علی سرزعیم
کرونا ظهور میکند. این واقعه موجب میشود شاغلان بخش دولتی و عمومی و بنگاههای بزرگ خانهنشین شوند ولی نه تنها حقوق خود را کامل دریافت کنند بلکه یک افزایش ۵۰ درصدی در اسفند ماه و یک افزایش ۱۵ درصدی بر اساس بودجه سال ۱۳۹۹ دریافت میکنند. اما کسانی که در بخش خصوصی هستند و کسبوکار خُرد دارند یا در بخش غیررسمی فعالیت دارند با افت شدید درآمد مواجه میشوند. اگر دولت بخواهد به آنها پول دهد، هجمه بوروکراتهای دولتی و دانشگاههای بوروکرات پرور سر بر میآورد که چه نشستهاید پول پاشی و پوپولیسم در حال وقوع است.
خانوارهایی که درآمد ثابت و مشخص و عمدتاً دولتی دارند با افت مخارج شخصی مواجه هستند زیرا سفر نمیروند، خریدهای خود را به تعویق میاندازند و ... . به همین دلیل پساندازی دارند که اگر خرج نکنند با تورم قدرت خرید آن از بین میرود. در شرایطی که فضای اقتصادی نویدبخش رونق نیست رغبتی به سرمایهگذاری وجود ندارد و در نتیجه افراد نسبت به سوداگری شدیدا وسوسه میشوند. هجوم منابع به بازار بورس رخ میدهد. شاخص پیدرپی بالا میرود. هجوم شدیدتر میشود و شاخص شدیدتر افزایش مییابد و در یک حلقه بازخوردی، دهکهای دارای پسانداز بیشتر و بیشتر به بورس وارد میشوند.
وقتی که هجوم از حدی بیشتر میشود این نگرانی ایجاد میشود که اگر احیانا شاخص فرو ریزد واکنش این حجم افرادی که منابعشان را وارد بورس کردند چه خواهد شد؟ پچپچها شروع میشود که این امر میتواند تبعات امنیتی داشته باشد. کسان دیگری میگویند که اگر شاخص فرو بریزد مردمی که از این بازار سرخورده میشوند سالهای سال به این بازار برنخواهند گشت. در این واویلا برخی روشنفکران و دانشگاهیان هم وارد میشوند و با طرح نظریات مردمپسند میگویند که همه چیز توطئه خود دولت بوده که بورس را داغ کند تا با فروش داراییها در قیمتهای بالا، کسری بودجه خود را جبران کند. این روشنفکران همان کسانی هستند که زمانی میگفتند دولت خود نرخ ارز را ۳ تا ۵ برابر کرد تا درآمد ریالی خود را بالا ببرد. ماحصل این حرفها و پچپچها به یک کلام ختم میشود: دولت نگذارد شاخص فرو بریزد!
حال دولت چگونه نگذارد که شاخص فرو بریزد؟ پاسخ روشن است: منابعی را در صندوقهایی بگذارد که اگر شاخص نزولی شد آن صندوق در نقش خریدار وارد شود و شاخص را بالا نگه دارد. فرمول خیلی روشن است: بودجه دولت که باید خرج عموم مردم و خصوصا حمایت از اقشار و صنایع آسیبدیده از کرونا و تحریم شود صرف آن شود تا کسانی که به سودای سوداگری وارد بورس شدند از سوداگری خود زیان نبینند. اگر خوب دقت کنید آن پچپچها و طرح دغدغهها و این راهحلها و تحلیلها از سوی کسانی مطرح میشود که خود عمدتا در این بازی سهیم و ذینفع هستند.
توصیه راهبردی
راهحل درست نه تضمین سود سوداگری از بودجه عمومی بلکه عرضه ابزاری به نام اختیار فروش (put option) است که نوعی بیمه در برابر افت قیمت سهام یا شاخص محسوب میشود. افراد اگر هنگام خرید یک سهم نگران باشند که قیمت آن سهم پایین نیاید باید اختیار فروش سهم در قیمت از پیش تعیینشدهای را خریداری کنند. در واقع آنها با پرداخت یک حق بیمه، خود را در برابر افت قیمت از یک حد پایینتر بیمه میکنند.
چرا این راه حل درست است؟ زیرا افراد باید خود ریسک تصمیمات خود را بردارند یا با پرداخت پول خود را بیمه کنند.
آیا این توصیه راهبردی به اجرا در میآید؟ به احتمال زیاد خیر! دلیل آن این است که اقشار برخوردار و دارای پسانداز که در چنین سوداگری وارد شدند به خوبی میدانند چطور میتوانند راهحل و ایده مخرب خود را به حاکمیت تحمیل کنند. آنها صدای بلندتری دارند و بیشتر میتوانند به حاکمیت فشار وارد کنند. آنها بهتر میتوانند با بزرگنمایی تهدیدات امنیتی ناشی از زیان خود، حاکمیت را به سمت مطلوب خود سوق دهند.
بازنده این وضع چه کسی است؟ اقشار فقیر. اگر بورس فرونریزد شکاف ثروت شدید میشود و اگر فرو بریزد بودجه دولت که باید صرف فقرزدایی و ایجاد رونق در حوزه سرمایهگذاری شود صرف کاهش زیان برخورداران و سرمایهگذاران در بورس میشود. آیا اقشار فقیر میتوانند راه حل درست را به حاکمیت تحمیل کنند؟ بسیار بعید است زیرا نه منسجم هستند و نه صدایی در رسانهها دارند و نه کسی از میان دانشگاهیان و سیاستمداران و روشنفکران منافع آنها را نمایندگی میکند.
نتیجه این امر چه خواهد بود؟ ظهور یک رکورد جدید در نابرابری با همه تبعات آن.
شما میتوانید شبکه توسعه را در تلگرام به نشانی زیر دنبال کنید.
@I_D_Network