سلام.
امیدوارم حالتون خوب باشه.
فکر کنم یک هفته نبودم اینجا. دلم تنگ شده بود. هم برای نوشتن، هم برای خوندن...
زیاد حالم خوب نبود. نمیخواستم با نوشته هام حال بقیه رو هم بد کنم. البته حال و حوصله نوشتنم نداشتم. سعی کردم تو غار تنهاییم بمونم تا بهتر بشم. راستش خوشحال شدم که یه ذره خانوادم نگرانم شدن. احساس وجود نداشتن می کردم و الان بخش زیادیش برطرف شده. داداشم خیلی منو دوست داره. خیلی زیاد. تو بغل من آروم میمونه. منم خیلی دوسش دارم. اصلا قابل توصیف نیست..
دیگه نمیخوام هی برم تو لاک خودم که اشتباهی برچسب خجالتی بودن بهم بزنن. سعی میکنم احساساتمو بروز بدم.. هرچقدر هم که سخت باشه.. ولی به نفع خودمه. اینا حرفای دوستامه که تو این مدت بهم میگفتن. خداروشکر فعلا روم تاثیر گذاشته.
چقدر اینجا خوبه همه چی. از هر چی بخوای مینویسی.. بدون اینکه خجالت بکشی.. سرزنش بشی..
همین دیگه..، بازم مینویسم.
ممنونم. خدانگهدار.