زندگی مانند رانندگی شب هنگام در مسیری پر پیچ و تاب نا آشناست، نقشهای راه را ندارید و از پستی بلندیها و پیچهای تندش نیز آگاه نیستید. چراغ اُتول شما و هیچکس دیگری نمیتواند تمام مسیر را پوشش دهد و دست آخر اگر بتواند روشنیبخش چندین متر جلوتر باشد، چه تند و چه کند ناچار هستید آن را بپیمایید و پیوسته سیج در کمین است و نمیتوانید برای ریز به ریز آن دستورکار چیده و از پیش همهی چالشهایش را پیش بینی کنید و بر همهی آنها پیروز شوید، پیکار با پارهای از آنها فرجام دلخواه شما را ندارد.
یکی از چالشها مرگ است.
شدنی است سر پیچ تُندی کنترل خود را از دست داده به دره افتاده و به زمین سخت بخورد و شدنی است که آن نفری که ماشین زیرپایتان را سَربَند هَم کرده و به پشتوانه درایت اوست که با این افزار پا در این راه گذاشتهاید پیچی را نادرست یا با دانستگی و از روی کینه بد بسته باشد و سبب مرگ شما شود یا گونههایی دیگر از این گونه پیشآمد، زمین در جاهایی لیز میشود، در بخشهای سنگهای ریز و درشت از کوه ریزش کرده و میتواند زمینه نیستی انسان شود، دَمی هم شدنی است خواب غفلت گریبانتان را بگیرد و اگر دیر بخود بیایید همه چیز از دست رفته باشد، ول آنچیزی که نمیتوان از آن همیشه دلپُر بود این است که نمیشود بفهمیم آیا این مرگ از سوی سازوکار بارگاه الهی برایمان پیشکش شده یا دستاورد اضافی کاری بندهاش است.
بامداد تماس گرفته بودید و نتوانستیم پاسخ بدهیم، شماره تلفنی هم از خود بجا نگذاشتهاید اما اگر بایسته است فرداروز همان هنگام امروز تماس بگیرید تا بتوانیم پاسخگو باشیم.