دستهی کاغذ بر میز، در نخستین نگاه آفتاب، کتابی مبهم و سیگاری خاکسترشده کنار فنجانِ چای از یادرفته، بحثی ممنوع در ذهن
به وقت شنیدن

از چشم و دست هامان که بگذریم، از شنیدن به دیدن میرسیم.
شنیدنِ یه سری حرفا برای آدم خوبه، منظورم از خوب البته "کافی" و "لازم" هست.
این حرفا هم میتونن قشنگ و اکلیلی باشن و آدم رو بالدار کنن و به پرواز سوق بدن، هم میتونن تلخ و گزنده باشن و زانوها تو سست کنن و بچسبونتت به زمین حالا حالاها
هر دوشون خوبن، هردوشون لازمند...
یادت میآرن کجایی و کجا باید بری و از کجایی
میفهمونن بهت که همیشه اونجوری که تو فکر میکنی نیست، نمیشه!
اینکه آدما لازم و قرار نیست مثه تو فکر کنن.
یادت میدن، با یه تعریف نریم آسمون و با یه توهین و نریزیم کف زمین
بیشتر وقتا؛ آدما وقتی حالشون خوبه باهات خوبن نه وقتی تو حالت خوبه!
حرفاشون برآوردِ تو نیست، برآیندی از خودشونه...
منظورم خودمون هم هستا، همهی آدما اینطوریند.
شنیدن حرف آدما بهم یادآوری میکنه هزارتا زاویه هست واسه دیدنِ یه نقطه یا یه خط؛ و هیچ کدومشون هم غلط نیست و خب هیچ کدومشون هم تماما نمیتونن اون نقطه یا خط رو توصیف کنن و حق مطلب رو ادا؛ انکار و کتمان هم همینطور
خوبه آدم بدونه که اگر یه نفر اونو "خوبِ من" صدا میکنه یه نفر دیگه هم هست که ممکنه به نظرش خوب که نه، "بدترینش" باشی...
حرفای آدما رو که گوش میکنم، مخصوصا اونایی که آدما وقتی دارن منفجر میشن میزنن رو، میفهمم حتی معنی کلمه هاشون هم با مالِ من فرق میکنه، یادم میمونه کی، کیِ، چی میگه بهم... و خب این به شناخت من ازشون خیلی کمک میکنه، کمک میکنه بدونم؛ دوسشون داشته باشم یا بترسم ازشون، روشون حساب کنم یا ازشون فرار کنم و شبیه منن یا متفاوت و هزارتا چیز دیگه.
ما آدما یه وقتایی ته چاهیم و یه وقتایی تو آسمون، گاهی رو زمین و گاهی زیر آب... حرفامونم از همونجا میزنیم بهَم.
پس لازم نیست دلخور بشیم از هم، البته خب ممکنه بشیم... ولی این دلخوری براومده از خودمونه نه اونا!
اگر خوب فکر کنیم متوجه میشیم که ما حرفای آدما نیستیم... ما خودمونیم فقط ... اگر فکر میکنیم با معرفتیم، خوش انصافیم، ترسوایم، بهمون ظلم شده یا هر چیز دیگه پس هستیم.
کی میتونه بهتر از خودمون، ما رو ببینه اخه؟
قسمت بدِش اینه که متاسفانه زورمون نمیرسه، خیلی وقتا آدمامون رو تکون بدیم تا زاویهشون رو تغییر بدیم که بهتر ببینن، واقعی تر و بدون سایه ببینن... همه ی انچه که درون ما هست رو ببینن.
قسمت بدترش هم این میتونه باشه که وادار شیم هی خودمون رو تکون بدیم و قرار نداشته باشیم تا واقعی ترین دید رو از خودمون به دیگران بدیم
کلا معتقدم، حرفای ادما رو بشنوی بهتر از اینکه نشنوی
حداقل اینطوری تکلیفت با خودت و اونا مشخصه که کی چقدر بهت نزدیکه و کی چقدر دورر...
کی واقعیِ تو رو میبینه و میخواد و کی فقط بخشهای گمشدهی پس ذهنش رو ازت میطلبه...
مطلبی دیگر از این نویسنده
به وقت خطخطی
مطلبی دیگر در همین موضوع
در نقد اجبارِ زنان به داشتن حجابِ چند دقیقه ای!
بر اساس علایق شما
نبودی. نیستی. نمیتونی باشی.