ویرگول
ورودثبت نام
هیمان
هیمان
هیمان
هیمان
خواندن ۱۳ دقیقه·۶ ماه پیش

آزاد مثل حر

دو فرمانده اما این کجا و آن کجا

امشب شب چهارم ماه محرم است و در این شب از کسی یاد می شود که در تحقق واقعه خون بار کربلا نقش کمی نداشت، او همان فرمانده ای بود که راه را بر کاروان امام بسته بود و ...روز ایشان را در صحرای داغ کربلا نگه داشت و این کار طوری بود که امام حسین علیه السلام او را نفرین کردند؛ اما با همه اینها او در واپسین لحظات روز عاشورا تصمیم خود را گرفت برای اینکه حرّ کربلا باشد، به سوی امام خود توبه کرد و بلافاصله اذن گرفت تا جانش را فدای امامش کند.

اما کمی آن طرف تر فرمانده دیگری هم بود که به تازگی به سپاه عمر سعد ملحق شده بود؛ برای او پیغام مهمی از ابن زیاد داشت: یا از حسین علیه السلام بیعت می گیری یا او را به قتل می رسانی و اگر توانایی این را نداری کار فرماندهی را به شمر واگذار می کنی. آری آن فرمانده شمر بود و عاقبتی که برای خود رقم زد نیاز به توضیح ندارد.

خشت اول گر نهد معمار کج تا ثریا می رود دیوار کج

حال می خواهیم قصه این دو شخص را نه بلکه قصه این دو شخصیت را بخوانیم، یعنی ببینیم شمر بودن و حر بودن چگونه است و هر کدام از چه منزل هایی می گذرد. معروف است که می گویند تاریخ تکرار می شود و به حق که همین است هر چند اشخاص می روند و کسان دیگری جایشان را می گیرند ولی هر کس در هر زمان که کاری یا روشی را پیش می گیرد در حقیقت الگویی را شروع کرده که پایانی مشخص دارد که می توان با فکر در آن کار و کسانی که پیشتر آن را انجام دادند، قبل از رسیدن به پایان مسیر از آن مطلع شد و عمری که یکبار بیشتر نیست را درست طی کرد.

پس این نکته را هم به دست آوردیم که این دو فرمانده یک شبه شمر یا حر نشدند بلکه هر یک عمری را چنان زندگی کرده بودند و از خود کسی ساخته بودند که اگر در امتحان سخت کربلا قرار می گرفت همان می کرد که کرد؛ مقصود اینکه اگر حر در کربلا حر و آزاده شد یک عمر چنین زندگی کرده بود و همینطور شمر. خلاصه که آینده و فردای ما برآیند و نتیجه همین امروزمان مان است و اگر می خواهیم آینده را بسازیم باید از خشت امروز شروع کنیم.

زندگی نامه شمر

شمر بن ذی الجوشن از قبیله بنی کلاب بوده است و فرزند شُرَحبیل بن اعور که به ذی الجوشن شناخته می شده. شُرحبیل مسلمان بود اما در منابع معتبر آمده که ایمانش از سر طمع به بخشش های پیامبر ص بوده است نه جستجوی حقیقت، از مادرش هم به پستی یاد شده چراکه مرتکب گناه بی عفتی می گردد و شمر از همین راه نامشروع متولد می شود.

او در زمان امیر المومنین علیه السلام از سرداران شجاع کوفه بود و در لشکر حضرت شمشیر زد و جانباز شد، اما کمی بعد به خوارج پیوست. آنطور که نوشته اند او نه تنها آدم بی دینی نبوده بلکه شانزده بار پیاده حج به جا آورده و او مانند بسیاری از کسانی که مقابل امام حسین علیه السلام ایستادند اهل تهجد بودند و پیشانی پینه بسته داشته (البته مشخص است که آنها از دین جز پوسته ای خشکیده بویی نبرده بودند، همانطور که گفته اند هر روز هزاران نفر در فرات غسل می کردند تا در قتل امام ثواب بیشتری نصیبشان شود! اینها کسانی که هستند که به فرموده خداوند در آیه 14 سوره مطففین به سبب اعمال خودشان بر دلشان مهر زده شده است).

اما در سال 61 ه.ق کارنامه او چنین است:

  1. از کسانی بود که عبید الله بن زیاد برای پراکنده کردن مردم از اطراف مسلم به دار الاماره فرستاد

  2. عمر بن سعد به ابن زیاد نوشته بود که حسین علیه السلام حاضر شده است بیعت کند یا برگردد، ابن زیاد می گفت که باید پذیرفت ولی شمر اصرار کرد که اگر بگذاری او برگردد بعدها قدرتمند تر می شود برایت دردسر درست می کند، پس او را قانع کرد که شمر را با لشکری چهار هزار نفری به کربلا بفرستد که یا از حضرت بیعت بگیرد یا جنگ را آغاز کند.

  3. فرماندهی لشکر پیاده نظام در روز عاشورا

  4. به شهادت رساندن امام حسین علیه السلام و بردن سر های مطهر شهدا برای ابن زیاد و یزید

عوامل بنیادین شمریت

همانطور که می بینیم صدر و ذیل زندگی او با هم نمیسازد، کسی یار امیر المومنین علیه السلام باشد و کمی بعد قاتل فرزندشان!

پس عوامل مهمی در این میان بوده که سعی می کنیم برخی از آنها را بشمریم:

1.دنیا پرستی

در دوران غاصبین حق حکومت از اهل بیت علیهم السلام ظلم و خوردن حق مردم و بیت المال خیلی بالا گرفته بوده و سران و بزرگان طعم دنیای حرام را چشیده بودند و سخت گرفتارش شده بودند. شمر هم از این قاعده مستثنا نیست همانطور که امام حسین علیه السلام در روز عاشورا خطاب به لشکر دشمن می فرمایند: «و کلکم عاص لامری غیر مستمع قولی فقد ملئت بطونکم من الحرام و طبع علی قلوبکم»

این برای ما درس است که نه تنها دنیای حرام بلکه دلبستگی و شیفتگی دنیای حلال هم آدم را گرفتار خود می کند و بعید نیست که در بزنگاه هایی که باید از آنها بگذرد این وابستگی گریبان گیرش شود. در این باره در قرآن کریم آیات بسیاری است از جمله این آیه شریفه: «قُلۡ إِن كَانَ ءَابَآؤُكُمۡ وَ أَبۡنَآؤُكُمۡ وَ إِخۡوَٰنُكُمۡ وَ أَزۡوَٰجُكُمۡ وَ عَشِيرَتُكُمۡ وَ أَمۡوَٰلٌ ٱقۡتَرَفۡتُمُوهَا وَ تِجَٰرَةٌ تَخۡشَوۡنَ كَسَادَهَا وَ مَسَٰكِنُ تَرۡضَوۡنَهَآ أَحَبَّ إِلَيۡكُم مِّنَ ٱللَّهِ وَ رَسُولِهِۦ وَ جِهَادٍ فِی سَبِيلِهِۦ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّیٰ يَأۡتِیَ ٱللَّهُ بِأَمۡرِهِۦ ۗ وَ ٱللَّهُ لَا يَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡفَٰسِقِينَ﴿٢٤توبه﴾

2.غفلت از معاد

علت شکل گیری آن که مشخص است چیزی جز اشتغال و توجه بیش از حد به دنیا نیست اما برای اینکه دشمنان امام حسین علیه السلام چنین بودند می توان این عبارت حضرت را شاهد گرفت که در سخت ترین لحظات روز عاشورا که یکه و تنها مانده بودند فرمودند: «ویلکم یا شیعة آل ابی سفیان ان لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا احرارا فی دنیاکم هذه و ارجعوا الی احسابکم ان کنتم عربا کما تزعمون...» و همچنین قرائت آیه 27 غافر توسط حضرت پس از توهین شمر در میان کلامشان.

3.تکبر

اینکه شمر خود را حق به جانب می دانست و اصلا گوشی برای شنیدن سخنان هدایت گر امام و اصحابشان نداشت و همینطور میان کلامشان می پرید و توهین می کرد و دشنام میداد

4.خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو

وقتی از شمر پرسیدند چطور حاضر شدی مرتکب آنهمه جنایت در کربلا شوی چنین پاسخ داد که بزرگان و حاکمان ما اینطور دستور دادند و ما حق سرپیچی نداشتیم، بماند که همانطور که گذشت این حرف او بهانه ای بیش نیست چراکه خود نحس او بود که ابن زیاد را متقاعد به جنگ با امام حسین علیه السلام کرد.

اما آنچه ما باید درس بگیریم این است که فریب حرف های شبهه ناکی که در عوام هم گاهی رایج است و بعید نیست به دست بد خواهان اسلام وارد فرهنگ مان شده باشد را نخوریم که مثلا می گویند خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو، یا اینکه با یک گل بهار نمی شود. این عبارات ترویج کننده انفعال و تسلیم در برابر جو حاکم بر جامعه است که انسانی ضعیف و بی فهم و اراده می سازد در حالی که اگر واقعا سعادتی وجود دارد و می خواهیم به آن برسیم جز عقل و چیزی که عقل به اعتبارش پی ببرد راهنمایی که بخواهیم از او تبعیت کنیم نداریم و هیچ چیز جز آن قابل اعتماد نیست. گاهی این خود ما هستیم که باید جامعه را تغییر دهیم همانطور که امام خمینی ره یک نفر بود بدون هیچ پشتوانه حکومتی و مالی، ولی برای خدا قیام کرد و دنیا را بهم ریخت!

آزاد مثل حر

 حر بن یزید ریاحی از خاندانی آبرومند و با موقعیت اجتماعی بالا بود و خود در کوفه ریاست و قدرت داشت.

او به فرماندهی لشکری هزار نفری توسط ابن زیاد به سوی کاروان امام حسین علیه السلام فرستاده شد تا ایشان را به نزد ابن زیاد ببرد؛ در منطقه ذو حُسُم به کاروان رسید و حضرت دستور دادند لشکر و حتی اسب هایشان را سیراب کنند و سپس به خواسته حر همه لشکر برای نماز به امام حسین علیه السلام اقتدا کردند. حضرت دستور دادند کاروان آماده حرکت شود ولی حر گفت نمی توانم بگذارم به کوفه بروید ولی پس از صحبت هایی با حضرت برایشان خیرخواهی کرد و پیشنهاد داد که شما به سوی دیگری بروید که من هم به امیر بگویم شما مخالفت کردید و من مقهور شدم؛ اما حضرت فرمودند من برای حق و حمایت از مسلمانان باید با جانم به جنگ ایشان بروم و پیشنهاد او را نپذیرفتند و در کربلا ماندند.

طبق نقل مشهور در صبح عاشورا بوده است که حر به تنهایی به امام ملحق شد و اذن میدان گرفت و پس از موعظه سپاه و جنگی نمایان توسط خیل تیراندازان دشمن تیرباران شد و کمی در دامان امام حسین علیه السلام به فیض شهادت نائل شد که حضرت به او فرمودند «انت الحر کما سمتک امک»

چگونه حر، آزاد شد؟

1.حق طلبی و تسلیم در برابر آن

حر همانطور که خود به امام حسین علیه السلام عرضه داشت واقعا فکر نمی کرد که سپاه عمر بن سعد با حضرت و اهل بیت شان چنین کنند و صبح عاشورا به او گفت که آیا می خواهی با حسین علیه السلام بجنگی؟ زمانی هم که متوجه شد که تنها کاری که برای امام از دستش بر می آید شمشیر زدن برای او و فدا کردن جانش است از این دریغ نکرد و با خاکساری به سوی خیمه حضرت رفت و از خطایی که در حق شان کرده بود و مانع حرکتشان به کوفه یا مدینه شده بود عذرخواهی کرد، فرمانده ای بود که شد سرباز.

2.یاد معاد و دلنبستن به دنیا

گویند او از سپاه کناره گرفت در حالی که لرزه به بدنش افتاده بود، کسی گفت که این حال برای سردار شجاعی چون تو مایه عجب است! او چنین جواب داد: «انی والله اخیّر نفسی بن الجنة و النار فو الله لا اختار علی الحنة شیئا و لو قُطّعت و حُرقت» این عبارات از بیداری دل او و استواری ایمانش سخن می گوید در حالی که همانجا کسانی بودند که داشتند گندم و جوی ری برای خود دست و پا می کردند.

3.ادب و دلسوزی

زمانی که حر مانع حضرت از حرکت به کوفه یا برگشت به مدینه شد حضرت او را در جایگاه سپاهی هزار نفری نفرین کردند و فرمودند مادرت به عزایت بنشیند، ولی او هیچ بی احترامی نکرد و گفت اگر کس دیگری بود حتما جوابش را میدادم ولی چه کنم که مادر شما فاطمه زهرا سلام الله علیها است و روا نیست که ایشان را جز به نیکی یاد کرد.

همینطور به هنگام رسیدن سپاه به کاروان حضرت که نزدیک اذان ظهر بود خودش خواست تا اینکه بگذارند او با سپاهش برای نماز به امام حسین علیه السلام اقتدا کنند.

همینطور زمانی که توبه کرد و با خضوع تمام از حضرت و اهل بیت شان عذرخواهی کرد.

4.اهل فکر و تصمیم بودن

برخی ها در همان منزل اول گیرند و اصلا فکر نمی کنند، بله نمی شود انسانی پیدا کرد که هیچ فکری نکند و منظورمان از فکر اینجا فکری است که انسان را از خسران و هلاکت ابدی نجات می دهد نه چرتکه انداختن برای حطام دنیا. پس اولین شرط نجات حواس جمعی و غافل نبودن از قضیه است، اینکه ببینیم زیر پرچم کی هستیم، چه می کنیم و با همین روند نهایتمان کجاست.

مرحله بعد که خیلی از خوبان شاید گرفتارش شده اند و می شوند تصمیم است. گاهی فرد با خودش می اندیشد و می فهمد که راهی که در آن قرار گرفته بیراهه است ولی جرئت و شهامت این را ندارد که دل به دریا بزند و بگوید من وظیفه ام را انجام می دهم، هر چه شد بشود! بلکه می شیند عواقب و هزینه های این کار را حساب می کند و از آن در ترس و هراس است و نشستن را بر به پاخواستن ترجیح می دهد. اما خودش پشیمان خواهد شد چراکه هیچ آدم عاقلی چنین نمی کند که به خاطر سختی زود گذر و ناچیز دنیا بترسد و چند صباحی راحتی را به خلود در جهنم و عذاب آخرت بخرد؛ پس اگر قرار بر ترسیدن است عذابی که خدا وعده اش را به کفار داده اولی است. همینطور درباره حق و سرنوشت ابدی خود نباید از هیچ کس خجالت کشید چنان که علامه مصباح ره می فرمودند من درباره دین ام با پدر و مادرم هم تعارف ندارم. به تعبیری نباید قالب پذیر بود و باید قالب های غلط را شکست! همانطور که در قرآن می خوانیم: «واجعلنا للمتقین اماما». این یعنی رهبری مختص امام معصوم و امام انقلاب نیست، یک زن یا نوجوان هم می تواند رهبری بکند و با رفتار درست خودش خانواده ای را از گمراهی نجات دهد.

حر چنین بود و با اینکه می دانست اگر برود نه تنها دیگر آنهمه جایگاهی که با عمری تلاش و شجاعت به دست آورده بود را از دست می دهد بلکه همه کسانی که تا دیروز گوش به فرمانش بودند به رویش شمشیر می کشند، ذره ای در تصمیم اش تردید نکرد و گفت اگر تکه تکه ام شوم و بدنم را بسوزانند آخرت خود را به هیچ بهایی نمی فروشم!

5.نا امید نشدن و سعی برای جبران گذشته

این مطلب در اسلام بسیار زیبا و امیدبخش است که طبق روایات ناامیدی از رحمت خدا نه تنها گناه کبیره است بلکه از بدترین آنهاست. یعنی اگر گناه کارترین و پلید ترین آدم روی زمین هم هستی خدا این را برایت نمی پسندد که از رحمت او ناامید شوی؛ واضح است که این بدین معنا نیست که خب خدا که اینقدر رحیم و مهربان است پس راحت باشیم و گناه خیلی مشکلی ندارد، بلکه اگر زرنگ باشیم از این طرف باید حساب کنیم که منی که خدایی به این خوبی دارم حیف نیست به خاطر لذتی کوتاه و حقیر باعث ناراحتی اش شوم و از او دور شوم؟!

شاید بتوان گفت این آخرین شرط نجات حر بود که او آن را داشت، چراکه بعید نبود اگر ما به جایش بودیم با خود می گفتیم آب که از سر من گذشته و پل های پشت سرم را خراب کرده ام، دیگر تقلای الکی نکنم، مگر یادت رفته است امام حسین علیه السلام همان اول نفرین ات کرد؟ اما حر امامش را خوب می شناخت و می دانست او رحمت واسعه ای است که هیچ گناهکاری را از در خانه اش بر نمی گرداند.

السلام علیک یا رحمة الله الواسعة و یا باب نجاة الامة!

برای مطالعه بیشتر: شمریت و حریت

نوشته: سید علی اصغر علوی و محمد حسین فلاح

مولف ارجمند در این کتاب که از آثار نفیس اوست روایتگر یکی از وقایع ناب کربلا شده است و تاریخ گفته است اما نه تاریخی که مختص عاشورای 61 باشد بلکه آن تاریخی که تا به امروز جاری است و هدایت گر و عبرت دهنده برای عالمیان. او مخاطب را با دو شخصیت آشنا می کند نه دو شخص. همه هدف او این است که مخاطب را با خود همراه کند و به اینجا برساند که اگر میخواهم حر باشم باید چنین باشم و اگر چنان کنم خدای نخواسته شمر زمانه ام خواهم بود!

در این کتاب تاریخ مستند جناب حر و شمر ملعون بررسی شده است و خصلت ها و ویژگی های موثر در انتخاب و عملکردشان تحلیل شده و با هم مقایسه شده است، به سبکی دلنشین و روان که می توان از آن درس گرفت و آنها را در زندگی خود به کار بست.

با اقتباس از کتاب شمریت و حریت

امام حسینشمرآزادیمحرم
۲
۰
هیمان
هیمان
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید