
در خانواده ای بزرگ شده ام که 5 خواهر و 2 برادر دارم. در دوران دبیرستان، به درس عربی و زبان انگلیسی آنچنان علاقه ای داشم، آنچنان علاقه ای داشتم که یک ترم زبان عربی و یک ترم زبان انگلیسی را بدون ردخور می افتادم!
چند هفته ای از شروع دوران پیش دانشگاهی گذشته بود که در انتهای زمان کلاس زبان انگلیسی، دبیر زبان رو به من کرد و گفت: « تو برادر فلانی و فلانی و فلانی هستی؟». گفتم «بله» . گویا دبیر زبان خواهرهای من هم بوده! خیلی آرام و بدون اینکه حسی از سرزنش در کلام و صورتش باشه برگشت به من گفت: « زبان خواهرهات خیلی خوب بود»
با گفتن این جمله، انگار که یک لیوان چای دارچینی رو هم نوا با صدای شرشر رودخانه ای خروشان در جنگلهای بکر سر کشیده باشی و به آنی تک تک سلول های بدنت مملو از گرما و انرژی شده باشند و همگی با هم و یکصدا فریاد بزنند که بلند شو و بدو! شروع کردم به دویدن! البته دویدن در جاده یادگیری زبان انگلیسی!
این انرژی چنان بود که در کنکور آن سال زبان رو 70% زده بودم!
خدایا، در پیچ و تاب های جاده زندگی همه انسان ها، معلمان دارچینی قرار بده. آمین