ویرگول
ورودثبت نام
جانان
جانان
خواندن ۴ دقیقه·۲ سال پیش

عید شد فصل رفت و آمد ، با انکه رفت و هرگز نیامد چه کنیم

باز شب شد ومن شدم یک بی تابی
باز قسمت این دل شد  حکایت یک بی خوابی ...

از درون خاطراتم انگار از زیر خاکسترهای سرد یک به یک واژه ها زنده شدن تا احساس درونم را باز لگدمال کنند .

و من در بزم این دلنوشته از اولین روز های فروردین فارغ از تمام لحظه های بی شایبه ی روزگار غریب برای خودم خاطره ایی بسازم به دور از باید ها و آمدن ها ؛ از نبودن و رفتن بگویم :
بازدخترک ساده ی خیالبافی هایم به خیالی سفر کرده؛ عزم رفتن گرفته ... !
حس هایی هستند که نشان دارند ولی نام ندارند هیچ واژه ایی برای بیان اون احساس نیست ؛
نگران نیستی ولی آرام هم نیستی ،
غریب نیستی اما اهل این جا هم نیستی،
نه دلت میخواهد بمانی ، نه آرزوی رفتن داری
دلت میخواهد جایی که هستی نباشی اما جای دیگری هم نباشی ،
این احساس با چه واژه ایی نام گذاری شده ؟!

من فهمیدم که زندگی سراسر رنجه ...!
عشق رنجه ، رفتن رنجه ، موندن رنجه ، ایرانی بودنم شاید رنجه ، واقعا چیه این زندگی ؟

آدم ها با دلایل خاص خودشون وارد یه دنیایی میشن و با دلایل خاص خودشون از اونجا میرن ؛
نه از آمدن ها خوشحال بشیم نه از رفتن ها غمگین ، فقط تا هستند دوستشان داشته باشیم به هر دلیلی که هستند ؛
شادمانی های بی سبب و بی چون و چرا همین دوست داشتن هاست .



برگی دیگر از دفتر روزگار ورق خورده سالی دیگر گذشت ...

زندگی حکایت رفتن وماندن است؛
چه اشکهایی که پشت نقاب من قوی ام پنهان شد؛


بدون تردید لحظات سنگین خداحافظی برای هیچ کس خوشایند نیست .
من اینجا فقط خاطرات ویران کننده به جای گذاشتم و امیدوارم در ذهن و قلبتان اینگونه نباشم .

خدا رو سپاس بابت اتفاقات بد و خوب زندگیم بابت تمام حکمت هایی که ازش بی خبرم و سپاس به خاطر عشقی که درونم نهاد بابت عقلم ، احساسم ، اشکهایم ، لبخند هایم ، بابت تمام تک تک کلماتی که بهم الهام میشد
خدا رو بابت همه ی دوستانی که سر راهم قرار داد شکر میکنم


همه ی اونهایی که همیشه در کنارم بودن و با من همدردی کردن ؛

نسترن جون مهربونم : بوی مهربانیت در تار و پود وجودم پیچیده ... و من اینگونه مستم. تا بازگشت احتمالی ام جانم از عطر تو آرام است. عطر حضورت را نگهداشته ام برای روزهای دلتنگیم.

آیرین بانوی عزیز دختر اتش و آزاده که از انرژی و قلم متاثرت قدم هام محکم میشد و مشت گره کرده ام رو با قدرت بیشتری میفشردم بهت افتخار میکنم آزاده .

ایدای عزیزم که با خوندن پست هاش حس زنانگی و آزادگی و شجاعت و رهبری و اقتدار و حق طلبی بهم دست میداد و خیلی چیزا ازت یاد گرفتم .

اقای سید مهدار بنی هاشمی عزیز که این چند وقت با پستای حال خوب کُنش بی حوصلگی و کلافگی رو از تنم در میکرد و با انگیزه و اشتیاق نوشته هاتون و میخوندم و تنها کسی بودین که انلاین جواب کامنت میدادین و با احترام به نقد ها پاسخ میدادین که این از بزرگواریتون بوده دلم برای رمان ها و روز نوشت هاتون تنگ میشه .

روان نویس ، مهسای خوش ذوق و پر انرژی با استعداد پر از حال خوب ، به همه در بهتر شدن پست ها کمک کردی ادامه بده تا جایی که خوب دیده بشی و موفق باشی .

نازلی ، نازیلا جون سبک نوشته هات خیلی دوست داشتم مخصوصا که کامنت ها رو مثل مشاعره و با ذوق جواب میدادی ، ممنون که این مدت باهام همراه بودی .

اقای مرتضی دهقان ، طنز نوشته هاتون عالی بودن ، شما هم هم از اون دسته ادم هایی بودین که با پست های با حال و خوبش لبخند و مهمون لب ها میکردین
همیشه با کامنت هاتون زیر پستام اعلام حضور کردین و باهام همدردی کردین تشکر به خاطر همراهیتون .


اقا محسن ، رفیق و همراه و هم درد همیشه با دقت و ظرافت خاصی پست هام و میخوندین و کامنت های دلگرم کنندتون باعث شد احساس تنهایی نکنم ،
با برگزاری آسایشگاه هم فهمیدم که دیوونه بودنم هم زیاد بد نیست و دنیای خودش و داره ، بارها مهربونیت باعث شد اشک شوق بریزم و بدونم ادم های دغدغه مندی هم هستند که درد و رنج بقیه هم براشون مهمه ، تو مدت بیماری مادرم حتی یه پستی هم به اسم جان جانان ما نوشتین که هیچ وقت یادم نمیره و ممنون از حضور زیبا و متفاوت و ارزشمند شما هر جا هستین آرامش مهمون لحظاتتون.



دوستانی زیادی اینجا بودن خانم آسیه محمودی ، یلدای روشن ، کتی عزیز ،
صدای ماه خوش ذوق ، مرضیه خانم ، اسما ی عزیزم ، خانم مژگان هزار خانی متین مهربون ، آتنا خانم ، miya ی خوش قلب ، Nusa عزیزم ، علی اقا ، صدرا ، پارازیت ، زهرا خانم ، اقای دانیال محمود زاده ، D.D ، واقعا دیگ حضور ذهن ندارم اگه کسی و جا انداختم به بزرگواریتون ببخشین

تشکر برای حضورتون آرزوی بهترین ها دارم براتون ، در پناه خدا شاد و پیروز باشید???

"بـگـذار دوام آوردن هنـر تـو بـاشـد" بعضی ها خوش به دنیا اومدن بعضی ها ناخوش
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید