در مسیر هر استارتاپ، گردنه ی خطرناکی وجود دارد که تقریبا بار اول همه در دام آن گرفتار می شوند.
کدام گردنه؟
اینکه چطور ایده انتخاب کنیم؟ چطور MVP را تست کنیم؟ چطور کدنویسی کنیم؟ چطور بفروشیم؟
خیر. راجع به این موارد آنقدر صحبت شده که همه ما کم و بیش آن ها را می دانیم.
گردنه ای وجود دارد که در آنجا چندین و چند مساله ی مختلف بهم گره می خورند.
مالکیت، اختیار، سود، مسائل حقوقی، مسائل مالی، مسائل مالیاتی، سرمایه گذاری که خواهد آمد و نحوه مدیریت کسب و کار شما در آینده.
حتی بزرگ ترین و باتجربه ترین مدیران، بازرگانان، کارآفرینان و خبرگان کسب و کار، احتمال دارد سر این پیچ از جاده خارج شوند و چپ کنند.
این همان گردنه ای است که ابتدای کار می گویید الان که زود است هر موقع پول درآوردیم راجع به این مساله صحبت خواهیم کرد.
همان جایی که غیر ضروری، غیر کلیدی، ثانویه، حاشیه و بدیهی یا پیش پا افتاده تصورش می کنیم.
سخت نگیر فروش با من، تولید با تو؛ سهام را هم پنجاه پنجاه بین جفت مان تقسیم می کنیم. چطور است؟!
به گواه تجربه شخصی، صدها کسب و کاری که دیده ام و تصدیق تیم های حقوقی متعددی که با آنها کار کرده ام؛ تفکر بالا منجر به شکوه، شکایت و شکست بسیاری از شراکت ها و کسب و کارها شده است.
تقسیم سهام؛ چالشی است که چون راه حل سریع و آسان برای آن نمی دانیم، تصمیم گیری درباره آن را به تعویق می اندازیم!
چطور شرکت را تسهیم کنیم؟ چطور اختیار را و چطور سود و ثروت ناشی از شراکت را تقسیم کنیم؟
آیا سهم بیشتر حاشیه امن تری برای ما به همراه می آورد؟
اگر پاسخ تان مثبت است بگذارید از شما بپرسم که اگر شما 70 درصد سهم یک استارتاپ درحال رشد را داشته باشید و 30 درصد مابقی در اختیار سه نفر و سهم هر یک 10 درصد باشد و فعالیت کسب و کارتان وابسته به حضور کلیدی آن افراد باشد، 70 درصد سهم شما به چه دردتان خواهد خورد؟
شما با 70 درصد سهام، در شرکت سهامی خاص، هم مجمع را در اختیار خواهید داشت و هم هیات مدیره را. اما آیا می توانید با 70 درصد سهام خودتان آن 3 نفر سهامدار دیگر را که حضور و تخصص شان برای شما کلیدی است، وادار کنید در شرکت بمانند؟!
خیر نمی توانید. مطلقا نمی توانید چون کسی که 70 درصد ریسک را متحمل شده است خود شما هستید. اگر شما را به حال خودتان بگذارند و بروند و با خودشان بگویند فلانی که 70 درصد سهام را دارد و این همه برای این استارتاپ وقت و انرژی گذاشته حتی اگه ما برویم هم او بخاطر سرمایه گذاری زیادی که کرده است، کار را رها نمی کند و در شرکت می ماند؛ چه خواهید کرد؟!
آیا 70 درصد سهام شما در ابتدای کار ارزش ریالی کافی دارد تا با فروش آن منابع مالی لازم برای استخدام سه نفر متخصص را تامین کنید؟
تسهیم و تقسیم سهام یکی از پیچیده ترین و سخت ترین گردنه هایی است که هر استارتاپ و کسب و کاری مجبور است از آن عبور کند.
آنچه تقسیم سهام در استارتاپ ها و کسب و کارهای امروزی فعال در ایران را سخت کرده است، فقدان نگاه سیستمی و کل نگر به همه ذینفعان و سهامداران و پرسنل شرکت است. المانی که ریشه در فرهنگ ما دارد.
تا قبل از تقسیم سهام داینامیک، متدولوژی علمی و سنجیده ای در اختیار هیچ یک از ما نبوده است. اگرچه برای عبور از این گردنه، علاوه بر متدولوژی و ابزار، به آموزش و ارتقای فرهنگ نیز نیاز داریم. آموزش و فرهنگ دیدن و احترام گذاشتن و پذیرفتن حق دیگران مساله ای است که به کسب و کارهای ما آسیب زده و می زند. ما نیاز داریم بجای نگاه برنده و بازنده به بینشی دست یابیم که در آن همه ذینفعان برنده باشند. چنین سیستمی است که دوام، بقا و رشد خواهد داشت.
با پیچیده تر شدن شرایط محیطی کسب و کارها و تغییرات لحظه ای متغیرهایی که بر استارتاپ ها و کسب و کارها اثر می گذارند، تقسیم سهام سنتی یا ثابت دیگر جوابگوی نیازها و منافع هیچ کدام از ما نیست. خیلی سال است که چنین است اما تا امروز، ما انتخاب دیگری جز تقسیم سهام ثابت یا استاتیک، نداشته ایم.
زمانی که به دلیل غیر قابل پیش بینی بودن شرایط و تغییرات سریع، مجبور خواهیم بود در هر برهه زمانی منابع و آورده های جدیدی به کسب و کار تزریق کنیم تا سرپا بماند و رشد کند؛ نمی توان انتظار داشت ارزیابی اولیه ما از سهم هر فرد بر اساس آورده ها و داشته های آن زمان در گذشته، همچنان بتواند توافقی عادلانه و راضی کننده باشد. روزگاری بر اساس آورده های مالی و غیر مالی هر فرد که میزان آن مشخص و ثابت بود، سهام شرکت تقسیم می شد و هر کس سهم خودش را می دانست اما تداوم این روند در شرایط به سرعت درحال تغییر فعلی، بمب ساعتی شراکت و شرکت شما خواهد بود.
حتی کسب و کارهای غیر استارتاپی مانند شراکت هایی که پزشکان با هم دارند نیز به دلیل تغییر سریع شرایط، دیگر با روش تقسیم سهام سنتی قابل اجرا نیست. اطراف تان را نگاه کنید. چقدر بی عدالتی، چقدر نارضایتی و چقدر بی انگیزگی و ناامیدی می بینید که ناشی از اشتباه در ارزیابی سهم هر فرد و خطا در تقسیم سهام بوده است؟!
متدولوژی تقسیم سهام داینامیک بر دو اصل متمرکز است:
1- شفافیت
2- عدالت
این دو عامل در کنار هم منجر به خلق فرهنگ سازمانی سازنده و همدل می شوند که زیرساخت لازم برای شکل گیری هر کسب و کار ملی و ماندگار است.
آن قدری که استارتاپ های ما نگران معادلات برون سازمانی و محیطی خودشان هستند، اگر برای درون تیم و سازمان خودشان هم اهمیت کافی قائل می شدند، امروز نرخ شکست بسیار پایین تر و شانس موفقیت بسیار بالاتری در انتظار افراد خلاق و کارآفرینان جوان ما بود.
تقسیم سهام داینامیک مانند پی و شالوده ی یک ساختمان بزرگ است که اگر به آن توجه نکنید ممکن است برج بسازید و سر به فلک بکشید اما آنچه ساخته اید سرانجام روزی فرو خواهد ریخت.
اجازه دهید با چند سوال ادامه دهیم و بحث مان را به پایان برسانیم.
1- آیا هر شخص صاحب ایده باید بالاترین سهام را داشته باشید؟
2- آِیا شخص صاحب ایده باید رهبر تیم یا مدیر عامل شود؟
3- آیا افرادی که روز اول شکل گیری استارتاپ، هیچ پولی نمی آورند و ریسکی نمی پذیرند، می توانند هر زمان اراده کردند پول بیاورند و سهمی مساوی آنهایی که از روز اول ریسک کرده اند، بدست آورند؟
4- آیا ارزش و وزن پول نقد یک فرد با ارزش ریالی حقوق کسی که زمانش را بدون دریافت پول در اختیار شرکت قرار می دهد، برابر است؟
5- اگر ماشین تان را در اختیار شرکت قرار می دهید، چطور آن را بعنوان آورده خودتان بحساب می آورید؟
6- اگر امروز در استارتاپی حضور دارید و برخی آورده های غیر نقدی شما بحساب نیامده است، چه تصمیمی می گیرید؟ دیگر چنین آورده هایی را وارد شرکت نخواهید کرد؟ منتظر می شوید تا دیگران آورده هایی بیاورند، آنها را بحساب نیاورید تا بی حساب شوید؟ رها می کنید و می روید؟
7- سهامدار مرده (غایب) در شرکت های کوچک نوپا چه آفتی با خود به همراه دارد؟
8- آیا خودتان را ناچار می بینید تا کارتان را بزرگ نمایی کنید و ناعادلانه سهم بیشتری بدست آورید؟ آیا این شیوه یکی از استعدادها و هنرهای شما است؟ اثر سیستمی آن بر استارتاپ تان چه خواهد بود؟
9- اختیار برای شما مهم تر است یا سودی که از استارتاپ تان نصیب تان خواهد شد؟
10- چه زمان باید شرکت ثبت کنید و سهم هر فرد را تثبیت نمایید؟
سالها طول کشید تا ضرورت و شیوه اجرایی تقسیم سهام داینامیک را درک کنم. تجربه چند استارتاپ و کسب و کار را داشته ام؛ کارمندی، خویش فرمایی و سرمایه گذاری را هم تجربه کرده ام. بعنوان پایه گذار زودفود، فرآیندهای پیچیده مذاکره با سرمایه گذاران را از سر گذرانده ام، مشاور شرکت های سرمایه گذاری بوده ام، از منتورینگ استارتاپ هایی که در مرحله جذب سرمایه هستند، بسیار آموخته ام و در نهایت هزینه ای گزاف با 6 سال اخیر از عمرم پرداخته ام که هر روز آن کلاس درس بوده است. همینطور مشکلات زیادی که ممکن است برای تان پیش بیاید و مجبور شوید برای احقاق حق تان به دستگاه قضایی پناه ببرید را تجربه کرده ام. ما حصل آن را چنین برای تان خلاصه می کنم: شراکت بد نیست بلکه می تواند هم افزایی بسیار زیادی برای تان به همراه داشته باشد به شرطی که شیوه آن را بدانید.
تنها کار کردن، توان شما را کم می کند؛ از طرفی اگر با دیگران کار کردن و تقسیم سهام داینامیک را بلد نیستید، موقتا کنار بکشید، آن را بیاموزید و بعد کسب و کارتان را شروع کنید. اگر هم در نیمه راه هستید، بدون اینکه کارتان را تعلیق کنید، به سرعت این شیوه را بیاموزید و به کار ببندید. این مطالب قرار است برای شما پل بسازد؛ از آن برای خودتان پل بسازید و برای دیگران هم پل باشید.
فروردین سال 1388 که استارتاپ زودفود و ایده سفارش اینترنتی غذا آغاز شد، متوجه شدم برای پیاده سازی این کسب و کار بجز آورده هایی که در جدول پایین برایتان آورده ام، نیاز به نیروی انسانی دارم. توانایی های من در سن 23 سالگی برای ترغیب و تیم سازی منجر به تشکیل تیمی از افراد شد که همه آنها دانشجو بودند. اگر امروز همان کار را دوباره انجام می دادم، بدون شک بسیار بهتر عمل می کردم چراکه آن زمان در تشکیل تیم محدودیت هایی داشتم که مجبور بودم نیروی انسانی مورد نیاز را با افرادی از تخصص های غیر مرتبط و بدون سابقه کاری تامین نمایم و به ازای فعالیت آنها در شرکت سهام واگذار کردم. نیروی غیر متخصص منجر به شکل گیری روندهایی از صحیح و خطا شد که تلاش کردم با آموزش و راهکارهای دیگر آن را اصلاح کنم ولی اشتباه دیگری که مرتکب شده بودم، واگذاری سهام ثابت به افراد بود که اغلب دانشجو بودند و برخی در میانه ی راه از شرکت رفتند؛ هیچ اهرمی برای بازگردان افراد سهامداری که دیگر در شرکت کار نمی کردند در اختیار نداشتم. شما این اشتباه را تکرار نکنید. تجربه پدر و عمویم برای من که بسیار جوان بودم، بارها آموزنده و راهگشا بود؛ یکی از دلایل موفقیت زودفود هم استفاده از تجربه بزرگ تر ها و خبرگانی بود که درکنارمان بودند.
متذکر می شوم وقتی می گویم تخصص، معنایش رشته تحصیلی نیست چراکه خیلی از افراد در ایران تخصصی متفاوت از رشته تحصیلی شان دارند. در اینجا منظور از تخصص، توانایی و مهارت و تجربه کاری در حوزه هایی است که یک استارتاپ به آنها نیاز دارد؛ مانند بازاریابی، فروش، تجربه کاربری، برنامه نویسی و مدیریت.
از تک تک استارتاپ ها و شرکت هایی که در آنها بوده ام مانند شرکت سرمایه گذاری پرشین، شرکت صنایع کیش و سایرین، مثال های بسیاری از تقسیم سهام می توانم برایتان ذکر کنم اما به این دلیل که زودفود با سرمایه کم به شیوه Bootstrap آغاز شد، تشریح و مثال هیچ کدام از سایر شرکت ها به اندازه زودفود نمی توانند ملموس و آموزنده باشند.
تقسیم سهام داینامیک حاصل تلاش و بینش بلند مایک مویر است. او یک فرد خلاق، کارآفرین، معلم و مروج این متدولوژی است. ما در گروه اسلایسینگ پای ایران، بصورت رسمی و با مجوز خود مایک، کتاب و متدولوژی تقسیم سهام داینامیک را ترجمه، بومی سازی و اجرایی کرده ایم. به زودی نرم افزار و سایر محصولات آن نیز در اختیار شما عزیزان قرار خواهد گرفت؛ از آن لذت ببرید و کسب و کاری بسازید که همه ما بهتان افتخار کنیم.
باور کنید روزی می رسد که همه ما درک کنیم، عدالت، بیشتر از رقابت و عشق بیشتر از جنگ، سازنده خواهد بود.
کیارش عباس زاده
به ما سر بزنید: www.SlicingPie.ir