نسخهی تابدار!
پسر همان پسر!
طناب، همان طناب!
درخت، همان درخت!
باز هم داشت تاب میخورد!
اما تاب خوردناش دیگر همان تاب خوردن نبود!
آن روز در اوج شادی تاب میخورد، امروز در اوج غم و استیصال!
آن روز پدرش او را تاب میداد، امروز با دست خودش تاب میخورد!
نسخهی بیتاب!
خط، همان خط!
طناب، همان طناب!
درخت، همان درخت!
پسر هم همان پسر بود!
آنروز سر خط، امروز ته خط!
آنروز طناب تاب، امروز طناب دار!
آنروز یک درخت پُرمیوه، امروز یک درخت خشکیده!
آنروز شاداب و تازه، امروز کسی که همهچیش رو میبازه!
یادداشت پیشین:
شما هم به جایی نرسیدنتان را به گردن کودکی و نوجوانی سختتان میاندازید؟!
عنوان یادداشتهای مرتبط:
عکس داستانک(قسمت چهاردهم:ای کاش چهارمتر آخرم نخ بود!)
عکس داستانک(قسمت یازدهم:زیر پا!)
قبل از اینکه خودت رو بکشی،...!
حُسن ختام: به نقل از کتاب "مواجهه با مرگ"، نوشتهی "براین مگی"
هیچ چیز به اندازه خودکشی قلب بازماندگان آدم را جریحهدار نمیکند. درنتیجه خودکشی در هر شرایطی تعرض به حقوق بازماندگان است. آدمی که خودکشی میکند، عوض اینکه تا آخرین لحظه به عزیزانش بچسبد و ولشان نکند، ترجیح میدهد، قبل از موقع، ترکشان کند. آن هم برای همیشه. این بدترین نوع طرد است.