مرد ایرلندی
مرد ایرلندی
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

موجودات تک بُعدی

زمان پیش از کنکور با تمام سختی‌ها و مشقاتی که داشت، یک ویژگی خوب درونش نهفته بود، آن‌هم هدف بود؛ تو یک هدف بیشتر نداشتی، آن هم خواندن بیشتر و بیشتر بود. هرچه بیشتر بخوانی رتبه بهتری کسب خواهی کرد و در دانشگاه بهتری، رشته مورد علاقه‌ات را خواهی خواند. اما دنیا، بعد از کنکور چهره تازه‌ای به خود می‌گیرد. با پشت سر گذاری کنکور، با ابعاد مختلف زندگی روبه‌رو می‌شوی؛ تا پیش از آن زندگیِ تو فقط یک بعد داشت، آن‌هم درس بود؛ ورزش نمی‌روی؟ مهم نیست درس‌ت را بخوان. زبان انگلیسی را کنار گذاشتی؟ مهم نیست درس‌ت را بخوان. از خانواده دور شدی؟ مهم نیست درس‌ت را بخوان. کتاب‌های غیر درسی نمی‌خوانی؟ مهم نیست درس‌ت را بخوان و هزار مهم نیست درس‌ت را بخوان دیگر. اما حالا با ابعاد جدید زندگی آشنا می‌شوی که هر کدام به منزله نقطه‌ای هستند که در اثر کنارهم قرار گرفتن‌شان چرخ زندگی‌ات را تشکیل می‌دهند؛ اگر در یکی از ابعاد کام‌کاری کنی چرخ زندگی‌ات نامتقارن می‌شود و نمی‌چرخد. باید بپذیری که دیگر همه چی درس نیست؛ با فقط درس‌ت را بخوان موفق نخواهی شد. باید در ابعاد دیگر هم به اندازه درس رشد کنی. باید به توسعه شخصیتی خود بپردازی، با خانواده وقت بگذرانی، به فکر کسب درآمد باشی، روابطت را گسترش بدهی، پیگیر اخبار جامعه‌ات باشی و خودت را بروز نگه داری، به سلامت جسمانی و روانی خود برسی، کتاب غیر درسی بخوانی، زبان جدید یاد بگیری و ... که این‌ها برای کسی که تمام زندگی‌ش یک بُعد بیشتر نداشته است سخت است.

بعد از کنکور با تناقضات جدیدی روبه‌رو می‌شوی. می‌بینی که سه سال تلاش شبانه‌روزی‌ات، برای رفتن به مکانی بوده که مجوز بقا در آن، تلاش شبانه‌روزی بیشتر است. خودت، کسی که همواره شخصیت اصلی داستان‌های خیالی ذهنت بوده است را جزئی بسیار جزئی از جامعه می‌بینی که شاید نبودش تفاوتی ایجاد نکند. با عجوبه‌هایی روبه‌رو خواهی شد که درست است هم سن تو هستند اما پله‌ها از تو در روابط عمومی، تخصصشان، درس و ... بهتراند. و زمانی که با خود می‌گویی مگر پولدارتر از او هم وجود دارد، فرد دیگری را می‌بینی که نه استقرایی، بلکه استنتاجی به تو اثبات خواهد کرد که بله، وجود دارد. مرفه‌‌ان بی‌درد؛ کسانی که تمام هم‌وغم‌شان در پول‌توجیبی‌شان خلاصه می‌شود.

یکی از معلمان‌م هشدار چنین پدیده‌ای را قبل از کنکور به من داده بود و از آن با نام تهاجم فرهنگی یاد کرده بود. درکل اگر خودت را دائما با بقیه مقایسه کنی، به دلیل نداشتن داشته‌های‌شان خودت را نکوهش کنی و وارد وادی غم شوی، دچار تهاجم فرهنگی می‌شوی. در این تهاجم اگر خودت را جمع و جور نکنی، درهم خواهی شکست؛ و تنها راه جمع و جور کردن خود در این شرایط کسب آگاهی‌ست، که کلید آن خواندن کتاب است.

کنکوردرسزندگیدانشگاه شریفمدرسه
حبس در دخمه تاریکی که خاطرات بر دیوار‌هایش رسوب کرده‌اند
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید