ویرگول
ورودثبت نام
هیدرو :)
هیدرو :)
هیدرو :)
هیدرو :)
خواندن ۱ دقیقه·۳ ماه پیش

اومدم خوابگاه

آره دیروز اومدم خوابگاه

اما همین که پا گذاشتم اینجا دلم گرفت

اتاق کوچیک و سرد و تاریک

با یه راهروی تنگ و ترسناک

چقدر بعضی بچه ها عوض شدن و خودشونو میگیرن انگار نه انگار قبلا با هم دوست بودیم

خب به یه ورم که خودتونو میگیرید 😏

اصلا خستم از دست همه آدما خستم

از حیله گری و سواستفاده گری شون خستم

از حسادتاشون

از زبون چرم و نرمشون

از دست خودمم خستم

از کارایی که کردم

از دروغایی که به کسی که دوسش داشتم گفتم و هنوزم نتونستم خودمو ببخشم

از اینکه هیچ کاری نمیکنم و مفت خور بار اومدم

تنها کاری که از دستم برمیاد درس خوندنه ( نه که حالا خیلی میخونم ، از بس روح و ذهن خسته ای دارم توان درس خوندنم ندارم💔 )

از دست ساده لوحی پدر مادرمم از همه چی بیشتر خستم

شاید اگه پدر مادرم زرنگ بودن همه چی طور دیگه ای می‌بود .....😔

هیچ وقت تو زندگیم یه فرد قابل اعتماد که مثل خودم باشه که بتونم بهش تکیه کنم نداشتم

همیشه بار همه چیو خودم تنهایی به دوش کشیدم (منظورم بار غم و غصه و مشکلاتی که داشتم وگرنه مالی همیشه پدرم ساپورت کرده)

دلم گریه میخواد

حتی گریمم نمیاد :)

برام دعا کنید این ترم رو با نمرات عالی پشت سر بزارم

ای که دستت می‌رسد کاری بکن 🤍


خوابگاهدرس
۴۲
۲۷
هیدرو :)
هیدرو :)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید