حسام الدین مطهری در راهنمای کتاب می گوید:
فکر می کردم نسل کسانی که فکر می کنند کتاب فی نفسه تقدس دارد و باید با آن برخوردی ویژه کرد برافتاده استء اما هنوز عده ای فکر می کنند کتاب شیئی مقدس است که باید کاملا با احترام حمل شود و دست هرکسی به آن نخورد. این گروه بر این عقیده اند که کتاب کالا نیست و نباید مثل کالا با آن برخورد شود در حالی که کتاب واقعا کالاست و باید تمام معیارها و تکنیک های خرید و فروش کالا درباره آن هم اعمال شود.
این تلقی و نگرش وقتی خطرناک می شود که مخاطب کتاب فکر کند هرچه کتاب می گوید حقیقت مسلم است و هیچ خلل و نقصی در آن نیست.
هراز چندگاهی در اینترنت یا بین دوستان و آشنایانم افرادی را می بینم که کتاب را مقدس می شمارند. در ادامه چند عنوان از تقدس شماری کتاب در جامعه را می نویسم:
1- تنها دوست من کتاب است؟
عده ای کتاب را به قدری جدی گرفته اند که می گویند تنها دوست من کتاب است. و یا حتی فراتر می روند و می گویند بهترین همنشین آدمی کتاب است.
من درک نمی کنم چرا آدم ها می خواهند با چیزهای مختلف جای هم نوعان خود ( یعنی انسان ها ) را پر کنند، چرا ما از یکدیگر اینقدر بیزار هستیم؟
چرا می خواهیم با هوش مصنوعی، فضای مجازی و یا کتاب جای روابط انسانی خود را پُر کنیم؟
برای من به شخصه کتاب هیچ گاه جایگزینی به عنوان تنها رفیق ام ( حداقل تا الآن ) نبوده است.
از نظر من کتاب حتی آن استعاره معروف یعنی معلم هم نیست.
کتاب فقط کتاب است، تعدادی کاغذ صحافی شده که رویشان کلمات و حروفی چاپ شده است. کتاب مثل ما انسان ها در این جهان جایگاه ناچیزی دارد، کتاب نه قدیس است و نه پیامبر.
این ما هستیم که با استفاده مان از کتاب و نگاهی که به کتاب داریم به آن جایگاه می دهیم. وگرنه کتاب چیزی جز کلمات چاپ شده بر روی تعدادی کاغذ نیست.
نگاه هرکسی به کتاب متفاوت است:
یکی نگاهش به کتاب مثل رفیقی است که قرار است چند ساعتی با یکدیگر PS4بازی کنند!
یکی نگاهش به کتاب مثل نشستن سر کلاس های درس دانشگاه است.
یکی نگاهش به کتاب مثل یک همسفر است که قرار است گردشی به دور دنیا داشته باشند.
یکی کتاب می خواند تا معنای زندگی را بیابد.
یکی کتاب می خواند تا ثروتمند شود.
یکی کتاب می خواند تا تفریح کند.
یکی کتاب می خواند تا فخر بفروشد.
و...
ما با بینش و طرز فکرمان به کتاب معنا می بخشیم.
اکثر ماها ترکیب همه این نگاه ها را داریم و در هر کتابی نقش یک انسان متفاوت را می گیریم.
اما به هر صورت هر نگاهی هم که به کتاب داشته باشیم به نظرم منطقی نیست که کتاب را تنها دوست خویش خطاب کنیم. کتاب جای لذت روابط اجتماعی واقعی را نمی گیرد.
2- همه چیز را از کتاب می توان آموخت؟
من به شخصه در موسسه ای که رسالتش ترویج کتاب خوانی ( مرتا ) است مشغول کارآموزی هستم، کتاب های مختلف را مزه مزه می کنم و برنامه ای منظم برای مطالعه دارم و اعتقادم بر این است زمانی ایران رشد جدی خود را شروع خواهد کرد که کتاب خوانی و فرهنگ آموزش در بین ما ایرانیان ترویج پیدا کند.
اما به این موضوع که اعتقاد داشته باشیم همه چیز را باید از کتاب آموخت، مخالفم. منظورم این نیست که نمی شود این کار را کرد ولی مثل این است که هرچیزی را که می خواهیم یاد بگیریم باید به دانشگاه برویم.
من در زندگی ام خیلی چیز ها را از آدم ها آموخته ام.
خیلی چیز ها را از دلِ فیلم ها کشف کرده ام.
خیلی از ایده هایم از دلِ گوش کردن به موسیقی یافته ام.
خیلی چیز ها را باید از زیستن و تجربه کردن آموخت.
برای همین واقعا اشتباه است که همه چیز را به کتاب خواندن محدود کنیم.
به شخصه برای من کتاب مهم ترین مرجع یادگیری است اما تنها مرجع در دنیا نیست.
3- کتاب خوان ها مقدس هستند؟
باز هم وام می گیرم از راهنمای کتاب:
هرکسی ممکن است کتاب خوان باشد: گناهکار و جانی هم ممکن است کتابخوان باشد، انسان سلیم النفس هم ممکن است کتابخوان باشد. بنابراین، شخص کتابخوان شخص مقدسی نیست. از طرف دیگر، شخص کتابخوان از لحاظ خصوصیات انسانی تفاوتی با سایر خلایق ندارد. چیزی که او را از دیگران متمایز ( و نه لزوما ممتاز ) می کند دسترسی اش به اطلاعات و دانش است. حال زمانی این دسترسی سبب تمایز و فضیلت می شود که به قول ابو سعید ابوالخیر «... در میان خلق بنشیند و برخیزد و بخسبد و بخورد و در میان بازار در میان خلق ستد و داد کند و با خلق بیامیزد و یک لحظه به دل از خدای غافل نباشد.»
باز هم تکرار می کنم کتاب به تنهایی نه قدیس است و نه پیامبر، بلکه این بینش ما به کتاب و کتاب خوانی است که تاثیرات خود را بر روی شخصیت ما می گذارد .
سوال: نظر شما چیه؟ آيا کتاب مقدس است؟