این متن، خلاصهای از پانزده هزار کلمه گفتوگوی دکتر محسن رنانی با محمدرضا اسلامی است که روز دهم دیماه هزار و سیصد و نود و هشت در کانال هر دو نفر منتشر شد.
این گفتوگو با عنوان «من بسیار امیدوارم: آینده ایران تماشایی است»، حاصل یک گفتوگو در مرداد و گفتوگویی دیگر بعد از وقایع آبان 1398 است.
این اولین متن منتشرشده از محسن رنانی بعد از یک سال سکوت است. «شبکه توسعه» خلاصه و برگزیدهای از این گفتوگو را منتشر میکند و علاقمندان میتوانند برای مطالعه متن مفصل، به کانال محسن رنانی (@renani_mohsen) یا محمدرضا اسلامی (@solseghalam) مراجعه کنند.
توضیح: تیترها، ترتیب و ترکیب متن توسط «شبکه توسعه» (@I_D_Network) تدوین شدهاند، اما عبارات عیناً از متن منتشرشده گفتوگو استخراج شدهاند.
آینده چگونه است؟
آینده قرار نیست که چنین بماند. به گمان من بیست-سی سال آینده ایران بسیار تماشایی است. برای کسی که یا اهل رشد وجودی یا اهل رشد فکری یا حتی اهل تماشا و لذت بردن از تحولات کشور باشد سالهای دیدنیای در پیش است. سالهایی که کاملاً با گذشته متفاوت است.
نسل جدید در راه است
اگر در چند سال آینده، مدیران کنونی کشور، با تصمیمهای نادرست، ما را وارد جنگ، بحرانهای ویرانگر یا تجربههای برگشتناپذیر نکنند، ممکن است ما پنج شش سال آینده را هم با همین وضعی که امروز داریم سپری کنیم اما واقعیت این است که پس از آن، عملاً نسل کاملاً جدیدی در جایگاه مدیریت و هدایت امور کشور مستقر میشود، نسلی که زاده و پرورده پس از انقلاب است و پیامد تمام خطاهای سیاستی چهار دهه گذشته را با پوست و گوشت خود حس کرده است.
این نسل، زمینی و عقلانی میاندیشد؛ جهان مدرن را بهتر میفهمد؛ بسیار آگاه است؛ به خاطر گسترش ابزارهای اطلاعاتی و ارتباطی، قدرت اثرگذاری و کنترلش بر سیاستهای نظام تدبیر و بر خطاهای آن شدیداً بالا رفته است؛ ابزار کاملاً عملی برای نافرمانی از قوانینی که با طبیعت او نمیخواند را دارد؛ و در یک کلام، زندگی را عمیقتر درک میکند و زندگی را عمیقاً دوست دارد. چنین نسلی همه تلاشش این خواهد بود که فضا را برای زندگی بهتر، مهیا کند و چنین خواهد کرد.
نسل جدید بنبست نمیشناسد؛ نه بنبست فکری و نه بنبست عملی. نسل ما نسل بنبست بود، نسلی که چشمش به بزرگان بود تا به پنجه تدبیر، بنبستها و گرهها را بگشایند. اما این نسل بنبست نمیشناسد بنابراین نیازی به «بزرگان» ندارد و همین وجه امتیاز این نسل نسبت به نسل ماست.
سلاح دوم این نسل، «رواداری» است. نسل جدید مانند نسل ما نیست که انتظار داشتیم دوست یا همسفر یا فرد همراهمان الزاما مثل خودمان باشد، یعنی همچون ما مذهبی باشد یا چپگرا باشد یا نوگرا باشد. این نسل میتواند با هر کس با هر عقیدهای کار کند و کنار بیاید به شرط آنکه حقوق یکدیگر و قواعد بازی را رعایت کنند.
ناکارآمدی و آمادگی برای افقگشایی
این سیستم از نقطه سربه سر انرژی عبور کرده است. یعنی تراز ورودی و خروجی انرژی در آن منفی شده است. معنی سادهاش این است که مجموعه تولید و خلق ارزشی که در این سیستم میشود از مجموع منابعی مالی و مادی که مصرف می کند کمتر شده است. یعنی این سیستم دارد از مواهب خدادای یا از ذخایر و انباشتهای گذشته میخورد. چنین سیستمی خیلی نمیتواند به این روش ادامه بدهد و یک جایی کم میآورد و باید در خودش تغییرات اساسی بدهد.
بوروکراسی به دو علت ناکارآمد و ناتوان شده است: یکی فساد فراگیر و دیگری تخلیه آن از نیروهای اندیشمند و متخصص. برخی از نیروهای متخصص و توانمند را حکومت به دلایل ایدئولوژیک راه نداد یا اخراج کرد، برخی دیگر هم خودشان تحمل نکردند و خارج شدند. یعنی علیرغم این همه پیشرفت در فناوریهای اداری و نظارتی، اما آنقدر نظام بوروکراسی ناتوان شده است که آن فناوریها هم کمکی به کارآمدی بوروکراسی نمیکنند.
همه چیز مهیای یک افقگشایی است و من علائم هوشیاری سیستم را میبینم. به نظرم آنها در آینده نزدیک مترصد فرصت خواهند بود که راهی برای انجام این افقگشایی پیدا کنند. بهترین و کمهزینهترین راه این است که این افقگشایی زیر نظر رهبری و با دستور رهبر و با اِعمال اقتدار رهبری رخ بدهد. شخص دیگری این توان را ندارد که کشور را بدون تنش و هزینه به سوی افقگشایی و اصلاحات ساختاری ببرد.
اگر ما بخواهیم به عقلانیت برگردیم و با آرامش و بدون خشونت یک افقگشایی و تغییر ساختار جدی در کشور ایجاد کنیم بدون حضور رهبری تقریباً امیدی به انجام این کار نیست. به عبارت دقیقتر این امر یا ممکن نیست یا پرهزینه است و میتواند به کشمکشهای درونی بینجامد.
من معتقدم که همین حکومت و تحت مدیریت رهبری به زودی افقگشایی را شروع میکند. ما نه میخواهیم و نه میتوانیم با یک انقلاب و درهمریزی و نابودیِ همهچیز، حکومت را عوض کنیم و یک نظام بهتر جایگزین آن کنیم. از انقلاب، نظام بهتر بیرون نمیآید. از انقلاب یا جنگ داخلی و تجزیه کشور بیرون میآید یا یک حکومت دیکتاتوری دیگر.
اعتراضات آبان
اعتراضات آبان ماه پیامهایی در خود دارد که به گمانم حکومت آنقدر عاقل هست که این پیامها را بگیرد. نخست اینکه فاصله اعتراضات دارد کم میشود. از اعتراضات ۷۸ تا ۸۸ ده سال طول کشید. از ۸۸ تا اعتراضات ۹۶ هشت سال طول کشید، از ۹۶ تا اعتراضات ۹۸ دو سال طول کشید و با توجه به حجم مشکلات و بحرانها در حوزههای مختلف، از این پس حکومت باید منتظر اعتراضات در فواصل کوتاهتر و کوتاهتر باشد.
ویژگی بعدی سرعت این اعتراضات است. اینکه ظرف یک روز اعتراضات به صورت برقآسا شکل بگیرد و بحرانی شود، پدیده تازه ای است. ویژگی بعدی گستردگی آنهاست. اولین بار است که صدها شهر و ۲۹ استان همزمان دست به اعتراض می زدند.
آینده بعد از اعتراضات بنزین
این شورشها هم خودش زاده ناامیدی و بیافقی است و هم ناامیدی و بی افقی را تشدید میکند. این شورشها اگر منجر به تغییراتی در رویکر نظام تدبیر بشود، مبارک است و دستاورد بزرگی است و آن تغییرات خودش موجب بازسازی امید و افق گشایی خواهد شد.
اگر این شورشها منجر به تغییر نشود، سرکوب آنها میتواند موجب خشم فروخورده و تعمیق نفرت شود و در دور بعدی با شدت بیشتری بروز پیدا خواهد کرد و میتواند خطرناک باشد. اما من معتقدم ضربه این شورشها آن هم در دورهای که تحریمهای خارجی بر ما اعمال شده است، به اندازه کافی هشدار دهنده و نگران کننده بوده است و دارد آرام آرام نظام سیاسی را از خواب بیدار میکند.
خشونت چاره نیست
من بر اساس مشاهدات شخصیام عرض می کنم که حدود ۹۰ درصد جوانان ما خواهان تغییر وضع موجود هستند ولی از این مقدار، بیش از ۸۰ درصدشان با انتخاب مسیرهای خشونتآمیز و انقلابی و مخرب مخالف هستند.
اینکه بخش اعظم جوانان ما تکرار یک انقلاب که کلیت یک سیستم را ویران کند نمی خواهند نشانه رشدیافتگی نسل جوان است.
نسل جوان در طبقه متوسط که بخش اعظم جامعه را تشکیل می دهد دارد عاقل و محافظه کار میشود. بنابراین من اعتراضات اخیر را نشانه به جان آمدن جامعه و آمادگی آن برای یک انقلاب ویرانگر نمیدانم آنها را در حد شورش میدانم که برای زدن ضربه هشیار کننده به ساختار سیاسی رخوتزده و خوابآلود کشورمان لازم بود.
من این را یک پیشرفت در جامعه ایران میبینم. یعنی علیرغم سرخوردگی و ناامیدی اما حاضر نیستند خواست خود را با خشونت همراه کنند. اصلا معتقدم «مهارت عقبنشینی» یک مهارت مدرن است و برای توسعه خیلی لازم است. این مهارت را متأسفانه مقامات ما ندارند علت آن هم این است که آنها از یک فرآیند حزبی عبور نکردهاند و بدون تجربه حزبی وارد بازی سیاست شدهاند.
در دنیای مدرن، حزب نقش یک دانشگاه علمی کاربردی را دارد برای کسانی که قرار است در عرصه سیاست حضور پیدا کنند. حزب مهارتهایی مانند صبر، گفتوگو، نقدپذیری، مدارا، عقلانیت سیاسی و نظایر اینها را به صورت تجربی به داوطلبان فعالیت سیاسی میآموزد یعنی آنها را «تربیت سیاسی» میکند. یکی از این مهارتها هم «مهارت عقبنشینی» است، یکی دیگر هم «مهارت عذرخواهی».
مهارتهای مقامات
قدرت شنیدن، مهارت گفتوگو، قدرت تعامل مثبت، روداری، مدارا، نقد عقلانی و اخلاقی، قدرت عقبنشینی، مهارت عذرخواهی و نظایر اینها، از جمله مهارتهای سیاسی دنیای مدرن است که اگر مقامات یک کشور نداشته باشند، سیستم مدیریت آن کشور یکپارچه و منسجم وعقلانی عمل نخواهد کرد.
انتخابات آینده
به نظرم یک فرصت تاریخی این است که در انتخابات آینده مجلس و ریاستجمهوری ایران، اصولگرایان رأی بیاورند. اگر اصولگرایان در ایران رای بیاورند، تا آن موقع بحرانها هم شدیدتر شده است و آنها مجبورند اوضاع را بهبود بدهند و البته برای بهبود اوضاع راهی جز تغییرات ساختاری ندارند.
آنها وقتی سرکار بیایند اولا از عمق بحران آگاه میشوند و ثانیا چون قدرت سیاسی در داخل یکپارچه شده است راحتتر حاضر به مذاکره و امتیاز دادن هستند تا مهار بحرانهای کشور را به نام خود ثبت کنند. برای مردم گرسنه ما چه فرقی میکنند که اصلاحطلبان با مبارزه سیاسی حکومت را وادار به تغییر رویه کنند یا اصولگرایان از ترس منافعشان این کار را بکنند؟ مهم این است که گشایش رخ بدهد.
ما چه کنیم؟
اجازه بدهیم ذهن و روان جامعه اندکی آرام بگیرد، پی درپی نگرانی و استرس به جان جامعه نریزیم و جامعه را به سوی هیجان نبریم. در شرایط آرام و عقلانی است که ا گر بحرانی اجتماعی یا اقتصادی یا سیاسی رخ داد روشنفکران و نخبگان میتوانند میدانداری کنند و نگذارند آن بحران جامعه را رو به ویرانی ببرد. جامعه ما فقط فرصت میخواهد، زمان به نفع جامعه است زمان به نفع توسعه است.
بنابراین به جوانان عزیز کشورم عرض میکنم که نه نیازی به شورش است و نه نیازی به انقلاب.
به خودتان هزینه و خسارت و آسیب وارد نکنید فقط باید صبور باشید و به زمان احترام بگذارید، زمان به نفع شماست. حتی معتقدم امروز اصلاح طلب واقعی کسی است که نه تنها برای مجلس ثبت نام نکند و نه تنها برای ریاست جمهوری ثبت نام نکند بلکه در دو انتخابات آینده از اصولگرایان عاقل و میانهرو حمایت کنند.
وضعیت امروز مثل زمان مجلس ششم است. اگر نمایندگان مجلس ششم به جای درخواست سفت و سخت برای تغییرات بزرگ و بعد استعفای دسته جمعی، سکوت کرده بودند و حتی به نفع اصولگرایان معتدل کنار رفته بودند بازی سیاسی حذفی درایران شروع نمیشد و مسیر عقلانیتری طی کرده بودیم.
این همان کاری است که مهندس موسوی و آقای کروبی هم باید میکردند. یعنی پس از اعتراضات اولیه، و وقتی که دیدند حکومت دارد فضا را به سمت خشونت میبرد، باید توقف اعتراضات خیابانی را اعلام میکردند و وارد فاز کنشگری مدنی و فعالیت اجتماعی میشدند تا امید و انسجام جامعه را برای آینده حفظ کنند.
نظامیگری در آینده؟
مگر با این حجم عظیم جمعیت جوان طالب تغییر در ایران میشود دست به نظامیگری زد یا کشور را با توزیع کوپن اداره کرد؟ اگر اوضاع نظامی شود، دیگر نان مردم را هم نمیتوانند تأمین کنند و جمعیت ما هم به هیچ کشور همسایه مهاجرت نمیکند یعنی نمیتواند مهاجرت کند. بنابراین فشار و قدرت اجتماعی در ایران بالاتر از آن است که بشود این کشور را با نظامیان اداره کرد.
آیا کره شمالی میشویم؟
کره شمالی از اول زیر سلطه دیکتاتورهای موروثی، مثل یک پادگان اداره شده است. مردم آنجا اصولا تصور دقیقی از دنیای آزاد ندارند و بنابراین خواستههایشان هم محدود است. همین که خوراک و لباس و مسکنشان تامین باشی راضی هستند. از کودکی تفکرشان اینگونه شکل گرفته است. چند صدهزار کودک در کره شمالی از قحطی میمیرند هیچ صدایی و اعتراضی بلند نمیشود. این را مقایسه نکنید با ایرانی که فقط چند میلیون زن تحصیلکرده دارد، با دنیای آزاد ارتباط دارد و انتظاراتش ارتقاء یافته است و کودکانش هم بر قدرت اینترنت سوار شدهاند.
امیدوار به جامعه ایرانی
ما درست است که در موارد زیادی کمصبریم و خشونت میورزیم و قانون را رعایت نمیکنیم و رانندگیمان ناهنجار است و خیلی تصادف میکنیم و پروندههایمان در دادگستری بالاست و تعداد زندانیانمان زیاد است و در یک کلام جامعهای ناعادلانه ساختهایم؛ ولی هنوز در جامعه ما چشمههای فضل در حال جوشش است و تا این چشمهها هست میتوان امیدوار بود که جامعه بتواند خودش را حفظ کند و پس از عبور از بحران، در شرایط مساعد بتواند تمام این ناهنجاریها را حل و فصل کند.
زنان، نقطه امید دیگرند. در سه دهه اخیر زنان در جامعه ما به هویتهای منفرد تبدیل شدهاند. یعنی دیگر هویتشان به پدر یا همسر یا خانواده گره نخورده است. آنها هر کدام اندیشه، منش و کنش ویژه خود را پیدا کردهاند. این البته از یک سو به برکت گسترش دانشگاههای غیردولتی تا دورترین نقاط کشور و هجوم دختران به دانشگاهها بوده است و از سوی دیگر به برکت تورم دو رقمی چهل ساله است که مردان مجبور شدند بپذیرند که زنان و دخترانشان به دانشگاه بروند تا مشترکاً بتوانند بار زندگی را بر دوش کشند.
اکنون در تمامی عرصههای مدنی، زنان جلودار شدهاند. این راهی که زنان ما در این ۴۰ سال طی کردند زنان غرب در ۲۰۰ سال طی کردند. این یعنی نه تنها بخش بزرگی از مدیران و کارآفرینان و کنشگران سیاسی و مدنیِ نسل آینده، زنان خواهند بود؛ بلکه مادران فردا، مادران دارای هویت و شخصیت مستقل و منفرد هستند.
شما میتوانید شبکه توسعه را در تلگرام نیز دنبال کنید.
@I_D_Network