سلام، امشب شب دوم ماه محرمه که همونطور که میدونید رسم در این شب اینه که درباره ورود امام حسین علیه السلام و اهل بیت شون به کربلا صحبت و مرثیه سرایی بشه. به همین جهت خوبه یک سوال اساسی رو درباره عاشورا مطرح کنیم، اونم اینکه با وجود اینکه سفر امام حسین علیه السلام به سمت کوفه به خاطر دوازده هزار نامه کوفی ها (لهوف) بود که بی صبرانه از امام دعوت به قیام و تشکیل حکومت در کوفه کرده بودند، پس چه اتفاقی باعث شد که مردم در فاصله چند روز امامشون رو تنها بگذارند یا حتی به روی او شمشیر بکشند.
طبق مسلمات تاریخ شکی نیست که نه تنها مردم کوفه بلکه لشکر عمر سعد و حتی پلید ترین افراد حاضر در کربلا امام حسین علیه السلام و اهل بیت شان رو می شناختند و می دونستند محاربه باهاشون از اشد محرماته، حتی امام حسین علیه السلام پیش از عاشورا حجت را بر همه تمام کردند و از دشمن بر نسب خود گواهی گرفتند و آنها جوابی ندادند مگر اینکه گفتند «قد علمنا ذلك كلّه ، و نحن غير تاركيك حتّى تذوق الموت عطشا»، یا آنجا که حضرت فرمودند: ويلكم أتقتلوني على سنة بدلتها أم على شريعة غيرتها ؟ أم على جرم فعلته ؟ أم على حق. تركته ، فقالوا له : إنا نقتلك بغضا لأبيك (ینابیع المودة)
این اتفاقات و شواهد بسیار دیگه ای که در تاریخ به دستمون رسیده نشون می ده که مشکل مردم در اون عصر شناخت حق و باطل نبوده بلکه مردم بقدری بنده دنیا و در بند نفسانیات شده بودند که چند درهمی برای خریدن دین شون کفایت می کرد. وقتی هم که دین از میون رفت توقعی جز این نمیره که باور های جاهلی توی میدان جولان بده و کسایی که روزی مسلمان بودند برای قتل امامشان اینطور دلیل بیارن و بگن بغضا لابیک
البته قطعا نمیشه گفت همه مردم انیطور بودند بلکه افراد زیادی هم بودند که توی اون فضای مسموم دین شون رو نباخته بودند، شاهدش هم قیام های خونین متعددیه که بعد از قیام امام حسین علیه السلام شکل گرفت و البته همگی سرکوب شد؛ ولی همین افراد هم وقتی تندباد های امتحان سخت عاشورا وزیدن گرفت عقب کشیدن و نتوستن پای حقی که بهش ایمان داشتن بایستن.
برای ماهایی که خودمون رو شیعه امیر المومنین و نوکر امام حسین علیهما السلام می دونیم و تمام سعی مونو در عمل به احکام دین می کنیم شاید با دسته اول کاری نداشته باشیم مگه اینکه توی زیارت عاشورا لعن شون کنیم و ازشون تبری بجوییم؛ اما شناخت دسته دوم خیلی باید برامون مهم باشه چون اوناهم دقیقا همین ویژگی های ما رو داشتن و شاید خیلی بهتر از ما هم بودن ولی توی بزنگاه نتونستن تصمیم درست رو بگیرن و امامشون رو تنها گذاشتن!
پس این برای ما خیلی حیاتیه که بشناسیم عوامل لغزش اونهمه مسلمون دیندار و صادق چی بود و در مرتبه بعد همه تلاش مونو به کار ببندیم که خودمون رو از اونا حفظ کنیم.
اگه بخوایم رفتار این افراد در این مواقع حساس رو تحلیل کنیم می بینیم که ایشان عقیده ای داشتند به اینکه امام حسین علیه السلام ولی خدا اند و اطاعت و یاری شون واجب، اما از طرفی مواجه شدند با سختی های بسیار کار و موانعی در درون خودشون، مثل اینکه اگه برم کشته میشم و دنیام بر باد میره، یا اینکه من جایگاه اجتماعی دارم، درس تفسیر میگم، اینکه اگه من برم خانواده ام بی سرپرست میشن و خیلی گزاره های دیگه که همشون چیزی نیستند جز دلبستگی به دنیا که تو این شرایط تازه خودش رو نشون میده و صف مشرکین و موحدین از هم جدا میشه. خب در این شرایط فرد باید یجوری این تناقض رو حل کنه و از یه طرف کوتاه بیاد، اگه تونست از هوا و نفس اش عبور کنه که رفتار درست به حسب عقیده اش رو انجام داده، ولی اگر نتونست شروع میکنه به توجیه کردن و خدشه کردن توی عقیده اش و خودش رو قانع می کنه تا وظیفه اش رو زیر پا بذاره؛ بعضی از این بهانه ها که بعید نیست خیلی ها با اون ها خودشون رو فریب دادن رو بیان می کنیم
حفظ نفس واجبه و رفتن به کربلا در این شرایط خودکشیه و از نظر فقهی حرامه! این درحالیه که این حکم به اصطلاح اولی است و به حسب شرایط و احکام دیگری که توسط خود دین بیان شده ممکنه وظیفه افراد درباره اش تغییر بکنه و حتی حرام، واجب بشه
اگه توی کوفه بمونم و نهضت امام حسین علیه السلام رو سالها تبلیغ کنم برای امامم مفید ترم تا اینکه چند تا شمشیر بزنم و تو چند دقیقه کشته بشم! در حالی که هر کس این بهانه رو میاره حواسش نیست که هدف نهایی دین تعبد و تسلیم محض بودن برای خداست و مسلمانان باید تسلیم محض امام معصوم باشند حتی اگر امر کنند برو توی تنور! پس ملاک امر امام است نه نظر کارشناسی افراد
من می خواهم بروم ولی نمی توانم، اراده و شجاعتش را ندارم؛ جواب این افراد هم جمله ای است کوتاه و رسا که نگو نمی توانم بگو نمی خواهم، چراکه فرق است بین کسی که واقعا قدرت کاری را ندارد و کسی که قدرت دارد ولی اراده و جربزه اش را ندارد، اولی کاری از دستش بر نمی آید در حالی که دومی باید اراده اش را قوی کند و این دست خودش است
می گوید من تکلیفی دارم که از این کار مهم تر است مثلا من خانواده دارم و دادن روزی شان بر من واجب است، نمی توانم آنها را رها کنم. خب اصل مقدم بودن کار اهم درسته اما تشخیص اش زمانی با فکر خود ماست که امام آن را بیان نکرده باشند در حالی که قبل واقعه عاشورا حضرت تعابیری کرده بودند مانند اینکه «من كان باذلا فينا مهجته ، و موطّنا على لقاء اللَّه نفسه فليرحل معنا فانّى راحل مصبحا ان شاء اللَّه تعالى» یعنی هر کس حاضر است جانش را فدای من کند بیاید. بعلاوه که حتی اگر تصریح امام نبود بنابر عقل و فهم خودمان هم هیچ چیز مهم تر از یاری امام نبود.
خلاصه همانطور که بیان شد غالبا اینها توجیه و بهانه اند و خود آدم می داند که دارد خود را فریب می دهد ولی از آنجا که گذشتن از دنیا برایش دردناک و سخت است حاضر نیست به حق تن بده، به همین خاطر ظاهرا تنها راه حل تمرین ولایتمداری است یعنی اینکه از همین امروز تمرین کنیم آن را بخواهیم که ولی و امام مان می خواهد و سعی کنیم آنگونه باشیم که او می پسندد، یعنی همانکه در زیارت عاشورا می خوانیم: «سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم». تلاش کنیم در همین وظایف و امتحان های هر روزه مان موفق بیرون آییم و روز به روز به امام مان نزدیک تر شویم تا بتوانیم در امتحان های بزرگ و دشوار کنار امام طاقت بیاوریم. در این صورت است که می توانیم از ته دل بگوییم «یا لیتنی کنت معکم»

نوشته: سید علی اصغر علوی
امتحان؛ واژه ای که شاید برای خیلی از ما آدم ها آغشته به دلهره و اضطراب باشد و هر گاه بدانیم چنین چیزی انتظارمان را می کشد دنبال راهی می گردیم برای شانه خالی کردن از زیر آن، ولی چه کنیم که می دانیم به اراده الهی زندگی و بودنمان با امتحان در هم آمیخته و لحظه ای نیست که از آن آسوده باشیم؛ همانطور که امیر المومنین سلام الله علیه فرمودند هیچگاه از فتنه و امتحان به خدا پناه نبرید چراکه هیچ کس نیست مگر اینکه دستخوش فتنه و آزمایش هاست، بلکه از گمراهی در آنها به خدا پناه ببرید. پس از امتحانات الهی هیچ گریزی نیست و تنها کاری که از دست مان بر می آید این است که موفق از آنها بیرون آییم.
در مقایسه بین دو دسته موفق و مردود در این امتحان ها یک نکته اساسی به دست می آید، می بینیم همه کسانی که در امتحان رد شده اند و با اختیار خود شکست و سرافکندگی را برای خود برگزیده اند یک ویژگی دارند که در افراد موفق ابدا یافت نمی شود؛ از همین جا معلوم می شود اگر ما هم این ویژگی را داشته باشیم عاقبت مان چیست.
اما این صفت هولناک توجیه است و معنایش هم برای همه مان آشنا؛ یعنی همینکه وظیفه خود را می دانیم اما وقتی نوبت عمل می رسد و می بینیم که انجام وظیفه هزینه ها و سختی های زیادی دارد شروع کنیم به بهانه تراشی و از میدان تکلیف فرار کنیم.
کاری که اهل کوفه با امام حسین علیه السلام کردند هم دقیقا همین بود، مگر ایشان امام حسین علیه السلام را نمی شناختند؟ مگر خودشان نبودند که هزاران نامه به امام شان نوشتند و خیلی هایشان از ته دل گفتند برای یاری شما آماده ایم، پس چه شد که همین ها ندای «هل من ناصر ینصرنی» امام شان را شنیدند و پاسخ نگفتند مگر با شمشیر یا سکوت؟ بعد هم همینها بر سر خود زدند و برای مصائب اهل بیت علیهم السلام گریه کردند! پس اگر آنها به امام خود ایمان و محبت داشتند چطور حاضر شدند با امام خود اینچنین کنند؟
نگارنده کتاب توجیه المسائل کربلا به هدف پاسخ به همین سوال دست به قلم شده است و از توجیه مردمان از قبل اسلام تا ظهر عاشورای سال 61ه.ق گفته است؛ از کسی که می خواست زندگی کند، کسی که از دشمن می ترسید، کسی که نمی خواست سیاسی باشد، کسی که می خواست طواف کند و تفسیر بگوید و اسلام به او نیاز داشت، کسی که ... و خلاصه هر کسی برای تنها گذاشتن امام خود و حتی شمشیر کشیدن بر او بهانه ای داشت و چنین شد که امام شد وٍتر المَوتور!
اما سوالی که اینجا ذهن ما را باید درگیر کند این است که واقعا باید چه کنیم که ما با امام خود که ادامه دهنده همان نهضت عاشورایی و منتقم همه این مصائب است، مثل کوفی ها رفتار نکنیم و با بهانه تراشی و غفلت امام خود را در پس غربت غیبت تنها نگذاریم؟
اگر ما در آن ظهر خونبار سال 61ه.ق بودیم باید چه می کردیم که از اصحاب عاشق و خالص امام می بودیم نه از توجیه گران و بهانه تراش هایی که دینداری شان تنها به زبان شان است؟
همانطور که در این کتاب می خوانیم جواب در یک کلام ولایت مداری است، یعنی از همین امروز تمرین کنیم آن را بخواهیم که ولی و امام مان می خواهد و سعی کنیم آنگونه باشیم که او می پسندد، یعنی همانکه در زیارت عاشورا می خوانیم: «سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم». تلاش کنیم در همین وظایف و امتحان های هر روزه مان موفق بیرون آییم و روز به روز به امام مان نزدیک تر شویم تا بتوانیم در امتحان های بزرگ و دشوار کنار امام طاقت بیاوریم. در این صورت است که می توانیم از ته دل بگوییم «یا لیتنی کنت معکم»
با اقتباس از توجیه المسائل کربلا