مسلم فرزند عقیل پسر عموی ابا عبد الله بود. مادرش علیه یا حلیه از زنان آزاد نبط و از خاندان آل فرزند بوده و احتمالا نژادی ایرانی داشت. زادگاه مسلم را کوفه نوشته اند. از مدینه به مکه همراه ابا عبد الله الحسین بود و سپس از مکه در مقام نخستین سفیر ره سپار کوفه شد. در هنگام شهادت احتمالا 48 سال داشت.
منجی در زندگی انسان، در فکر انسان از همان ابتدا وجود داشته. مکاتب و ادیان مختلف به آمدن منجی وعده می دادند. طبیعی است؛ انسان دنبال امید بستن به یک روزنه است. مردمان کوفه نیز همین طور بودند، از ظلم حکومت اموی به تنگ آمده بودند و نمی توانستند فسادشان را تحمل کنند.
بنابراین نامه نوشتند، نامه ای به سوی امامشان به کسی که حکومت حق ایشان بود تا آنها را نجات دهد. زندگی بهتری برایشان حاصل کند. کوفیان دنبال خدا نبودند، امام حسین را چون منجی از این شرایط بود دوست داشتند نه چون امامشان بود. پس دایره دلدادگی و انتظارشون منحصر در منافع مادی خواهد بود. مثل کوفی ها مثل بنی اسرائیل در چنگ فرعون است که تا از نیل رد شدند از شر فرعون راحت شدند موسی و خدایش را فراموش کردند. این افراد منتظران واقعی نبودند. اما الگوی منتظر واقعی سربازان و یاران امام حسین بودند که امام را برای خودش، برای خدا می خواستند هدفشان والا بود، مادی نبود.
به هر حال مردم به تنگ آمده کوفه نامه هایی برای امام نوشتند و فرستادند و درخواست کردند که امام از مدینه به کوفه هجرت کنند، به کمک مردم قیام کنند و منصبی که معاویه غصب کرده بود به صاحب اصلیش بازگرداند. امام برای اصلاح امت جدش، برای هدایت برای امر به معروف و نهی از منکر هجرت خودشان را آغاز کردند.
مسئله اینجا بود ابتدا باید این مردم امتحان می شدند امتحان نهایی که اگر قبول می شدند به امام می رسیدند و از ظلم و بی دینی اموی ها نجات میافتند و اگر رد می شدند عقابشان استدراج و باقی ماندن ظلم بود.
امام سفیر و نائب خودش را انتخاب کرد. مسلم پسر عموی خودش همراه با کاروانی کوچک باید به کوفه می رفتند تا ولایت پذیری مردم را بسنجند اگر مردم پای کار و مطیع مسلم بودند امام شرایط را برای اعتماد و بازگشت به کوفه مناسب می دید و می آمد ولی اگر مردم اینگونه نبودند و منافع و خواسته های شخصی خودشان را بر ولایت مقدم می کردند واضح بود در هر زمان و هر شرایط اگر امام قیام می کردند منجر به شهادت می شد.
پس مسلم مامور شده بود تا برود نائب امام باشد مردم را بسنجد آنها را به جایگاه حقیقی امام آگاه کند و به طور کلی مقدمه ای برای حضور حضرت شود. در نامه ای که امام به مسلم داده بود توضیحی از امام آمده بود که شاید مردم آنگونه تصور نمی کردند، مردم تنها کسی را می خواستند که عادل باشد و بی حد و اندازه ظلم نکند ولی امام حقیقت را اینگونه برایشان تبیین کرد. "فلعمری ما الامام الا الحاکم بالکتاب القائم بالقسط الدائن بدین الحق الحابس نفسه علی ذلک لله و السلام" یعنی امام اولا باید حاکم به قسط باشد یعنی بدون تبعیض به اجرای عادلانه قانون بپردازد و ثانیا بر اساس قرآن و دین عمل کند و ثالثا از نفس خود مراقبت کند تا دچار غفلت نشود.
نیاز هست تا نیم نگاهی به شرایط کوفه بیندازیم. این شهر در سال های 17 تا 19 هجری بنیان نهاده شد و از همان ابتدای تاسیس کوفه پایگاه فتوحات مسلمین بود. اهمیت این شهر به اندازه ای بود که امیر المونین آنرا کنز الایمان و جمجمة الاسلام خطاب می کرد و این شهر را:"هذه مدینتنا و محطنا و قعر شیعتنا" توصیف کردند. این شهر در زمان امیر المومنین شاگردان و دست پروردگان ایشان بودند بعد از حضرت هم پایگاه اصلی مخالفت با امویان بود.
تا زمانی که معاویه خلیفه شد، بعد از به خلافت رسیدن معاویه حاکم این شهر را از افراد فاجر و دشمن امیر المومنین قرار می داد تا مردم را کم کم استحاله کنند مردم نیز کم کم ترسیدندن، غافل شدند، دنیا زده شدند و مجاهدین اسیر شدند و شهید شدند و به طور کلی مردم هرچند در قلوب حقیقت را می دانستند ولی در عمل و تابعیت از ولایت را از دست دادند.
تا زمانی که مردم کوفه از امام حسین کمک خواستند، در آن زمان والی کوفه خودش کسی بود که از یزید بدش می آمد.
زمانی که مسلم به کوفه رسید و پیام امام را به مردم رساند از طرف والی مخالفت جدی ندید. پس مردم وقتی متوجه نبود فضای سنگین شدند با مسلم جمع شدند، در همان ساعات ابتدایی گفته می شود دوازه هزار نفر نزد ایشان آمدند و با مسلم بیعت کردند. انبوه انبوه نامه بود که به مسلم می رسید گفته می شود این نامه ها به هجده هزار می رسید و مسلم این نامه ها را همراه با سه تن از مخلصین نزد حضرت فرستاد و پیام داد که:"اما بعد، راه نما به کسان خویش دروغ نمی گوید، هجده هزار تن از کوفیان با من بیعت کرده اند. همین که نامه ام به تو رسید، در آمدن شتاب کن که مردم همه با شما هستند و به خاندان معاویه، نظر و تمایلی ندارند. و السلام"
مردم کوفه در حال رقم زدن یک پیچ تاریخی عظیم بودند اگر ایستادگی می کردند و در رکاب ولایت باقی می ماندند می توانستند پیروز شوند و انحرافی که در سقیفه به وجود آمد همینجا اصلاح می شد ولی اگر جا میزدند ممکن بود مسیر حق تا ابد نابود شود. در تاریخ لحظه های مهمی در زندگی یک جامعه به وجود می آید که با انتخاب صحیح می تواند آن جامعه تاثیری بی محدودیت در زمان و مکان بگذارد و مسیر تاریخ را عوض کند. پیچ های تاریخی مهم ترین امتحانات برای سنجیدن بصیرت انسان ها هستند.
یزید که شرایط را مطلع شد فردی که بالذات جانی بود را والی کوفه کرد نام این فرد عبید الله بود. عبید الله که در دار الامارة مستقر شد هنوز قدرت و نفوذ خاصی نداشت. مسلم قصد قیام کرد و خواست تا دار الاماره را فتح کند. مردم نیز همراهی اش کردند گفته می شود با چهار هزار نفر دار الاماره را محاصره کردند در حالی که گارد دار الاماره سی نفر بودند و اعیان و اشراف حاضر در آن بیست نفر. اینجا بود که هربه های عبید الله شروع شد. عبید الله شروع کرد به بذل و بخشش از بیت المال و تطمیع مردم. برخی دیگر را تهدید می کند و ادعا می کند لشکری ده هزار نفری از شام در حال آمدن است. همچنین برخی از سران و اصحاب رسانه را به تطمیع های بزرگ تر مثل وعده های مقامی جذب می کرد.
بدتر از همه عبید الله تلاش کرد مسلم را ترور شخصیتی کند و شایعه ارتداد ایشان را مطرح کرد. کم کم یاران مسلم کم شدند و مسلم تنها ماند، یاران خاص مسلم هم احتمالا به اجازه یا فرمان خود مسلم از ایشان جدا شدند و در نهایت مسلمی که آنچنان استقبال از او شد شب در کوچه های کوفه تنها ماند. به خانه پیرزنی پناه برد زمانی که محمد بن اشعث خبیث کسی که مسلم را تحویل داد، مسلم را میابد می بیند که مسلم گریه می کند. به او می گوید چرا گریه می کنی مسلم جواب می دهد برای خودم گریه نمی کنم بلکه برای حسین گریه می کنم. وصیت مسلم در دار الاماره این بود که زره اش را بفروشند قرض هایش را پس دهند و نامه ای برای امام حسین بفرستند که نیاید.
یکی از غلام های شامی از اینکه مسلم در خانه هانی مخفی شده بود خبر دار شد. این خبر را به عبید الله داد. عبید الله هانی را فراخواند و از ایشان خواست اعتراف بگیرد هانی اعتراف نکرد و حاضر نشد نائب امام را تحویل دهد، آنقدر کتک زدن ایشان را تا بینی اش شکست و بعد هم اسیر شد.
سنی از هانی گذشته بود، همچنین جایگاه اجتماعی بالای او در قبیله اش حدی بود که اگر حمایتش می کردند سی هزار نفر به یاری اش می شتافتند. ولی او نزد مسلم تواضع کرد و یاریش کرد و جانش را برایش داد.
اون روز کوفه این امتحان رو رد شد، در مقابل وقایع این پیچ تاریخی نتونست استقامت کنه. نتونست از امتحان مهم ولایت پذیری سر بلند بیرون بیاد.
با بررسی روایت باید به جای ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند گفت ما اهل کوفه نیستیم مسلم تنها بماند. امروز ولی فقیه ما مسلم زمان است، او بما گفته در پیچ تاریخی هستیم و امروز اگر جا بزنیم و گوش به فرمان ولایت نباشیم و منافع خودمان را مقدم کنیم عاشورای دیگری در انتظار است. امروز باید آگاه بود، پای کار بود و هر چه مسلم زمان امر کرد انجام دهیم تا از امتحان ولایت سر بلند بیرون بیاییم و یک فتح الفتوح را رقم بزنیم.
راوی می گوید: خبر این وقایع به گوش مسلم بن عقیل رسید، او نیز با کسانی که با او بیعت کرده بودند برای جنگ با عبید الله به راه افتاد، عبید الله در قصر حکومتی خود ماند و افرادش با یاران مسلم مقابله کردند.
افرادی که با عبید الله در قصر بودند بالای قصر رفته و یاران مسلم را ترسانده و تهدید می کردند که سربازانی از شام به کمک آنها خواهند آمد و دائما این تهدیدات ادامه داشت تا اینکه شب فرا رسید و یاران مسلم کم کم از اطراف او پراکنده شده و به یکدیگر می گفتند: بیاید در ایجاد آشوب عجله نکنیم، بهتر است در خانه هایمان بنشینیم و این قوم (مسلم و عبید الله) را رها کنیم تا خداوند میانشان را اصلاح کند.
ده نفر بیشتر همراه مسلم باقی نمانده بود که وارد مسجد شد تا نماز مغرب را بخواند آن ده نفر نیز پراکنده شده و او را تنها گذاشتند.
وقتی مسلم بی وفایی یارانش را دید تنها و غریب در کوچه های کوفه به راه افتاد تا اینکه در مقابل درب خانه زنی به نام طوعه ایستاد و از وی آب خواست او نیز سیرابش کرد. آنگاه مسلم از او پناه خواست او هم مسلم را پناه داد، وقتی پسر طوعه از حضور مسلم در منزل مطلع شد این خبر را پیش عبید الله بن زیاد برد، عبید الله محمد بن اشعث را احضار کرده و گروهی را همراه او کرده و وی را برای دستگیری مسلم فرستاد.
مقتل لهوف نوشته سید بن طاووس، ترجمه محمد اسکندری، صفحه 32.
منظور از "این وقایع" در اول روایت محاصره دار الاماره عبید الله توسط یاران هانی است، زمانی که شهادت هانی اعلام می شود اینگونه یارانش قیام می کنند ولی پایدار در یان خون خواهی نیستند.
در ابتدا مسلم بسیاری یار داشت ولی انتهای داستان تنها ماند؛ چند عامل در این اتفاق نقش دارد: اول اینکه یاران مسلم ولایت مدار نبودند یعنی زمانی که نائب امام، کسی که به عنوان فرستاده کسی که خود کوفیان خواستند که بیاید و قیام کند امر به کاری کرد و صلاح را طوری دید. مردم همراه و مطیعش نبودند مردم به ولی و رهبر خودشون اعتماد نکردند. دوما با این که غلبه مسلّم با یاران مسلم بود ولی یاران مسلم از خبر دروغ عبید الله ترسیدند و پراکنده شدند در نتیجه دشمن پیروز شد.
اگر مردم مسلم را رها نمی کردند قطعا پیروز می شدند و قطعا کربلا طور دیگر رقم می خورد. خلافت به صاحبش یعنی امام حسین بازمیگشت و انحراف سقیفه جبران می شد. این یعنی پیچ تاریخی یعنی اتفاقی که اگر مردم وقت شناس بودند، به رهبرشان اعتماد داشتند و نمی ترسیدند بزرگترین اتفاق تاریخ را رقم می زدند ولی اینگونه نشد. در زندگی امروز ما هم پیچ تاریخی در حال وقوع که اگر بصیرت داشته باشیم، پشت رهبرمان بایستیم و از تبلیغات دشمن نترسیم پیروز خواهیم شد و بزرگترین اتفاق تاریخ را رقم می زنیم.
موثر ترین عامل در ترس مردم تبلیغات دشمن بود. رسانه دشمن جبهه عبیدالله را بسیار بزرگنمایی کرد، خیلی ها را ترساند و خیلی ها را تطمیع کرد، در نتیجه افکار را شکست داد. رسانه دشمن راست نمی گوید آنچه که سبب شکست ما می شود را می گوید.

نویسنده: سید علی اصغر علوی
این کتاب روایتی از شخصیت مسلم است. از ارسال به عنوان سفیر و نائب امام به کوفه تا شهادت ایشان. در این کتاب با قلمی جذاب و گیرا نسبت بیعت با مسلم و بیعت با امام حسین بررسی می شود، همچنین به عوامل جدایی مردم از مسلم می پردازد. چه شد مردمی که ابتدا به هجده هزار نفر می رسیدند و با مسلم بودند به صفر می رسند؟ در این کتاب به این سوال جواب داده می شود که عبید الله چگونه توانست مردم را از مسلم دور کند.
سوالات فوق و مسائلی دیگر را در این کتاب می توانید مطالعه کنید. این کتاب نه آنقدر مختصر است که مطلب سنگین شود و نه آنقدر طولانی است که مطالعه کننده را خسته کند.
با مطالعه این کتاب شباهت عصر ما با زمان عاشورا روشن می شود. وظایف ما به عنوان منتظر و کسانی که تحت ولایت نائب امام زمان هستیم مشخص می شود و در کل رابطه واقعی و عملی ما با عاشورا بیان می شود.
با اقتباس از: کتاب مسلم ولی امر است