ویرگول
ورودثبت نام
کاویان امینی
کاویان امینی
کاویان امینی
کاویان امینی
خواندن ۱ دقیقه·۶ ماه پیش

معجزهٔ خاموش (شعر)

در عصری خاکستری
که ابرها مانند افکار سنگین
بر آسمان افتاده بودند
زمین
چیزی به جز انتظار نبود.

و ناگهان
از دل هیچ
از جایی ورای واژه‌ ها
ماهیان
چون دانه‌های بارانی نقره‌ای
از آسمان فرو ریختند.

یکی،
دو تا،
سپس هزاران
با دم‌هایی لرزان
و چشم‌هایی که انگار هنوز
به آب باور داشتند.

بر سقف‌ها افتادند
بر شیشه‌ ها
بر خیابان خیس و بی‌حس.
و صدای‌شان
مثل موسیقی‌ای از جهانی دیگر
در گوش این جهان پیچید.

کسی از کسان چیزی نگفت
فقط ایستادند
و با دهان‌هایی نیمه‌ باز
تماشای آن معجزهٔ خاموش را
بلعیدند.

زمان ایستاد.
و منطق
با لبخندی محو
از صحنه کنار رفت.

۰
۰
کاویان امینی
کاویان امینی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید