم و سریال ها جهت دادن به طرز فکر آدم هاست اما بهتر است از این کار در جهت فرهنگ سازی و تبلیغ روش های سالم حل مشکلات اجتماعی استفاده بشود نه به وسیله ای برای زیر سوال بردن فعالیت آدم هایی که علیه یک رژیم دیکتاتوری اعتراض میکنند. اصلا تروریست خواندن این آدم ها درست است؟ هدف من از گفتن این حرف ها به هیچ وجه تایید خشونت نیست؛ هدف من نقد نگاه سریال به فعالیت این گروه هاست. جوئل به راحتی از اسلحه استفاده میکند و دیگر انسان ها را میکشد؛ کار او اشکالی ندارد و دفاع از خود و تلاش برای بقا بوده؟ ولی فعالیت فایرفلای ها تروریستی است؟ تا وقتی آمریکایی ها سلاح میسازند اسمش دفاع است، بقیه ای که سلاح ها را از خود همان آمریکایی ها میخرند و استفاده میکنند اسمش تروریسم است؟ هر چند گنجاندن اینجور پیام ها برای مردمی کشوری که حمل سلاح در آن قانونی است و شاهد اتفاقاتی مثل تیراندازی در دبیرستان هاست قابل فهم است.
در نهایت قسمت هفتم برای من نچسب ترین قسمت سریال تا اینجا بود. امیدوارم قسمت (های) بعدی بهتر از این باشند.