حسام‌الدین شمس
حسام‌الدین شمس
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

چرا ما لایق نُخبه نیستیم؟


در این اواخر کتاب جامعه شناسی نخبه کشی را می خواندم. کتابی از «علی رضاقلی» که درباره سه نخست وزیر تاثیرگذار ایران (در دویست سال گذشته) یعنی قائم مقام، امیرکبیر و مصدق نوشته است.

شخصیت های برجسته ای که هرکدام به دلایل مختلف سرشان زیر آب رفت و نتوانستند اهداف آرمانی خود برای رشد کشور را پیاده سازی کنند.

رضاقلی توضیح می دهد چرا این سه نابغه سیاست در ایران، نتوانستند دوام بیاورند و هرکدامشان به طریقی تبدیل به مهره سوخته شدند و به کناری انداخته شدند. او در نوشتن این کتاب قصد دارد با تحلیلی جامعه شناسانه این موضوع را توضیح دهد که چرا تاریخ ایران تاب تحمل این نخبگان را نداشته است.

عوامل مختلفی را می نویسد نظیر اقتصاد سنتی، استبداد، استعمار، فساد اخلاقی و مالی در بین اشراف زادگان، رشوه و... اما به شخصه به نظر من بارزترین عامل شکست آنها نه استبداد بلکه جهل خود مردم بوده است!

یکی از دلایلی که این نخبگان شکست خوردند عدم حمایت از آنها در کشور بود. عدم حمایتی که نه تنها از جانب حاکمان بلکه از جانب مردم هم بوده است.

در بخشی از کتاب می خوانیم:

آنچه حداقل از تاریخ دویست ساله اخیر ایران بر می آید این است که ایرانیان با حرکت های سازنده قائم مقام و میرزا تقی خان و دکتر مصدق سرناسازگاری نداشتند و در ضمن اینکه به آنان علاقه مند بودند و تا به امروز گرامی شان داشته اند لیکن حیات جمعی ایرانی از دفاع از ایشان و خلق امثال شان عاجز بوده و برای حمایت از آنها به صورت جدی، عقلانی و فعال برخورد نکرده، بلکه برخورد منفعل و عاطفی داشته است. دوست داشتن، آرمان داشتن، خیالاتی بودن، هزاره گرا بودن و.. همه اینها با عمل کردن فرق می کند.

حیرت می کنم وقتی می خوانم که امیرکبیری که حالا همه از او با ستایش یاد می کنند، روزگاری توسط ملت همین کشور حمایت نشد.

یا حتی وقتی نوشته مصدق را بر سنگ قبرش خواندم به این فکر افتادم که آیا اصلا ایرانیان لایق نخبگان خود بوده اند؟

مصدق چنین بر روی سنگ قبرش نوشته است:

کسی که در اینجا آرمیده است

هزار سال در تولد خویش تاخیر داشت

او معاصر خویش نبود

و کاسه سفالین فکرش گنجایش خرد دورانش را نداشت

و جسم بیمارش توان پیمودن را

دریغا « که با اشک شوق آمدی»

و در منجلاب سفاهت رفتی

بعد از خواندن این کتاب به این فکر افتاده ام که نکند نسل فردای ما، پنجاه سال بعد درباره نیاکان خود در کتاب تاریخ بنویسند:

مردمی احساسی و تخیل پرداز که به جای آنکه از نخبگان زمانه خود حمایت کنند در کنج خانه شان با ناامیدی می نشستند و منفعلانه وقایع را نگاه می کردند...


ویژگی کتاب های تاریخ این است که تو مدام دوران خود را با گذشته مقایسه می کنی و سعی داری بفهمی نسبت به گذشته در چه جایگاهی قرار داری؟

هیچ وقت این جمله را از استادم فراموش نمی کنم که می گفت:

در ایران اگر کسی بخواهد پیشرفت کند بالادستی ها او را به پایین هل می دهند و پایین دستی ها او را به پایین می کشند!

در جامعه ای که مردم حتی کمترین کوششِ ممکن را برای دفاع از نخبگان خویش انجام نمی دهند چرا باید توقع پیشرفت داشت؟

جامعه شناسیامیرکبیرمصدق
در این صفحه دیگر فعالیت نمی‌کنم./ ایمیل من: hesamshamsnia@gmail.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید