بر روی این کره خاکی همه کشورها یکتا هستند و هیچ دو کشوری مثل هم نیستند. اما مثل شازده کوچولو که گل خودش را دوست داشت چون متعلق به او بود ایران هم چون وطن و زادگاه ماست نسبت به ان حس تعلق داریم. ایران تنها کشوری است که کودکی من در ان رقم خورد. هر جای دنیا که برویم تنها ایران سرای من است.
شیراز جایی است که در ان متولد شدم. کوچه باغ های قصر الدشت را هرگز فراموش نمی منم.زمانی به ان منطقه هند کوچک می خواندند بس که سبز و زیبا بود. خنکای مرطوبی که از باغ سرگودگری بعد از یک روز گرم تابستان به صورت می خورد یا بوی سروهای باران خورده باغ نادر کاظمی را هرگز از یاد نخواهم برد. از تمام اینها جز مخروبه ای زشت باقی نمانده است. دراک که الان حتی در دامنه ان هم اپارتمان سبز شده و دریاچه پریشان که اکنون شوره زاری شدند.
از این همه زشتی به کجا پناه ببرم؟ دنیای کودکی ام و شهر و کشورم چنین نابود شد.
ایرانم خشک شد و از درخت خالی. کوه ها به یغما رفت و جنگل ها با زباله پر شد. درختان سرمایی ای برای انبوه سازان. زاینده رود به رود مردگان تبدیل شد. دریاچه ارومیه ای به شوره زار ارومیه تغییر کرد. ای جماعت تنها یک ایران برای زیستن داریم.