همه آدمها یه آرزوهایی یه رویاهایی یه دلخوشی هایی دارن برا خودشون ولی یه ترسهایی هم دارن که خیلی وقتها مانع رسیدنشون میشه ...من از خیلی وقتها پیش آرزوم بود تمام کارمخلاصه بشه توی لپتابم و لپتابم همتوی کوله پشتیم باشه رو دوشم همینطور که دارمسفر میکنم همزمان کارمم انجامبدم و برم و برم و برم.....
ولی من مثلا مدیر اول مشاور بودم چسبیده بودم به این برچسب براش میجنگیدم با تمام وجود که واقعا هم جنگیدم ولی یک روز استند بای شد، من شکست خوردم تو بیزینسم و نشد که بشه... بعد از اون فرصت داشتم فریلنسر کار کنم ولی عدم قطعیت تو این نوع کار کردن منو میترسوند، ترسم نزاشت، رزومه فرستادم قرارداد خوبی با حقوق خوبی بستم و کارمند شدم، شغلی که هم منو محدود به مکان و صندلی میکرد. و هم چهار گوشه اتاقهاش مدیر دوربین مدار بسته کاشته بود که علاوه بر تصویر کارمندا صدا رو همضبط میکرد?تاکید میکنم صدای کارمندها رو ضبط میکرد، و هیچ وقت هیشکی هم نمیپرسید چرا ؟
الان که دارم اینو مینویسم #سرولات_چابکسر هستم تو یه بالکن ویلا لپتابم جلوم روشنه و کارام و انجام میدم ولی دارم به بالکن ها، جنگل ها، دریاها، خیابون هایی فکر میکنم که همین گوشی و لپتاب باید باز بشن که من کار کنم و کسب درآمد تا بتونم باهاش سفر کنم و دنیا رو ببینم اینو نوشتم که بگم من به اون آرزوم رسیدم الان یه #دیجیتال_نومد هستم و دارم برا ادامه راه رویا بافی می کنم که سال بعد همین موقع ها با کوله پشتیم تو یه کشور دیگه بیام پست بزارم و بگم من به آرزوم رسیدم کار کردن، سفر کردن، دیدن، تجربه کردن و زیستن ....بیاین برام آرزو کنین تا بهشون
برسم ❤❣
نشد که بشه ها ی زندگیمون و بپذیریم شاید قراره یه اتفاق بهتر برامون رقم بخوره...