گقتوگوی اول:
_ آقا این آشغالایی که توی جوی آب جلوی مغازهتون ریخته رو جمع کنید!
+ شما؟
_ با اجازهتون صاحب مغازه بغلیام!
+ من این مغازه رو دو روزه خریدم میخواستی به صاحب مغازهی قبلی بگی آشغالا رو جمع کنه!
_ بهش گفتم. گفت من اینجا رو فروختم دیگه صاحبش نیستم!
گفتوگوی دوم:
_ همین جا نگه دارید!
+ راننده میزند روی ترمز!
_ کرایهی من چقدر شد؟
+ قابلی نداره! دویست و پنجاه هزار تومن!
_ چه خبره آقا مگه سر گردنه است؟ من این مسیر رو هر روز دارم دربست میام ته کرایهای که تا الان دادم دویست هزار تومن بوده!
🚨 این گفتوگوها که در چند قدمی هم اتفاق افتادند دقایقی بعد به مشاجره، فحاشی و بزنبزن کشیده شده و دو کشته و هشت زخمی به جا گذاشتند و یک نفر که خیلی اتفاقی شاهد هر دو ماجرا بود چشماش به دیوارنوشتهای در همان حوالی افتاد:
🕊️ما ملّت امام حسینیم🕊️

یادداشت پیشین: