ما #مهراد_هیدن را بهعنوان نمونه بررسی میکنیم: خوانندهای ۴۰ ساله که نشانهها را از صحنه و شبکههای اجتماعی وارد زندگی روزمره میکند و برعکس، از عادتهای روزمره مواد خام میگیرد. منطق کلیدی این مورد ساده است: هرکس #ذائقه را خوب بشناسد، میتواند همانقدر خوب ذائقه بسازد. این «شناخت» فقط سلیقهی موسیقایی نیست؛ مجموعهای از کُدهای عاطفی، نوستالژیها، ژستهای بدنی، و الگوهای پوشش است که در اقتصاد توجه، ارزش مبادلهای پیدا میکنند.
برای توضیح سازوکار، از مفهوم «#بریکولاژ» استفاده میکنیم: کنار همچیدن عناصر در دسترس—کلمات، تکهصداها، ژستها، نمادهای نوستالژیک، و ابزارهای تکنولوژیک—تا معنایی تازه تولید شود. در این چارچوب، مخاطب صرفاً مصرفکننده نیست؛ با پیشدانستهها و خاطرات جمعیاش، معنا را کامل میکند و محصول را به تجربهی قابلزیست تبدیل میسازد.
در لایهی نوستالژی، هیدن و جامعهی پیرامونش با شعارها و نشانههای نسلی بازی میکنند؛ از «سلامتی هرچی دههشصتیه…» تا ارجاعهای پراکنده به صداهای ماندگار (مثل هایده). حتی وقتی این موارد «انتشار رسمی» نیست، بازترکیبشان در پلتفرمها میچرخد و نشان میدهد چگونه قطعات آشنا روی بیتهای امروز مینشینند. این همان بریکولاژ است: پیوند نوستالژی فاخر با ریتم خیابانی.
در لایهی فناوری، پروژهی «نوا» وارد میشود: یک شخصیت/پرسونا که بعدها بهعنوان محصولی مبتنی بر هوش مصنوعی شناخته شد. نکتهی تبلیغاتی مهم این است که پیش از آنکه «هوش مصنوعی بودن» بهصراحت اعلام شود، نوا با هویتی عمداً مبهم معرفی و تبلیغ شد؛ تیزرهای کوتاه، حسابهای نوپا، همکاریهای محدود و اشارههای دوسپهری (انسان/ماشین) که کنجکاوی ایجاد کرد و موجی از حدسوگمان بهراه انداخت. این تعلیق، توجه جمعی را قبل از رونماییِ ماهیت فنی، به «صدا» و «زیباشناسی» جلب کرد؛ یعنی اول ذائقه را فعال کرد، بعد فناوری را توضیح داد.
قطعهی «حمومی» نقطهی تلاقی همین دو خط است. از یکسو، یک لحن بهروز و تنظیم معاصر دارد؛ از سوی دیگر، حامل پارههای سنتی و نوستالژیک است: چینش واژگان، موتیفهای آشنا، و ارجاعهای فرهنگی که برای شنوندهی ایرانی قابلِ رمزگشاییاند. «حمومی» عملاً درسگفتار بریکولاژ است: مصالحِ موجود (خاطرات صوتی، شوخیهای جمعی، ریتمهای عامه پسند) به شکلی تازه کنار هم مینشینند و «احساس آشنا اما نو» تولید میکنند.
این پروژه به اجرا هم سرایت کرده است. در کنسرت دوبی، نوا بهصورت تصویر/هولوگرافی همراه اجرا شد؛ تجربهای که کنسرت را از «پخش زندهی موسیقی» به «رندر زندهی یک جهان روایی» نزدیک میکند. چنین اجراهایی، مرزهای مصرف را جابهجا میکنند: مخاطب صرفاً شنونده نیست، وارد رابطهی احساسی/فناورانه با یک کاراکتر میشود. این همان جایی است که از ذائقهفهمی (پاسخ به پسند موجود) به ذائقهسازی (پیشنهاد پسند تازه) عبور میکنیم.
اثر این فرایند در سبک زندگی و بازار دیده میشود. در الگوهای مصرف روزمره:
گروهی از پسران، از زبان بدن، ژستهای حرکتی، لایفاستایل و تیپ هیدن الگو میگیرند؛ تقلید از ایستادن، نگاه، نحوهی استفاده از اکسسوریها و چینش لباسهای خیابانی. اگر مستقیما تقلید نکنند در روابط میانفردیشان برای دوستیابی و جذاب بودن باید به اصطلاح وایب مهراد هیدن را حتی به ناخودآگاه بدهند،
گروهی از دختران، زیباییشناسی «حمومی» را بازآفرینی میکنند؛ نه فقط در پوشش و آرایش، بلکه در چرخهی بازار—از خرید آیتمهای مرتبط تا شکلگیری تقاضا برای ترندهای چهره و بدن. حتی اگر مستقیما تقلید نکنند برای جذاب بودن در روابط میانفردی و پاسخگویی به تداوم خیال پسران باید وایب نوا را بدهند تا جذاب به نظربیاند. رگههایی از ترجمهی این ذائقه و سبک به انتخابهای کلینیکی و جراحیهای زیبایی و باشگاههای ورزشی دیده میشود؛ یعنی نشانهی فرهنگی به سفارشِ اقتصادی تبدیل میشود.
در جمعبندیِ این مطالعهی موردی: هیدن هم ذائقه را میشناسد هم—بهواسطهی بریکولاژ و استفادهی روایی از هوش مصنوعی—ذائقه میسازد. «نوا» قبل از معرفی صریحِ برچسب AI با بازی هویت تبلیغ شد تا توجه را به تجربه معطوف کند؛ «حمومی» با ترکیب قطعات سنتی/نوستالژیک و فرم معاصر، این توجه را تثبیت کرد؛ و اجرای زنده، آن را به تجربهی چندحسی بدل ساخت. قاعده روشن است: شناخت دقیق پسند جمعی + ابتکار در فرم و فناوری = توانایی مداخله در سلیقهی عمومی. این الگو محدود به یک فرد نیست، اما مثال حاضر نشان میدهد چگونه یک پروژهی موسیقایی میتواند از موسیقی فراتر برود و به سبک زندگی، بازار مد و حتی بدنها دسترسی پیدا کند.
چه قدر جای این گونه ذائقه شناسی ها و ابتکارات در سیاست فرهنگی جمهوری اسلامی خالی است؟ جریان اصلاحات استفاده انتخاباتی و تبلیغاتی از رها سازی این حوزه دارد، اصول گرا تقابل ضمنی یا تغافل را پیش میگیرد.
سیاست فرهنگی ایران گویی عارش می شود از عامه پسندی بداند و برای فرهنگ عمومی و شهروندی که دوست دارد جهانی زندگی کند خط مشی داشته باشد و به چشم فرصت به ذائقه عامه نگاه کند تا تهدید....
در پست بعد به تحلیل معنوی این موضوع و فضاسازی ذهنی آن می پردازم