حرفای دلکی ....
چقد شیرینه دیدنِ دو نفره هاتون لابلای این شلوغی رابطه ها !
بمانید برای هم ....
لطفا !
تا داستان رسیدنتان قصه ی شبانه برای فرزندتان باشد .
راستی ! داستان بلاتکیفی ها چگونه تعریف میشود ؟!
انجا که دیگر فقط خاطره ایی در ذهن به جای مانده ...
انجا که که از خودشان جنازه ای باقی مانده که ن دفن میشه ن فراموش !
از به یاد اوری اخرین روزهای هفته !
من با جمعه هیچ قراری نداشتم
اما او غروب هر هفته حضور سنگینش
رو آنچنان بر لحظه هایم می گستراند
که ساعت ها یک گوشه بنشینم و چرای
مبهم نبودن ها فکر کنم ...
به یاد بیاورم که چگونه چشم انتظار جمعه ها ماندم و دریغ از دیدار ...
زخم دلم و گوشه ایی از خاطرات کهنه که همیشه مهمان ناخوانده بود ؛ و بی اندازه دلگير!....
ما زنهاوقتی بی دفاع میمانیم ،
شاید در این میان به رژ لب و خط چشم و لاک پناه ببریم !
به آراستگی موهایمان !
به لباس های گلدار و رنگ جیغ که غم هایمان را پشتش پنهان کنیم ....
چ شبهایی که پای گوشی لعنتی به عکس ها خیره نشدیم و اشک نریخته باشیم و تا صبح ناخن نجویده ایم و از فکر و خیال نخوابیده ایم !
و صبح فردایش پوست رنگ پریده مان رو با کرم پودر و لبهای بی رنگ و کبود مان را با رژلب و چشم های پف کرده مان را با ارایش چشم ، و ناخن های سوهان کشیده و جویده شده مان را با لاک نپوشانده ایم !
و انگار ن انگار که شب گذشته چه حالی داشتیم
معلوم نبود بدون لوازم آرایشمان چند درصد مردها خریدار غم و رنگ پریدگی عاشقانه ی یک زن بودند .
ما زن ها عجیب با این قلم لوازم رفاقت داریم .
اینها عمیق ترین دردهاست که یک زن غمش را پشت یک لبخند و هزار بزک دوزک پنهان کند
همه ی دروغ های زنانه از سر عشق ، یا ترس هست
عشق که خود و دردش معلوم است !
ترس یک زن از هزاران چیز ....
از همه ی مّنع شدها ...
از همه ی خرافات ها که از بچگی دخترانه های شادمان را از ما گرفتند
نمیدانم کدام یک جزو گناهان به حساب می آید !
زنی که متعلق ب خودش نیست هم گناه است ؟
اما امشب از خود میگذرم چون اگر گلایه ام به خدا برسد ! همین قدر کافی ست که اشک خدا سریز شود ....