
قدم زنان در میان گندم زارهای درو شده، که یادآور لحظات پایانی تلاش برای به ثمر رسیدن است، در جستجو بودم. به دنبال گک گشته ای می گردم که نمی دانم کیست و نمیدانم کجاست.
نشانه ای از او ندارم، فقط می دانم که گم گشته ای دارم و باید به دنبالش بگردم.
صدای نسیم در گوشم زمزمه می کند و نجوا کنان از عبور می گوید. از نوازش همگان و دل نسپردن به آن.
از لحظات سخت که طوفانی می شود و از روزهای غمناک که بارانی می شود.
ندای او به رنگ حرکت است. به رنگ قرمز