ویرگول
ورودثبت نام
حسام‌الدین شمس
حسام‌الدین شمس
خواندن ۴ دقیقه·۵ سال پیش

چای موفقیت من تلخ است!

تا چندی پیش گمان می کردم که وقتی دیده شدیم و در کاری درخشیدیم دیگر به موفقیت رسیده ایم. اما مسئله اینجاست که مسیر موفقیت و پیشرفت تازه از دیده شدن شروع می شود نه پایان.

خیلی اوقات ما آرزوی دیده شدن و درخشیدن داریم اما وقتی بهش می رسیم گریبانگیر ترس می شویم، ترس از موفقیت.

ترس از موفقیت ترسی است که وقتی به موفقیتی می رسیم به سراغمان می آید. این یکی از ترس های شایع در مسیر موفقیت من و به گمانم خیلی از دوستان دیگرم هست.

همه ما در هر محیطی مثل مدرسه، خانه، محل کار، اینترنت و... به یک جایی خواهیم رسید که در کاری کم کم توجه ها را به خود جلب می کنیم، دیگران کم کم متوجه می شوند که ما هم هستیم و روی ما دقیق می شوند.

طبیعی است که ما بایستی خیلی خوش حال بشویم و از پیشرفت خودمان کِیف کنیم، اما حداقل به شخصه من این خوش حالی ام چندان دوامی نمی آورد. چراکه من تا وقتی که کسی بهم توجهی نمی کند کار را تر و تمیز انجام می دهم اما وقتی دیگران از کار من خوششان می آِید و منتظر کارهای دیگر من می نشینند ترس و واهمه بر من مسلط می شود.

به نظرم این ترس جنسش از جنس ترس از سخنرانی و حرف زدن جلوی دیگران است.

شما ممکن است به راحتی بتوانی با یک نفر یا چند نفر گفت و گو کنی و خیلی هم در بیانت مسلط باشی. اما وقتی که قرار است جلوی یک جمع سخنرانی کنی ترس بر تو چیره می شود. چرا؟

چون تو حالا داری یک حرفی را ارائه می دهی و برایت مهم است که این ارائه درست و شفاف باشد.

به عقیده من ما از این نوع جنس ترس از سخنرانی بارها در زندگی مان روبه رو می شویم، ترس از ارائه دادن و قضاوت شدن.

بخشی از این ترس ریشه در ارائه دادن و قضاوت شدن ارائه مان هست.

و بخش دیگر آن ترس از تکرار نشدن موفقیت.

نویسنده ای که با کتاب اولش دیده می شود.

موزیسینی که با موسیقی اولش دیده می شود.

دانش آموزی که در هفته اول مدرسه می درخشد.

سخنرانی که در اولین سخنرانی اشغوغا به پا می کند.

وبلاگ نویسی که در همان پست های اولیه بازخوردهای مثبتی می گیرد.

نقاشی که اولین نقاشی اش جوایز متعددی می گیرد.

و...

افرادی که هر کدام در ابتدای راه حرفه ای شان ناگهان دیده می شوند و پر مخاطب!

این افراد تا قبل از دیده شدن نگرانی نداشتند و کارشان را با آرامش و بدون وسواس بیمار گونه انجام می دادند. اما وقتی که دیده می شوند ناگهان متوجه چندین جفت چشم می شوند که منتظرند ببینند در مرحله بعد ( مرحله بعد را بخوانید: کتاب بعدی، فیلم بعدی، نمره بعدی، سخنرانی بعدی، پست بعدی، موسیقی بعدی و...) چه خواهند کرد.

و اتفاقی که می افتد این است که فرد احساس می کند نکند موفقیتش شانسی بوده، نکند این موفقیت تکرار نشود و یا نکند نتواند آن طور که می خواهد دوباره بدرخشد.

من با این ترس در زمان موفقیت رو به رو می شوم. ترسی که اجازه نمی دهد من چای پیروزی ام را شیرین بنوشم! زمانی که همه در حال پایکوبی هستند، من در حال کلنجار رفتن با خودم هستم که با این ترس طوری کنار بیایم.

ترس از موفقیت برای من مدتی است که تبدیل به نارنجکی شده است که به سمت من و موفقیت هایم پرتاب می شود، اما با وجود اینکه خساراتی به من می زند سبب شده است که به موانع راهم خسارات فراوانی بزند.

منظورم چیه؟

ترس از موفقیت به نوعی من را در برابر نقاط ضعفم عریان می کند! چراکه من را بر روی انجام کارم و سبک زندگی ام دقیق و وسواسی می کند و همین سبب می شود که بخشی از اهمال کاری ها یا پشت گوش انداختن هایم در کار از بین برود. این ترس من را با انگیزه تر و پر تلاش تر می کند که کارم را بهتر انجام بدهم تا به اندازه دفعات قبلی ام موفق بشوم.

به نوعی من از این ترس برای از بین بردن نقاط ضعف و اهمال کاری ام استفاده می کنم.

و کار دیگری که انجام می دهم استمرار است، من حتی اگر از ترس از موفقیت در حال سکته هم باشم به خودم قول داده ام که کارم را به هر صورت انجام بدهم هرچند بد و مزخرف.

من خودم به شخصه تکنیک خاصی برای غلبه بر این ترس هنوز پیدا نکرده ام و اگر بخواهم خلاصه بگویم سعی می کنم:

1- استمرار را هرچند با ترس در کارم داشته باشم.

2- از این ترس برای جدیت و پشتکار بیشتر در کارم استفاده بکنم.

در نهایت دوست دارم یادداشت را با این جمله از ادارد استارک از کتاب بازی تاج و تخت به پایان برسانم:

« شجاع کسی نیست که نترسد، شجاع است کسی است که بترسد ولی بجنگد! »

پی نوشت 1: یادداشت امین کاکاوند درباره این موضوع برای من مفید بود و توصیه می کنم مطالعه کنید. (لینک مطلب)

پی نوشت 2: اگر شما روشی برای غلبه بر این احساس شوم دارید لطفا در نظرات بنویسید.

ترس از موفقیتشجاعتموفقیت
در این صفحه دیگر فعالیت نمی‌کنم./ ایمیل من: hesamshamsnia@gmail.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید