ویرگول
ورودثبت نام
نآمیرا
نآمیرادورها آواییست که مرا میخوانند
نآمیرا
نآمیرا
خواندن ۱ دقیقه·۳ روز پیش

نبض زندگی را در چه حس میکنی؟

مایل به فرار بسوی سبزینگی؟
مایل به فرار بسوی سبزینگی؟

و به راستی زندگی چیست؟...

یک سفر؟ یک داستان؟ یک بازی؟

آیا چون از دوران کودکی به ما یاد دادن تعریف همه چیز رو حفظ کنیم و یاد بگیریم باعث شده بخوام تعریف زندگیو بدونم؟

قبل تر ها وقتی ازمون میپرسیدن جامعه چیست ما میگفتیم جامعه یعنی یک گروه از انسان ها با ویژگی ها و اهداف مشترک

اما واقعا وقتی وارد جامعه شدیم این تعریف کارا بود؟....آیا ما فقط یک گروه انسان هستیم که اهداف و ویژگی های مشترک داریم؟

آیا اگه اهداف و ویژگی هامون مشترک نباشه نمیتونیم یک جامعه به حساب بیایم؟

بگذریم....

حالا که بزرگ شدم مغزم دنبال تعریف زندگی می گرده...هربار که از خودم میپرسم یک پاسخی رو میشنوم...

ولی انگار به تعریف واحدی نخواهم رسید...صرفا یک مسیری که باید ازش بگذری و چگونگی گذشتن از این مسیر به خودت بستگی داره...

اما میشه راجب اینکه زندگی رو در چه می بینید سخن گفت:)

وقتی که صدای تپش و نفس کشیدن زندگی با رسا ترین صدا حس میشه...

چیزی که من خیلی حسش میکنم دیدن زندگی در دامان طبیعته...

طبیعت بیشتر از هرچیز دیگه ای بهم حس زندگی رو تزریق میکنه...

دیدن رقص پروانه ها توی فصل بهار...هنرنمایی برگ های افرا در فصل پاییز...و نسیم ملایمی که اول صبح ها می وزه و چیزهایی شبیه این باعث میشه زندگی رو با عمق وجودم حس کنم

شما چه وقت هایی زندگی رو با عمق وجودتون حس میکنید؟

زندگیطبیعتمحتوای سبزتفکر
۵
۰
نآمیرا
نآمیرا
دورها آواییست که مرا میخوانند
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید