حسین میرزاسوزنی
حسین میرزاسوزنی
خواندن ۵ دقیقه·۴ سال پیش

شمشیر دو لبه ی اطلاعات در دسترس

امروزه اطلاعات خیلی راحت در اختیار ماست

امروزه هر کسی با هر سوادی میتونه افرادی رو پیدا کنه که باهاشون هم نظر

هم فکر و هم عقیده هستند

اینجا یک تفکر نسبت به تفکرهای دیگه حاکم هست ، که

" هر کسی نظری داره خب یا هر کسی یجوره خب ، یا هر کسی هر جور خودش میخواد "

اطلاعات به قدری زیاد هستند که هر کسی اطلاعاتی رو که میخواد میخونه

توی شبکه اجتماعی هر کسی رو که میخواد دنبال میکنه و دیدش رو نسبت به مخالفها کم میکنه

منابعی که بهمون معرفی میشن همه در یک شبکه ی خاص از افراد هستند

و چون دلمون نمیخواد به مخالفهامون گوش کنیم تفکر نقاد رو از خودمون دورمیکنیم و حاضر نیستیم به طور سنجشگراتیانه یا واقع بینانه مطالب رو بررسی کنیم


واقعیت اینه که هر چیزی درست نیست

در هر کتاب یا منبعی حرف درستی زده نمیشه

چون به تقریبا به همه مجوز چاپ کردن کتاب داده میشه ، معلوم نیست آن کتابی که نوشته شده چقدر پشتش تحقیق شده ؟ چقدر درسته و آیا از طرف افراد باسواد رد میشه یا نه ؟

افراد با سواد ، دانشمندان و پژوهشگرها خودشون رو در معرض عموم نمیگذارند چون کارشون این نیست

اما افراد معروف (حالا هر کسی که باشه) چون فعالیت منظمی توی شبکه های اجتماعی داره ، اعتماد بیشتری رو از جانب مردم کسب میکنه

به خاطر همینه که هیچ روزی هیچ تبلیغی برای یک محصول که ادیسون یا اینشتن از اون رضایت داشته پر فروش نمیشه

اما اگه یک آدم معروف مثل یک خواننده ، بازیگر یا هر شخص شناخته شده ای یک محصول پیشنهاد بده یا یک کتاب معرفی کنه خیلی ها برای خوندن اون حاضر به پرداخت پول هستنند . صرف نظر از اینکه نویسنده چه کسی هست یا چه چیزی در اون کتاب نوشته شده و یا اینکه این محتوا برای فرد خواننده کاربردی هست یا خیر

زمانی که متوجه شدم ممنکه کتابهایی که قبلا خوندم مطالب اشتباهی توی اونها نوشته شده باشه به سراغشون رفتم و سعی کردم ببینم کتابهایی که قبلا انتخاب کردم چقدر علمی هستن و با ارتباط نویسنده با نوشته ی اون چقدره ؟

مثلا انتظار داشتم وقتی کسی کتابی رو در مورد ثروت نوشته و اون کتاب پر فروش شده ، خود کتاب باعث ثروتمند شدن نویسنده نشده باشه یا اینکه حداقل خودش به نتایجی از موفقیت رسیده باشه

به خاطر همین اسامی نویسندگان رو جستجو کردم و شغل و فعالیت های اونها رو با چیزهایی که در موردش صحبت کردند مورد بررسی قرار دادم

نتیجه ای که بدست آوردم خیلی جالب بود افرادی که نویسنده ی کتاب های پر فروشی که من داشتم بودند اکثرا به واسطه ی همون کتاب معروف شده بودند و شغلهایی غیر مرتبط و تحصیلاتی غیر مرتبط داشتند مثلا ولف دوبلی دکتری اقتصاد داشته اما کتابی رو که نوشته در مورد خطاهای ذهنی با عنوان هنر شفاف اندیشیدن بوده و من این کتاب بخاطر این خریدم چون عادل فردوسی پور اون رو به مهران مدیری هدیه داد و در برنامه کتاب باز اون در گفتگو با سروش صحت این کتاب رو معرفی کرد.

منظورم از این موضوع بد بودن کتاب نیست ، منظورم اینه که این داستان زندگی یک نفر هست که به این جایگاه رسیده که تعدادشون کم نیست (البته اگر همه داده ها رو در نظر بگیریم متوجه میشیم تعدادشون خیلی خیلی کمه ولی افراد زیادی هستند که اونها رو باور میکنند و متاسفانهبه نتایجی مثل اونها هرگز نمی رسند )

این فقط یک مثال نیست کتابهایی از قبیل کتابهای دارن هاردی ، تونی رابینز ، برایان تریسی ، کتابهایی که در حیطه قانون جذب نوشته شده هیچکدوم مبتنی بر علم نیستند و از روی شهود و تجربه ای بدست اومدن که احتمالا برای همه کاربردی نیست و موارد استثنایی هستند اکثر مطالب . محتوای اونها رو در برمیگیره و بر پایه روشهای علمی نیستند .(اگه در مورد روش علمی مطلع نیستسد حتما در موردش مطالعه کنید)

اما خب الان راهکار چیه؟

حقیقت اینه که داستان ها از واقعیت جدا هستند و ما باید نسبت به این امر آگاه باشیم

حتی اگر داستان ها واقعی باشند نسبت به آمار کلی یک اتفاق و یک استثنا محسوب میشن .

اگر تمایل دارین واقعی بودن یک داستان رو به هزاران داده ترجیح بدین به نظرم خوندن این مطلب به درد شما نمیخوره

یکی از راهکارهایی که وجود داره اینه که تفکرات خودمون و باورهایی که داریم رو از دید یک شخص مخالف بررسی کنیم و سعی کنیم اونها رو رد کنیم

به نظرات مخالفمون هم با حوصله گوش کنیم و بعد تصمیم بگیریم که چه چیزی میتونه درست باشه (حداقل در حال حاضر ، چون احتمالا هر چیز درستی درست ترش هم میاد )


اگر دچار تفکر قاطعانه بشیم دیگه سعی بر رد کردن آنچه باور داریم نمیکنیم و این یعنی هیچ روزی پیشرفت نمیکنیم

آلبرت انیشتن معتقد بر اینه که هرگز شکست نخورده بلکه هزاران راه رو پیدا کرده که جوابگو نیستند

اگه ما باور کنیم که میدونیم هیچ چیز ساده ای رو نمیپذیریم در صورتی که اگر باور داشته باشیم که ممکنه اشتباه کنیم اونوقت میتونیم بررسی کنیم و به جواب درست تر برسیم .

راهکار بعدی اینه که به متخصص ها گوش کنیم نه به حرف هر کسی

متاسفانه طی یک آزمایش علمی متوجه شدند که اکثر افراد به آرایشگر خودشون اطمینان بیشتری نسبت به دیگر افراد جامعه دارند حتی متخصصین

البته این به این معنی نیست که هر متخصصی حرف درست میزنه ، باید به طور منتقدانه نویسنده ی هر مطلبی رو که میخونیم بررسی کنیم

اگر تا اینجای مطلب رو مطالعه کردین فکر کنم مسئولیت به اشتراک گذاشتن اطلاعات غلط رو تا اینجا متوجه شدید

و اما یک درخواست : هر مطلبی رو به اشتراک نگذارید (حتی همین مطلب رو)، تا زمانی که بررسی نکردین.

حالا یک سوال مهم : آیا این مطلب رو با دید نقادانه مطالعه کردین ؟؟ آیا سعی کردین اشتباه بودنش رو بررسی کنید ؟

پیشنهاد میکنم سخنرانی تد alex edmans رو در این باره ببینید.

محتواآگاهیکتاب خوبدرستعلم
کارشناس مهندسی صنایع ، به همین سادگی ☺
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید