مقدمه: تجربه برخورد
حضور ذهن دارم که سال 93 که تازه زندگی در تهران را آغاز کرده بودم، چیزهای بسیاری برایم تعجب برانگیز بود. تازه نفس بودم و انگیزهام از آمدن به تهران غیر از تحصیل و دانشگاه، پا نهادن به یک قلمرو نو و گستردهتر بود. بر این باور بودم که وسعت یک انسان تابع وسعت محیط زندگی او است و با تنگ شدنِ محیط زندگی به مرور زمان وسعت افراد کوچک و کوچکتر میشود. بدون شک تهران از حیث تنوع موقعیتهایی که پیش روی فرد میگذارد منحصر به فرد است. هر موقعیت یک «برخورد» است.
برخوردها هستند که جهت حرکت کاتورهای ذرات معلق در هوا را مشخص میکنند. همچنین برخوردهای در سطح شهر جهت حرکت ما انسانهای شهرنشین را مشخص میکند. دفعات برخورد در محیطهای کوچک با تراکم کمتر افراد، کمتر است به همین جهت تغییر مسیر افرادی که در محیطهای کوچک و کم جمعیت زندگی میکنند، به شکل طبیعی کم میشود. دفعات برخورد در محیطهای بزرگ و در عین حال متراکم بیشتر است و به همین جهت افرادی که در شهرهای بزرگ و پر جمعیت زندگی میکنند ناچار هستند که دفعات بیشتری مسیر زندگی خود را تغییر دهند. این نکته در مورد زندگی شغلی و تحصیلی، فکری و عاطفی به همان میزان برقرار است که در مورد حرکت فیزیکی بدن در خیابان یا مترو.
اولین تجربه مترو تهران
وقتی به مرور زمان در تهران مستقر شدم، تجربه مترو برایم حیرتآور بود. این حیرت به مرور زمان از ذهن کسانی که شکل طولانی مدت در تهران زندگی میکنند خارج میشود اما برای یک فرد تازه وارد حیرتانگیز به نظر میرسد. وضعیت شتابزدگی که در شیوه حرکت بدنها نمایان است، خستگی و خوابآلودگی چهره که در صبح یا شب تغییری در اصل آن وجود ندارد و در نهایت برخورد، تماس و در هم فرو رفتگی بدنها جزء جدایی ناپذیر تجربه مترو تهران است. آن گونه که به نظر میرسد که افراد سوار مترو نمیشوند بلکه بار زده میشوند؛ مانند چهارپایانی که در پشت یک خودرو حمل بار، بار زده میشوند. اما این مسأله تنها به زمان سوار مترو شدن محدود نمیشد. در محدوده مترو حتی اگر چندان هم شلوغ نباشد، برخورد و تماس بدنها یک رخداد طبیعی تلقی میشود. افراد به هم برخورد میکنند و سپس به مسیر خود ادامه میدهند. البته این برخوردها گاهی به برخوردهای شدیدتری نیز منتهی میشود و گاهی نزاعهایی در مترو در میگیرد اما اصل این نزاع و اصل برخورد این بدنها در هر صورت طبیعی تلقی شده و وجود حریمی که میان بدنها مرز بکشد امری غیر عادی است و کسی نیز چنین خواستهای را دنبال نمیکند.
حیوانات تماسی و حیوانات دارای حریم
اما این تماس و برخورد بدنها چه معنایی میتواند داشته باشد؟ پاسخ این پرسش زمانی برایم روشنتر شد که تفاوت مواجهه حیوانات با تماس را بهتر درک کردم. علی الظاهر حیوانات به دو دسته حیوانات تماسی و حیوانات دارای حریم تقسیم میشوند.
عمده حیواناتی که ما انسانها در فرآیند دامپروری به آنها به متوسط میشویم در دسته حیوانات تماسی جای میگیرند. برای نمونه به یک گله گوسفند یا فضای نگهداری مرغ و خروسها را نگاه کنید. عمده آنها به شکلی فشرده در یک محیط تنگ نگه داشته میشوند به گونهای که برخورد آنها با یکدیگر اجتنابناپذیر است. آنها برای مدت کوتاهی برای خوردن آب و غذا از آن محیط تنگ بیرون آورده میشوند اما پس از مدت کوتاهی مجدداً به آن باز میگردند. گوسفندان پشت یک وانت حمل بار نیز به شکلی در آن بار زده میشوند که مدام اعضای بدنشان در یکدیگر فرو میرود.
در مقابل این حیوانات تماسی، حیوانات دارای حریم قرار میگیرند. عمده حیوانات وحشی چنین روحیهای دارند. حریمی برای خود شکل میدهند. این حریم ممکن است توسط مالیدن بدن به یک ناحیه یا ادرار در حول آن، شاخ، الگوی رفتاری آن حیوان یا ترکیبی از موارد فوق ایجاد شود اما به هر حال نتیجه به گونهای است که آن حیوان از ورود ناخواسته به حریم خودش جلوگیری میکند.
اما نکته جالبتر این است که اگر تعدادی از این حیوانات دارای حریم را مدتی کنترل کرده و در محیطی با آزمایشهای تحقیرآمیز قرار دهید به مرور زمان آن خوی حراست از حریم در آنها کمرنگ میشود و به راحتی میتوانید آنها را در محیطی مشابه مرغ و گوسفندهایی قرار دهید که در هم فرو میروند.
توسعهیافتگی و حریم تن
اینک آنچه که به ذهن من میرسد این است که میان حریم قائل شدن برای تن و توسعهیافتگی نوعی ارتباط معنادار وجود دارد. جهت این ارتباط نکتهای قابل بحث است و این که بگوییم توسعهیافتگی معلول حریم قائل شدن برای تن است یا بالعکس یا آن که این هر دو معلول علتی ثالث هستند در نقطه آغازین مجاز است. اگرچه به گمانم این حالت سوم محتملتر است.
در وضعیت توسعهنیافته حریم قائل شدن برای بدنها بلاوجه به نظر میرسد. بدنها اموری دانسته میشوند که قرار است برای زنده ماندن دست و پا بزنند. چیز مقدس و دارای حرمتی برای این بدن وجود ندارد. حتی اگر کشور توسعهنیافته نوعی جهانبینی آمیخته با قداست در آن غالب باشد، این تقدس نمیتواند به بدن حمل شود. بدن امری چرکین است. هزینه بقاء و حتی رستگاری رنج دیدنِ این تن است و به همین خاطر در وضعیت توسعهنیافته انسانها به حیواناتی تماسی تبدیل میشوند. انسانی که فاقد حق است به تبع فاقد حقِّ داشتن حریم خواهد بود. بدین ترتیب، مرز قائل شدن برای بدنها بلاوجه میشود. در مقابل در وضعیت توسعه یافته مالکیت تن و به تبع حرمت قائل شدن برای تن یک امر طبیعی میشود و نقض آن غیرعادی قلمداد میگردد.
معنای حرمت تن و ارتباط آن با انسانگرایی
بدین ترتیب، میتوان مدعی شد که پیوندی محکم میان «ایده حرمت تن» و «جهانبینی انسانگرایانه» وجود دارد. این جهانبینی انسانگرایانه به منزله باور به این گزاره نیست که «انسان مرکز جهان است» بلکه به منزله تصدیق «ایده کرامت انسانی» یا Human Dignity است. نگریستن به افرادِ انسانی به مثابه حیواناتی باربر که از قضا میتوان در یک طویله آنها را چپاند، چندان با تصدیق ایده کرامت انسانی سازگار نیست. البته ممکن است کسی بگوید که «در وضعیت کنونی ایران، این شرایط نه محصول طراحی بلکه ماحصل الگوی رفتاری تصادفی افراد است» که این نکته صحیح هم هست اما آنچه که نمیتوان انکار کرد که سازگاری عمومی با این شرایط است. اگرچه اصل باور به «ایده کرامت انسانی» مانع ظهورِ وضعیتِ «در هم فرو رفتگی بدنها» در حوزه عمومی نیست با این حال تصدیق این ایده، مستلزم خروج از بیتفاوتی نسبت به این وضعیت است.
جمعبندی
نمیخواهم بگویم که کشورهای توسعهنیافته پر شده از تعدادِ زیادی میمون و گوسفند است که نمیدانند که نباید در هم فرو بروند و چیزی به نام حریم داشته باشند و به همین خاطر توسعهیافتگی را تجربه نمیکنند. البته شاید چنین هم باشد اما واقعیتش این است که استدلال به نفع این جهت علیت کمی دشوار است. اما این ادعا را میتوان مطرح کرد که «پاسداشت حریم تن» در اتوس(ἦθος) یا نظام عادات مردمان سرزمینهای توسعهنیافته حضور کمرنگتری دارد و چه بسا حضور کمرنگِ این اتوس ماحصل وضعیت توسعهنیافتگی باشد. به هر حال تشخیص این که چگونه این اتوس در ظهوریافته و فراگیر شده به گمانم محل بحث باشد اما بنابر تجربه، از آنجا که درک افراد از بدن، خودش را به نحوی استعاری در ساختارهای اجتماعی بازسازی کرده و بر حیات اجتماعی خودش فرافکنی میکند، این شکل مواجهه با حریم بدن خودش را در سایر اشکالِ حریممندی عیان میکند. این فقدان حریم خودش را در زمان، حد و مرزهای مجاز رفتاری و خاصه شوخیهای مجاز، ساختارهای سازمانی ]که اساساً ایده حریم جزء لاینفک آنها است و در جوامع توسعه برای نقض شدن آفریده میشوند[، حقوق ]که اساساً کارش مشخص کردیم حریمها است[ و ... خودش را آشکار میکند.
توصیه اخلاقی: گوسفند نباشید و در هم فرو نروید! البته دگردیسی اتوس دشوار است و احتمالاً نتوانید اما به هر حال تلاشتان را بکنید!
پینوشت: لازم میدانم در اینجا تقدیرات لازم را از ایرج شریف به عمل بیاورم که ایده این متن ماحصل گفتوگو با او بود.