ویرگول
ورودثبت نام
دلنوشته های یک سایه
دلنوشته های یک سایهمن یک سایه که بدنبال نور میگردم، نوری که اثری از سایه باقی نمیگذارد را میپرستم، ! اهل همینجا هستم ولی مرا به عنوان اینجایی نپذیرفتند، این است تمام آنچه باید بدانید.
دلنوشته های یک سایه
دلنوشته های یک سایه
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

کشاورزی در انتظار جوانه‌ ها

یه وقتایی دلم میخواست بنویسم تا قلمم خشک بشه یه وقتایی هم مثل امروز کلا ریخته بودم بهم و فقط خوابیدم.

بیدار شدم شام خوردم و اومدم تو رختخوابم باز...

دلم نیومد ننویسم...

امشب مثل یه کشاورزم، که قشنگ زمینشو شخم زده و‌بذر پاشیده و آب داده و‌منتظر جوونه زدن نشسته...

انتظار انتظار انتظار ...

فرسایشی ترین حالت ممکن همینه ...

انتظاری که شاید تا ابد چشم به راهت بزاره ...


اجتماعیداستانکشاورزیروحانسان
۶
۱
دلنوشته های یک سایه
دلنوشته های یک سایه
من یک سایه که بدنبال نور میگردم، نوری که اثری از سایه باقی نمیگذارد را میپرستم، ! اهل همینجا هستم ولی مرا به عنوان اینجایی نپذیرفتند، این است تمام آنچه باید بدانید.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید