انسان موجودی تمام نشدنی، بی نهایت کمال گرا، آزادی خواه است که متاسفانه در بند اسارت هاست ، اسارت در بند شهرنشینی ،اسیر در بند مادیات ، اسیر در بند عقاید و اسیر در فرایند تنبل سازی و هدایت به سوی بیهودگی .
قانون و قانونمداری در زیستگاه های اجتماعی روابط بین افراد یک جمعیت را بر قرار می سازد ، وجود این قوانین شیوه نوین رام کردن انسان هاست انسان را برده و مطیع اوامر می سازد بعضی قانون ها. در جهت آسان سازی زندگی آدمی است لیکن از جهت دیگر سهولت ساز و تضعیف کننده قدرت و فطرت آدم است شکوفایی ذهن انسان در سختی و و حل مسائل پیچیده نهفته است ذهن قدرت ماورایی دارد میتواند محال ها را ممکن کند آزادی ذهن شکوفایی و نوآوری را به ارمغان می آورد.
شکوفایی ثمره آزادی افکار است در این دنیایی که پر از محدودیت ها و قوانین است اجازه رشد به اذهان داده نمیشود چرا که مخالف قانون است افکار در میان انبوهی از مسایل اجتماعی و اقتصادی گیر کرده است از دیرین به گونه ای پرورش یافته ایم که در بند پول باشیم به پول که فکر کنیم یعنی در زندان افرادی قرار گرفته ایم که مارا برده خود کرده اند کاغذ پاره ای به دستانمان داده اندو منابع را در اختیار گرفته اند گویا که برای آسودگی ماست اما در واقع برده داری نوین را بوجود آورده اند در دنیایی که بی نهایت انرژی وجود دارد انسان هارا جیره خور تربیت کرده اند برای ذهن و افکار ما حصار هایی تعریف کرده اند تا در کنترل باشیم حرف گوش کن و سر به راه .
این سخنان به گونه ای ساختار شکنانه به نظر می آید و نباید از قوانین و دستورات سرپیچی کنیم همانند یک کلاس درس که در اختیار معلم است و قوانین مطابق روش خود را تدوین میکند و دانش آموزان را در فرآیند این قوانین تربیت میکند.
فلسفه نگاهی بسیار عمیق به این موضوع دارد، نظریه "نور و سایه "بیانگر این مسله و به عبارت دیگر بیان گر عمق فاجعه در مطیع سازی است
انسان ها درون یک غار دست و پا بسته در کنار دیواره ی غار و پشت به منبع نور قرار دارد عده ای عروسک خیمه شب بازی هستند بازی را مطابق قواعد اجرا میکنند و سایه آنان بر روی دیوار غار می افتد و انسان هایی که تماشاگر این وقایع اند برگشتن به عقب و نگاه به ماهیت وجودی منبع بی پایان نور را یک گناه نابخشودنی و غیر قابل بخشش توصیف کرده اند چرا که در صورت پی بردن به حقیقت انسان سعی به گسستن بند اسارت خواهد کرد به همین سبب قدرت های منفی از ابتدا ما را در یوغ خود گرفته اند کمتر کسی از این طناب آزاد گشته و به اصل وجودی خود پی برده است
تمامی این اتفاقات در چارچوب "منطق "برای ما اتفاق می افتد.........