نمیدونم تا الان به بازی شطرنج دقت کردین یا نه، البته نیازی نیست که این بازی رو کاملا بلد باشین، همین که کلیاتی ازش بدونید متوجه منظور من خواهید شد.
به نظر من این بازی شباهت های بسیار زیادی به زندگی انسان ها داره و به نوعی بازتابی از خود ماست.
ما در شطرنج موظفیم فقط بازی کنیم البته اونم نه همینطوری بلکه باید به بهترین حالت ممکنی که می تونیم بازیمون رو به اجرا بذاریم و به پایان برسونیم.
داخل این بازی خبری از امدادهای غیبی نیست، خبری از کمک های اطرافیان نیس و در کل هیچ چیز بیرونی نمیتونه روی بازی ما تاثیری بذاره، ساده تر بگم داخل این بازی هیچ خبری از امید نیست و فقط خودمون هستیم و وظیفه داریم با بالاترین توانایی به رقابت بپردازیم.
حالا به زندگی انسان ها و این روزای جامعه خودمون برگردیم
این روزها همگی زندگی پر تنشی رو تجربه می کنیم و فشار روانی این مشکلات غیرقابل تصوره، اونقدر این موارد زیاد هستن که حتی بدون گفتن من داخل ذهن شما متاسفانه خودشون مرور میشن
راستش به نظر من خیر، حداقل من نمیتونم به هیچ کدوم از این موارد امیدی داشته باشم.
توی شطرنج ما انتخاب می کنیم که کدوم مهره رو حرکت بدیم و هر مهره در کدوم خونه قرار بگیره و همه چیز به انتخاب های ما مربوط میشه، با انتخاب مهره و حرکت درست ممکنه خیلی زود پیروز بشیم و در مقابل با انتخاب اشتباه ممکنه حتی در طول بازی بارها و بارها کیش بشیم اما این به معنای پایان نیست و ما هنوز فرصت داریم تا تغییرات ایجاد کنیم.
جمله ای هست منتسب به وینستون چرچیل که طی جنگ جهانی دوم نخست وزیر بریتانیا بود، ایشون میگه «If You're Going Through Hell, Keep Going» به فارسی ترجمه میشه: «اگه زندگیت یه جوریه که انگار داری تو وسط جهنم قدم میزنی، به راهت ادامه بده» و واقعا ایشون با باور به همین جمله بریتانیا رو از وسط جهنم و جنگ رد کرد.
در زندگی دقیقا مشابه بازی صرف نظر از تمام حوادثی که در اطراف پیش میاد ما باید فقط ادامه بدیم.
اما چطور؟ ما برای پیروزی در شطرنج باید توانایی خودمون رو با تمرین و تکرار بالا ببریم و برای موفقیت در زندگی هم باید به صورت مداوم علم و آگاهی کسب کنیم و شناختمون از خودمون رو افزایش بدیم تا بتونیم به انسان بهتری تبدیل شویم و صرفا زنده نباشیم بلکه زندگی کنیم.