معماری ایرانی
کافیه فقط توی اطاق کوچیکت ،تنها دو تا از آشیائ کلیدی و مهم رو در جای نامناسب قرار بدهی،، بد از دقایقی..به راحتی می تونی فریاد بزنی این چه زند گی اییه؟ چرا؟ هیچ چیز ......سر.. جای خودش نیست.. و صد آه و ناله بی مقصد..چون وقتی مبایلت رو تو یخچال بگذاری ،حتما جای تخم مرغ یا پنیر گذاشتی،، که الان رو کتابخونه ات ،،جای کتابی هستند که لبه پنجره ،جای گلدونی ،،هست که روی تشک تختت قرار دادی به جای بالشی که رو سیم آنتن تلویزیون تاب خورده و کل بساط پشت "سوکت" رو کج کرده و وسط گزارش منچستر،رئال دیگه تنها گزارش جواد نیست که آزارت می ده تصویر برفکی رونالدومیره رو مخت .
.......بطری آبو از روی بند رخت بر می داری و یک نفس سر میکشی و در حالی که داری با خودت کلنجار می ری ..با خیالت گپ میزنی و بهش اعلام می کنی...دیگه موندن فایده نداره...دیگه باید از اینجا برم..خودتو تصویر می کنی با یک چمدون نوستالژیک که کنار ایستادنت قرار دادی ،وسط یک جاده طولانی که ته شرو مثل یک نقطه ء "راندو" شده میبینی ...
درسرزمینی که برای میوه فروشای بالای شهرهاش همه مهندسند و برای ماشین فروشاش همه دکتر...هیچ شهرکی با نام شهرک معماران بنا نمی شود و در عوض هر چه ساخته می شود شهرک پزشکان میشود...
وقتشه اون بالشو از روی آنتن برداری و سر جایش بگذاری...
ح.د