دلنوشته های یک سایه
دلنوشته های یک سایه
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

کشاورزی در انتظار جوانه‌ ها

یه وقتایی دلم میخواست بنویسم تا قلمم خشک بشه یه وقتایی هم مثل امروز کلا ریخته بودم بهم و فقط خوابیدم.

بیدار شدم شام خوردم و اومدم تو رختخوابم باز...

دلم نیومد ننویسم...

امشب مثل یه کشاورزم، که قشنگ زمینشو شخم زده و‌بذر پاشیده و آب داده و‌منتظر جوونه زدن نشسته...

انتظار انتظار انتظار ...

فرسایشی ترین حالت ممکن همینه ...

انتظاری که شاید تا ابد چشم به راهت بزاره ...


اجتماعیداستانکشاورزیروحانسان
من یک سایه که بدنبال نور میگردم، نوری که اثری از سایه باقی نمیگذارد را میپرستم، ! اهل همینجا هستم ولی مرا به عنوان اینجایی نپذیرفتند، این است تمام آنچه باید بدانید.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید