«تایتل اشاره به خوشالی بی حد و اندازه نویسنده دارد» :))
های عوری وان
من یه کپی رایترم؛ اما کوتاه نویسی آفت مغز منه!
متنفرم از اینکه سر و ته نوشته رو بخورم و آخر سر تفالش برسه به صفحه و چشمای خوشگل خواننده.
احتمالا دلیلی که آزادنویسیعای 10 دقیقهای رو شروع کردم هم مبارزه با همین تمایل کمالگرایانه مریضم بود!
ولی امروز میخوام واااااااقعا کوتاه بنویسم.
بنویسم که از یه سفر دونفره به ایذه برگشتم ( با علی عافکورس ^^ ) و حس میکنم از شدت زیباییعای بی حد و وصفی که چشمام دریافت کردن، مغزم نیِر دِث اِکسپیریِنس ( تجربه نزدیک به مرگ ) داشته و الان داره خماری پس میده!
و در مرحله بعد یادآوری کنم همون روزایی که سگی میشن و پاچتو میگیرن یه روزم یه گربه ملوس میشن که خودشونو بین پاهات وِلو میکنن! یعنی روز و روزگارم کوتاه میاد با ما آدما، توعم کوتاه بیا.
+ یدونه، فققققط یدونه عکسم اینجا لیک میکنم از سفر که خوشال بشم بعدا وقتی میخونم نوشته رو.
پینوشت 1: اگه یه روز یه خوزستانی گذرش به اینجا خورد بش میگم: کوفتت بشه عزیزدلم :)
(فک کردین چون حالم خوبه قراره بهتون مهر بورزم؟؟؟)
پینوشت2: راسی کسی میدونه داستان این بانوان سرخپوش چیه؟