نویسنده: حسین هادی پور
به عنوان یک شهروند ایرانی که با درد و رنج نسل جوان این کشور زندگی کردهام، من، حسین هادی پور، این مقاله را مینویسم تا فریاد بزنم علیه یک سیستم آموزشی فاسد و ویرانگر که نسل جدید – بچههای متولد دهه هشتاد شمسی به بعد – را به موجوداتی عصبی، پرخاشگر و پر از مشکلات روانی تبدیل کرده است. این نسل، که باید آیندهسازان ایران باشند، زیر دست معلمان متولد دهه پنجاه و شصت تربیت شدهاند؛ معلمانی که خودشان محصول یک دوران آشفته، جنگزده و ایدئولوژیزده هستند و هیچ درک درستی از نیازهای روانی و عاطفی کودکان مدرن ندارند. این معلمان، با روشهای تنبیهی، سختگیرانه و بدون هیچ توجهی به سلامت روانی، بچهها را به مرز جنون رساندهاند. این یک فاجعه ملی است و مسئولان آموزشی، که سالهاست چشم بر این بحران بستهاند، باید پاسخگو باشند. اگر امروز سکوت کنیم، فردا نسلی خواهیم داشت که نه تنها قادر به ساختن کشور نیست، بلکه خودش را هم نابود خواهد کرد. در این مقاله طولانی، با نگاهی علمی و انتقادی تند، به بررسی وضعیت، تأثیرات، دلایل و راهکارها میپردازم و از هیچ انتقادی دریغ نمیکنم.
نسل جدید ایرانی، متولد ۱۳۸۰ شمسی به بعد – که معادل نسل Z در جهان است – با بحرانهای روانی عمیقی دست و پنجه نرم میکند که ریشه در سیستم آموزشی دارد. آمارها فریاد میزنند: بیش از ۳۳ درصد کودکان و نوجوانان ایرانی به افسردگی مبتلا هستند، اضطراب در حدود ۴۲ درصد آنها شیوع دارد و علائم شدید استرس و افسردگی در بیش از ۲۰ درصد دیده میشود. این نسل، که باید پر از انرژی و خلاقیت باشد، به جای آن با فرسودگی روانی، پرخاشگری و حتی افکار خودکشی روبرو است. مطالعات نشان میدهد که نرخ افسردگی و اضطراب در جوانان ایرانی بیش از ۲۵ درصد افزایش یافته، و این در حالی است که در کشورهای پیشرفته، برنامههای حمایتی روانی بخشی از آموزش است.
این بچهها در مدارسی بزرگ میشوند که کلاسها شلوغ، امکانات ناچیز و فشار تحصیلی غیرانسانی است. آنها از کودکی با امتحانات کنکورمحور، نمرهمحوری و رقابتهای کورکورانه روبرو هستند که هیچ فضایی برای رشد عاطفی باقی نمیگذارد. نتیجه؟ نسلی عصبی که کوچکترین انتقادی را تحمل نمیکند، روابط اجتماعی ضعیفی دارد و به راحتی به خشونت یا انزوا پناه میبرد. این وضعیت نه تنها خانوادهها را نابود کرده، بلکه جامعه را به سمت یک بحران روانی ملی سوق داده است. و مقصر اصلی؟ معلمان دهه پنجاه و شصت که با روشهای منسوخشان، این فاجعه را رقم زدهاند.
معلمان متولد دهه پنجاه و شصت شمسی – که خودشان در دوران انقلاب، جنگ ایران-عراق و محدودیتهای ایدئولوژیک بزرگ شدهاند – هیچ آمادگی برای تربیت نسل مدرن ندارند. این معلمان، محصول یک سیستم آموزشی سنتی هستند که بر حفظیات، تنبیه بدنی و کنترل مطلق تأکید دارد. آنها با روشهایی مثل فریاد زدن، تحقیر دانشآموزان و تمرکز بر نمره به جای یادگیری، بچهها را از کودکی عصبی بار میآورند. تصور کنید یک معلم جنگدیده که خودش با ترس و محدودیت بزرگ شده، حالا باید بچهای را تربیت کند که در دنیای دیجیتال زندگی میکند – دنیایی پر از اطلاعات، شبکههای اجتماعی و چالشهای مدرن. نتیجه؟ تضاد عمیق نسلی که منجر به پرورش بچههایی پر از اضطراب و افسردگی میشود.
این معلمان، اغلب بدون آموزشهای بهروز روانی، از روشهای تنبیهی استفاده میکنند که مستقیماً به سلامت روانی آسیب میزند. مطالعات نشان میدهد که تنبیه و فشار روانی در مدارس، نرخ افسردگی را در دانشآموزان دو برابر میکند. در ایران، جایی که معلمان قدیمی هنوز اکثریت را تشکیل میدهند، بچهها از کودکی یاد میگیرند که شکست یعنی تحقیر، و موفقیت فقط با فشار ممکن است. این رویکرد نه تنها خلاقیت را میکشد، بلکه بچهها را به افرادی عصبی تبدیل میکند که در بزرگسالی با مشکلات روابطی، شغلی و حتی خانوادگی روبرو هستند. این معلمان، با عدم درک از نیازهای عاطفی نسل Z، آنها را به حاشیه راندهاند و حالا جامعه هزینهاش را میپردازد.
تفاوتهای نسلی در سیستم آموزشی ایران یک فاجعه است. معلمان دهه پنجاه و شصت، که در دوران کمبودها و ایدئولوژیهای سختگیرانه بزرگ شدهاند، هیچ درکی از دنیای دیجیتال نسل جدید ندارند. نسل Z با اینترنت، شبکههای اجتماعی و دسترسی نامحدود به اطلاعات بزرگ شده، اما معلمانشان هنوز به روشهای دهههای گذشته پایبند هستند. این شکاف منجر به عدم ارتباط، سوءتفاهم و در نهایت، پرورش عصبی میشود. مطالعات نشان میدهد که نسل Z ایرانی در مقایسه با نسلهای قبلی، تغییرات اخلاقی و ارزشی عمیقی داشته، اما سیستم آموزشی هیچ تغییری نکرده.
در مدارس ایرانی، جایی که کلاسها جنسیتی جدا هستند و محتوای آموزشی ایدئولوژیک است، بچهها از آزادی بیان و رشد فردی محروماند. معلمان قدیمی، که خودشان تحت فشار بودهاند، این فشار را به دانشآموزان منتقل میکنند. نتیجه؟ افزایش خشونت، افسردگی و حتی خودکشی در میان جوانان. این سیستم، که ریشه در انقلاب فرهنگی ۱۳۵۹ دارد – جایی که دانشگاهها بسته شد و ایدئولوژی بر علم غلبه کرد – هنوز تغییر نکرده. معلمان دهه پنجاه و شصت، به جای حمایت روانی، بچهها را با ترس و کنترل تربیت میکنند، و این منجر به نسلی شده که عصبی، پرخاشگر و ناتوان از مدیریت احساسات است.
ریشه این بحران در سیستم آموزشی ایران است که سالهاست بدون تغییر مانده. مسئولان وزارت آموزش و پرورش، با بودجههای ناچیز و اولویتبندی غلط، مدارس را به زندانهای روانی تبدیل کردهاند. معلمان قدیمی بدون آموزشهای بهروز استخدام میشوند، و هیچ برنامهای برای حمایت روانی دانشآموزان وجود ندارد. سواد سلامت روانی در ایران پایین است، و مدارس هیچ نقشی در بهبود آن ندارند. علاوه بر این، فشار اقتصادی، تحریمها و مشکلات اجتماعی، بچهها را بیشتر تحت تأثیر قرار میدهد، اما سیستم آموزشی هیچ کمکی نمیکند.
این سیستم، که بر حفظیات و امتحانات تمرکز دارد، خلاقیت و رشد عاطفی را نادیده میگیرد. معلمان دهه پنجاه و شصت، که خودشان قربانی این سیستم هستند، حالا قربانیان جدیدی میسازند. مسئولان، با سرکوب اعتراضات معلمان و دانشآموزان، این چرخه را ادامه میدهند. این بیکفایتی، نه تنها آموزشی، بلکه اخلاقی است و آینده کشور را نابود میکند.
من، حسین هادی پور، با تمام وجود از معلمان دهه پنجاه و شصت انتقاد میکنم: شما با روشهای منسوخ و بیرحمانهتان، نسل جدید را نابود کردهاید! چطور میتوانید ادعای تربیت کنید وقتی خودتان پر از زخمهای گذشته هستید؟ شما بچهها را با فریاد، تنبیه و فشار روانی بزرگ میکنید و انتظار دارید آنها سالم بمانند؟ این خیانت به نسل آینده است!
و مسئولان آموزشی؟ شما مقصر اصلی هستید! با بودجههای هدررفته، برنامههای ایدئولوژیک و عدم حمایت روانی، مدارس را به جهنم تبدیل کردهاید. چرا معلمان قدیمی را بازنشسته نمیکنید و جوانان را استخدام نمیکنید؟ چرا برنامههای سلامت روانی در مدارس ندارید؟ این بیمسئولیتی، جنایت است و شما باید پاسخگو باشید. اگر استعفا ندهید، جامعه شما را محاکمه خواهد کرد!
برای حل این بحران، پیشنهادهای زیر ضروری است:
بازنشستگی فوری معلمان قدیمی: معلمان دهه پنجاه و شصت را با برنامههای بازنشستگی اجباری جایگزین کنید و معلمان جوان با آموزشهای مدرن استخدام کنید.
برنامههای سلامت روانی در مدارس: کلاسهای اجباری برای مدیریت استرس، اضطراب و افسردگی، با مشاوران متخصص.
اصلاح محتوای آموزشی: تمرکز بر خلاقیت، مهارتهای زندگی و رشد عاطفی به جای حفظیات.
آموزش معلمان: دورههای بهروز برای درک نیازهای نسل Z، با تأکید بر حمایت روانی.
حمایت اجتماعی: کمپینهای عمومی برای افزایش سواد سلامت روانی و فشار بر مسئولان.
این تغییرات، مبتنی بر تجربیات موفق جهانی، میتواند نسل جدید را نجات دهد.
پرورش عصبی نسل جدید در ایران، فاجعهای است که معلمان دهه پنجاه و شصت و سیستم آموزشی فاسد رقم زدهاند. من، حسین هادی پور، از عمق وجودم فریاد میزنم: بس کنید این خیانت را! نسل Z شایسته تربیتی سالم، حمایتگر و مدرن است. اگر امروز تغییر نکنیم، فردا نسلی خواهیم داشت که کشور را نابود میکند. مسئولان، معلمان قدیمی و جامعه، بیدار شوید – آینده ایران در خطر است!
