گرسنگی بارها در تاریخ باعث شوریدن مردم علیه حکومتها شده است. در ایران به دفعات «بلوای نان» مردم عاصی را به خیابان کشانده است و حکومتها پاسخی جز گلوله و مرگ برایشان نداشتند. اعتراض مردم به وضعیت موجود در هفدهم آذر 1321 در تهران هم یکی از این موارد است. مردمی که در یک سال گذشته با تبعات اشغال ایران دست و پنجه نرم کرده بودند، عاصی و گرسنه راه بهارستان را در پیش گرفتند و شعار: «ما نان میخواهیم» و «نون و پنیر و پونه، قوام گشنمونه» سر دادند. آن روز با دامنه دار شدن اعتراضات، معترضان وارد ساختمان مجلس شورا شدند و تعدادی از نمایندگان از خشم مردم در امان نماندند. شعله های خشم تا خانه نخست وزیر هم رسید، مردم آن روز خانه قوام را آتش زدند تا صدای خود را به گوش حکومت برسانند. در پی اعتراضات تهرانی ها که سه روز ادامه پیدا کرد و بعد هم به دیگر شهرها سرایت کرد، ریاست شهربانی و فرماندار نظامی تهران تغییر کرد و خشونت حکومت بالا گرفت. نظامیان با تیراندازی به سمت معترضان عده زیادی را مجروح کرده و به قتل رساندند. قوام هم به سرعت دستور توقیف کلیه نشریات و مجلات را صادر کرد.
پیش از این بلوا کابینه قوام به صرافت بحران غله در ایران افتاده بود. راهکار او برای رفع این بحران تشکیل وزارتخانهای جدید با نام وزارت خواربار بود که مهرماه 1321 به تصویب مجلس رسید. نخست وزیر، فرخ معتصم السلطنه را برای وزارت پیشنهاد کرد. معتصمالسلطنه در خاطرات سیاسی خود درباره دوران کوتاه وزارتش در کابینه سهیلی آورده: «وقتی وزیر کشور شدم مهمترین مساله روز که به من حواله داده بودند مساله غله بود. قحطی و گرسنگی از یک طرف و بی نانی و کمبود غله از طرف دیگر، مردم ایران را در آستانه فلاکت قرار داده بود… در ابتدا امور غله را به وزارت کشور حواله داده بودند و من باید با این غول شوم دسته و پنجه نرم میکردم.» او درباره پیشنهاد تصدی وزارت خواربار مینویسد: «من میدانستم آنچه که ملت ایران و حتی دولت قوام السلطنه را تهدید میکند وضع خواربار و کمبود غله در ایران است و میدانستم که در آن بلبشو، کسی جرات ندارد به میزی به نام میز وزارت خواربار ایران نزدیک شود. من به آقای قوامالسطنه گفتم: تکلیفی که به من فرمودهاید شاق و حتی انجام آن به عقیده من محال به نظر میرسد. زیرا عامل قحطی آینده ملت ایران متفقین هستند و شما هم قرار نیست با آنان کلنجار بروید. پس مساله وزارت خواربار من چیزی شبیه به این است که به من سیگار تعارف کنند اما نه من و نه تعارف کننده کبریت نداشته باشیم که آن را آتش بزنیم. آقای قوام السطنه اصرار کردند و حتی به من قول دادند که از هیچ گونه کمکی نسبت به من مضایقه نخواهند فرمود. بدین گونه ساعت ۹ صبح ۳۰ شهریور ۱۳۲۱ خورشیدی به اتفاق قوام السلطنه نزد محمدرضا پهلوی برای گرفتن پست وزارت شرفیاب شدیم» اما قحطی که دو ماه بعد گسترش بیشتری پیدا کرد و مردم را به خیابان کشاند و قوام را وادار به استعفا کرد نشان داد که راه حل بحران ایران تشکیل وزارتخانه نبود.
یک سال بود که علیرغم اعلام بیطرفی ایران در جنگ جهانی دوم، متفقین کشور را اشغال کرده بودند. وسایل حمل و نقل، جادهها و راهآهن و کلیه زیرساختهای نه چندان قدرتمند و محدود کشور در اختیار قوای متفقین بود. شهرهای مختلف با کمبود غلات و مواد غذایی مواجه شده بودند. چند ماهی بود که کیفیت نان تغییر کرده بود. بازار سیاه و قیمت آرد در این بازار آنقدر وسوسه کننده بود که نانواها بخشی از سهم آرد خود را در بازار آزاد میفروختند و مابقی را با خاک اره، ذرت و جو مخلوط می کردند. این نانهای بیکیفیت موجب بروز بیماریهایی، از جمله اسهال کودکان شده بود. اما در بعضی مناطق همان نان بیکیفیت که به «نان سیاه» معروف شده بود هم به دست مردم نمیرسید.
نزاع و درگیری بین مردمی که نان از هم میدزدیدند و مردمی که با نانواها دست به گریبان میشدند، تبدیل به اتفاقی روزمره در کوچه و خیابان و مقابل نانوایی ها شده بود، روزنامه اطلاعات در یکی از گزارشهای خود در مورد وضعیت نان در تهران نوشته است: «چهارشنبه ۲۸ آبان در دکان یکی از نانواییها در تجریش، نزاعی بین محمدنقی نانگیر و محمد نام تجریشی بـه وجـود آمده است که به فوت محمد نام تجریشی منجر شده است.» گزارشها و اسناد ثبت شده از آن روزها نشان از اعتراضاتی به کمبود نان در شهرهای مختلف ایران میدهد که عمده آنها مربوط به حمله به نانوایی ها و درگیری های تن به تن بین مردم است. روایت است که یکی از نمایندگان مجلس در اعتراض به ناتوانی حکومت در کنترل بحران در مجلس میگوید: «مردم جلوی نانواییها میمیرند و ما به طور عادی این جا میآییم و چند دقیقه مینشینیم و چند ماده تصویب میکنیم و میرویم.»
علاوه بر نان، دیگر اقلام مورد نیاز مردم هم با قیمتی سرسام آور گران شدند. هرچند دغدغه اصلی نان بود، اما با ورود آوارگان لهستانی به ایران بحران ابعاد تازهای پیدا کرد. در سالهای قحطی محتکران از احتکار هیچ چیز فروگذار نکرده بودند. یکی از اقلامی که قیمت آن بسیار افزایش پیدا کرده بود، پارچه بود، به گونهای که ظرف دو سال قیمت قماش و پارچه حدود 40 درصد افزایش پیدا کرده بود. همین موضوع یکی از عوامل شیوع تیفوس در ایران شد. بیماری که تا چند سال بعد هم دست از سر مردم برنداشت. آوارگان لهستانی که وارد بندر انزلی می شدند، لباسهایی را که انواع آلودگی ها را با خود داشت با لباسهای نو تعویض می کردند. البسه رها شده لهستانی ها توسط عده ای سودجو بین مردم فروخته می شد و انواع بیماریها از جمله تیفوس را منتقل می کرد. تیفوس در ایران سابقه داشت اما شیوع آن در جریان جنگ جهانی دوم تبدیل به فاجعه ای شد که هر ماه بالغ بر هزار قربانی می گرفت.
روزی که متفقین بی توجه به اعلام رسمی ایران مبنی بر بیطرفی در جنگ، نیروهای خود را به پایتخت گسیل داشتند و ایران را اشغال کردند، به حکومت وعده دادند که تمامیت ارضی ایران را به رسمیت بشناسند و تضمین کردند که به زندگی عادی مردم آسیبی وارد نشود و غله مورد نیاز برای جلوگیری از قحطی در شرایط جنگ را تامین کنند. اما نه تنها هرگز به این وعده عمل نکردند. که با رونق دادن به بازار سیاه خرید و فروش غله و اقلام ضروری زندگی مردم و احتکار آنها، به این قحطی دامن زدند.