به تازگی فیلم " کپی برابر اصلِ " کیارستمی را دیدم ، فیلمی که مدت ها در انتظار فرصتی مناسب برای دیدنش بودم. کیارستمی به عقیده ی من سینمایی جادویی دارد؛ او مفاهیم عمیق را با هنرمندیِ تمام به فرمی بسیار ساده به نمایش درمی آورد و بیننده را درگیر پیچیدگی های پوسته ی داستان نمیکند.
هشدار : خطر لو رفتن قسمت هایی از داستان فیلم
کپی برابر اصل نیز در همین جهت با هوشمندی حرکت کرده و سوال های پایه ای و کلیدی را در ذهن بیننده ایجاد میکند؛
اصل زندگی چیست ؟
اصلا چه چیزی اصل(orginal) است؟
کیارستمی این مفاهیم را با کپی یا اصل بودن یک اثر هنری درهم می آمیزد ؛ در سکانسی از فیلم ، جیمز، شخصیت اصلی مرد داستان، سوالی را مطرح میکند و بیننده را برای یافتن پاسخ به فکر وامیدارد؛
چه فرقی هست بین اصلِ اثرِ لبخند مونالیزا یا کپی ش ؟
اصلا آیا اصل نقاشی ،خودش اصلِ یا کپی ای از لبخندِ خودِ شخصِ مونالیزا ؟
کیارستمی مستقیما کلیشه ی ذهنی بیننده را نشانه میگیره و جهان بینی ما را به چالش میکشد.
فیلم کشمکش های فلسفیِ خودش را در قالب بحث و گاهی مشاجره ی زناشویی پنهان میکند و درست زمانی که ببینده متوجه این موضوع می شود و در انتظار یافتنِ برتریِ یکی از این جهان بینی ها نسبت به دیگریست ، کیارستمی مجددا چوب جادویش رو تکان میدهد و در سکانسی از مشاجره ی زن و مرد بر سر مفهوم مجسمه ای که درآن زنی سرش را روی شانه ی مرد گذاشته ، بیننده را به این نگاه دعوت می کند که این خودِ اثر هنری نیست که مهم است، بلکه "برداشت ما از اثر" است که اهمیت دارد و بیننده را با قضاوتِ شخصی اش نسبت به دو جهانبینی متفاوتِ این زن و مرد تنها میگذارد.
البته کیارستمی در ادامه صرفا به مطرح کردن سوال در ذهن بیننده بسنده نمیکند و قسمتی از جهان بینی خود را در قالب ندامت های زن و مرد و ابراز پشیمانی های کلامی و حرکتی آن ها به بیننده ی آگاه نشان میدهد.
کپی برابر اصل به عقیده ی من دعوتی است به ساده زیستی و عشق محوری به دور از چارچوب های سخت و رایج . فیلم عشق و محبت را مقدم بر چهارچوب های شخصی ،همان طور که هست و باید باشد، به نمایش در می آورد و به زیبایی آن را در کنارِ منحصر به فرد بودنِ ویژگی های اخلاقی هر شخص قرار میدهد.
این دعوت همیشگی کیارستمی ، این معلم اخلاق سینماست.رد پای این مفاهیم عمیق اما ساده در آثار دیگر وی نظیر "طعم گیلاس" و "خانه ی دوست کجاست" به وضوح قابل ردیابی ست.
به عقیده ی من ، اینجا همان نقطه ایست که سینما باید حول آن نقش آفزینی کند ؛ سینما باید جذاب ، سرگرم کننده باشد و در عین حال در پی انتقال مفهوم باشد و بالاتر از آن ، مفهوم و حرفش را به درستی و به اندازه بیان کند…
پایان
فروردین ۱۳۹۹ در قرنطینه ی خانگی