هندوانه فروش
هندوانه فروش
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

آنکس که بداند که نداند و بخواهد که نداند

ویرگول الگوریتم عجیبی دارد، من برای علاقمندی‌های چند گزینه که نزدیکتر به نگرشم بود را انتخاب کردم اما هر بار پس از تازه‌سازی برگه محتوای برای من نمایش داده میشد که علاوه بر آنکه هیچ سازگاری با منش من نداشت در ضدیت با افکار من نیز بود.

والا هیچکدام براساس علاقه من نیست
والا هیچکدام براساس علاقه من نیست


از ویرگول سماجت و از من خودداری تا آنکه گفتم باشد بگذار به سلیقه تو احترام گذاشته و پُستی را گشودم، مطلب در مورد جنگ روسیه و اوکراین بود و گردآورنده یا نویسنده کوشش نموده بود با اتصال دادن کانال‌های تلگرامی، نمادشناسی، مبحث نازیسم، N-word!، جورج سوروس و هر چه که دم دستش بوده ثابت کند که کشور ایران اقتداری تمام نشدنی دارد و خیلی از کشورهای دنیا همگی بدبخت و درمانده هستند.

اما در میان تمام حرف‌های درست و نادرست آنچیزی که نظر من را بخود جلب کرد این بخش از متن بود:

نقل از متن پیشنهادی ویرگول برای خوانش من
نقل از متن پیشنهادی ویرگول برای خوانش من


نویسنده برای اینکه ریشه مشکلات کشور ایران و آمریکا را بسیار عمیقتر از آنچیزی که هست نشان دهد متن بالا را تحریر میکند. میگوید که اول آمریکایی‌ها "مرگ بر" را سر دادند و آنها شروع کننده این ستیزه بوده‌اند، حال اینکه با نگاهی به منابع تاریخی میتوان دریافت ساخت آهنگ مذکور درست چند مدت پس از "تسخیر سفارت آمریکا" صورت گرفته که بنظر امری عادی و حسی از سوی بخشی از مردم آمریکاست.

اما نویسنده کوتاه نیامده داستان را جنایی‌تر میکند، بدین شکل که متن اصلی آهنگ در حدود 20 سال قبلتر نوشته شده و در حدود سال 1327 خودمان یا به عبارتی 1948 یا بقول خودش در سال 1961 و 1965.


کاربر دیگری شگفت زده از این اتفاق حیران‌کننده و با دهانی باز ناشی از تعجب میپرسد: مگر میشود؟ آن زمان دیگر به چه بهانه‌ای میخواستند ما را بزنند؟

و نویسنده با اعتماد به نفس مثال‌زدنی خطابه کرده که: بله اشتهای سیری ناپذیر آنها و... .


حال ما بدنبال آهنگ و نسخه اولیه سال 1961 یا 1965 که نویسنده از آن یاد کرده میگردیم، هر چه میگردیم کمتر میابیم! شما نیز نگردید، گشتیم نبود نگرد نیست.

به ویکی پدیا رفته و بله! نویسنده معظم با رفتن به صفحه آهنگ یادشده هر آنچه که دلش میخواهد را بصورت ترجمه خیلی خیلی آزاد از نوشتار بهره‌وری کرده و آن را بخورد خواننده ناآگاه می‌دهد. بیشتر از این بازش نمیکنم چون به یکبار رفتن به ویکی پدیا و خواندن متن اصلی میارزد که ببینید چه میخواسته بشود و چه شده.

اما سه نکته‌ که بنظرم آشکارا میرسد یکی آنکه این جماعت به همین راحتی متون را دگرگون می‌کنند و هر آنچه که دلشان می‌خواهد را به مردم نشان می‌دهند، آنهم نه متونی قدیمی و کهن بلکه همین چیزهای صد سال اخیر و دوم اینکه به باور من نشستن پای تریبون افرادی که از کارتون گوفی و دوستان تا قصه‌های سنباد و تک چشم و خر چشم را تحلیل می‌کنند مایه این می‌شوند که همگان در مقام پژوهشگر و محقق بربیایند و بدون تجربه کافی و فقط با استفاده از قویه تخیلشان دست به نوشتن بزنند. در نهایت نکته بحرانی سوم اینکه برای برخی هدف همیشه وسیله را توجیه میکند و برای به بار نشاندن حرفشان به هر چیزی متوسل می‌شوند، یکروز قلم و روز دیگر اسلحه.


اعتماد نفسجنگ روسیهجنگ اوکراینتحریف
هنداونه فروشی که گاهی مینویسد / مانند خیلی چیزهای دیگر در این مملکت تعطیل شد.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید