ویرگول
ورودثبت نام
Hr.Rey
Hr.Rey
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

چالش کتابخوانی طاقچه : بهار سگی

بهار دیوانه داستان مردی ایتالیایی_بلژیکیه با نام جانسون ... اون یه عکاسه که زندگیشو مدیون دو دوستی میدونه که سال ها قبل به طرز ناگواری مردند حالا اون فرانسه است دیگه چیزی اون طوری خوشحال یا ناراحتش نمیکنه ... از نظر خیلی ها حتی به پوچ گرایی رسیده توی اون بهاری که اونجاست با پسر نوزده ساله ای اشنا میشه که نویسنده داستانه و تصمیم میگیره که عکس های اونو طبقه بندی کنه و حالا بعد از گذشت حدود سی سال میخواد داستان اون رو بنویسه

داستان مردی رو که توی گذشته مونده ،ساکته و مودب، دوستان کمی داره و در گالریش رو حتی اون مواقع اندکی هم که توی گالریه براشون باز نمیکنه و بعد مدتی پاک ناپدید میشه.

میدان دانفرت راشرو جایی در فرانسه که داستان انجا شروع میشود
میدان دانفرت راشرو جایی در فرانسه که داستان انجا شروع میشود


این داستان اول شخصه و شخصیت محور ... بسیار هم کوتاهه

داستانی از خود بیگانگی و افسردگی شخصیه که دیگه براش مخلوقاتش یا همون عکساش ارزشی ندارن.

کتابای این نویسنده عموما شکل مشابهی دارن تا حدی که با خوندن یکیشون و دونستن ایده ی بقیه میتونید مدل داستانشو دربیارید

داستاناش عموما پر از فلش بک اند و میتونم بگم یه طورایی قلمش ورژن متفاوتی از قلم جولین بارنزه

تو این داستان دو چیز رو دوست داشتم

یک نفرت من و شخصیت اصلی از بهار لعنتی ?

دو چیزی به اسم دست یافتن به نور طبیعی.

این به معنای محو شدن خالق اثر در ثبت اثره .

و شخصیت اصلی دوست داشت فکر کنه که دوتا دوست مرده اش درواقع چنین اتفاقی براشون رخ داده


چند پیشنهاد برای شما اگه میخواید اینو بخونید :

اگه براتون واقعا واجبه خوندنش بخونیدش وگرنه داستانی با بالاپایین های زیاد منتظرتون نیست

دو یه تایم لاین برای کتاب بذارید و توی اون ثبت کنید تاریخا رو تا گم نکنید ترتیب رو


و نمی دونم چرا اول کتاب حس میکردم راوی داستان خانمه? و در مورد جواب ندادن تلفن و ... من حس می کنم مثل شخصیت اصلی ام?برای یکی از شخصیت ها هم فوق العاده دلم سوخت

دلم برای شخصیت اصلی میتونست حتی بیشتر بسوزه ، اگه فلاکتش رو خودش انتخاب نکرده بود ... اما خب اونم صرفا یه قربانیه، اما یه قربانی که میتونست نجات پیدا کنه

و راستش برام سواله که چرا نویسنده راجع به جانسون نوشته نه راجع به دوست جانسون که شخصیتیه برای خودش توی تاریخ ... رابرت کاپا

و حقیقتش برام جالبه این که ادمی مثل جانسون باشه که هرگز رفتن ادمو فراموش نکنه ...

حس میکنم همه ادما از فراموش شدن بیزارن خود به خود ولی این زیباست که این دید هم هست که از یاد نرفتن ما میتونه گاها باعث چنین مشکلاتی بشه برای یک شخص دیگه


شاید چند خط قبل کنجکاو شده باشید که کاپای عزیز کی بود که من گفتم برام عجیبه چرا راجع به اون نوشته . رابرت کاپا یکی از معروف ترین عکاسان در جنگ های قرن بیستمه که استاندارد های عکاسی جنگی رو به وجود اورده . همچنین اون کسیه که اولین مرکز گروهی رو برای عکاسان ازاد رو تاسیس کرده و تو کتاب به این موضوع هم اشاره میشه .اون در هزار و نهصد و پنجاه و شش توی سن چهل سالگی بر اثر رفتن پاش روی مین درگذشت.

https://taaghche.com/book/30761

نام کتاب : بهار سگی

نویسنده : پاتریک مودیانو


چالش کتابخوانی طاقچهمعرفی کتابکتابکتاب خوانیمعرفی کتاب
پست های این کاربر دارای خطر جانیست .وی علاقه خاصی به رفتن در دهان شیر,کتاب خواندن با نور تیر چراق برق,دوئل غیر مجاز با شمشیر و زدن اهنگ با آکاردئون نداشته اش دارد.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید