مقدمه:
آیا وجود حتی یک مورد غلط املایی و نگارشی، برای یک کتاب که قرار است در چند هزار نسخه انتشار یابد، زیاد نیست؟ با رعایت تسامُحانه، یک کتاب، حداکثر تا چند غلط املایی و نگارشی میتواند داشته باشد؟
خدا میداند که هدف بنده از انتشار این یادداشت، ملانقطیبازی نیست. امّا کسی که بارها کتابهای بسیار قطورِ بدون حتی یک غلط املایی و نگارشی را خوانده است، به هیچوجه نمیتواند به خودش بقبولاند که یک کتاب ۱۱۱ صفحهای، بیش از ۱۱۰ غلط املایی و نگارشی بارز و بیش از ۴۰ خط تکراری، داشته باشد. این یادداشت در اعتراض به این ماجرا نوشته شد.
از دوست بپرسید چرا میشکند؟
یعنی در مجموعهی عریض و طویل نشر سورهی مهر، یک آدم حسابی پیدا نشده است که جلوی نشر کتابی، با این حجم انبوه ار غلط املایی و نگارشی را بگیرد؟ نکند خداینخواسته سرشان اینقدر به رانت دولتی گرم شده است که دیگر وقتی برای انجام این کارها ندارند؟ نکند پشتشان به قدرت رسانهایشان خیلی گرم شده است؟ دوستان مگر مجبور هستید بیتالمال را اسراف کنید و برای رفع تکلیف، هر کتابی را روانهی چاپ کنید و آمار نشرِ خود را نمایشی بالا ببرید؟ اینجوری میخواهید به فرهنگ مملکت خدمت کنید؟ باور کنید اگر این کتاب برای نشر دیگری بود، به این اندازه تاسف نمیخوردم و زبان به ملامت باز نمیکردم. ولی ای عُشّاقِ کار فرهنگی، از شما بعید است! این کتاب، خیلی از خاطرات خوبی که با کتابهای نشر شما داشتم، به باد داد. به قول شاعر: هر کس به طریقی دل ما میشکند، بیگانه جدا دوست جدا میشکند. بیگانه اگر میشکند حرفی نیست، از دوست بپرسید چرا میشکند؟
انتشارات سوره مهر که هر چند وقت یکبار ناشر برگزیده کشور میشود، چرا و چگونه باید کتابی پر از غلط املایی را آن هم در چند چاپ متوالی، منتشر میکند؟ یکی بیاید بگوید اینجا چه خبر است؟ یعنی شما نمیدانید که وقتی یک کتاب با یک عالمه غلط املایی را تحویل مخاطب میدهید، به جزو کم فروشی که گناه کوچکی نیست، دارید به او توهین نیز میکنید؟!
چه مردم خوب و نازنینی داریم ما!
ای کاش دست کم این کتاب را به آبدارچی محترم و بیادعای آن انتشارات داده بودید تا یکبار آن را موقعی که منتظر به جوش آمدن آب سماور است، بخواند و غلطهای املایی و نگارشیاش را بگیرد! راستی، یعنی تا قبل از بنده، صدای هیچ کدام از خوانندگان این کتاب درنیامده است؟ خدایا غلط کردن در مملکت ما چقدر آسان شده است و از غلط دیگران گفتن، چقدر سخت! باز هم جا دارد فریاد برآوریم که: «چه مردم خوب و نازنینی داریم ما!»
از کدام کتاب سخن میگویی؟
کشور ما از حیث رمانهای قوی که به زندگی مشاهیر علمی و ادبی کشورمان بپردازد، بسیار ضعیف است. نه که اصلاً وجود نداشته باشد. دارد، ولی خیلی کم. در سال گذشته، کتابهای زندگینامهای خوبی (از نویسندگان داخلی و خارجی، امّا در مورد مشاهیر خودمان) در قالب رمان خواندم که اگر عمری و توانی باقی بود، از آنها هم خواهم نوشت. ولی امروز میخواهم از کتاب "نغمهساز فاراب" بنویسم. این کتاب را خریدم تا بخوانم و اطلاعات محدودم در مورد ابونصر فارابی را بیشتر کنم. ولی متاسفانه بدجور توی ذوقم خورد. به عنوان یک کتابخوان معمولی باید بگویم که در پرداخت ضعیف به زندگی فارابی، نقد بسیار شدیدی، به نویسنده و ناشر وارد است. از جایی که نقد ادبی یک کتاب را باید به اهل فنّ سپرد، در این یادداشت فقط به غلطهای املایی و نگارشی این کتاب اشاره میکنم که از عهدهی یک دانشآموز دبستانی نیز برمیآید.
ای بابا! حالا مگر دو تا غلط املایی ارزش این حرفها را دارد؟
شمارگانِ چاپ چهارم کتاب «نغمهساز فاراب»، ۲۵۰۰ جلد است. اگر در چاپهای قبلی نیز همین تعداد از این کتاب، روانهی بازار نشر شده باشد، در مجموع ۱۰۰۰۰ جلد از این کتاب منتشر شده است. با یک حساب سر انگشتی و ضربِ تعدادِ جلدهای انتشار یافته از این کتاب یعنی ۱۰۰۰۰ در تعداد غلطهای موجود (در ادامه خواهید دید که موارد مستند شده خیلی بیشتر از این رقم است!) در آن یعنی ۱۰۰، میتوانیم نتیجه بگیریم که انتشارات سورهی مهر، با انتشار تنها همین یک فقره کتاب، یکتنه، بیش از یک میلیون غلط املایی و نگارشی را روانهی بازار نشر و خانههای مردم کرده است. جا دارد با صدای خودِ خودِ جنابِ هادیخانِ عامل، خطاب به تک تکِ کاربهدستان نشر سوره بگوییم: "خسته نباشی دلاور؛ خداقوت پهلوان!"
این غلطهای زیادی که میخواهی ریز به ریز بیاوری، توی چه مایههایی هستند؟
غلطهای نگارشی و املایی این کتاب، خیلی خلّاقانه، نوبرانه و دارای تهمایههایی از هجو هستند! گاهی کلمهای جا افتاده است، گاهی یک کلمهی بیربط، اضافه شده است. در جاهایی حتی غلط نوشتن از صحیح نوشتن، خیلی سختتر بوده و گویی غلط نوشتن، به عمد و با زحمت بسیار زیادی، صورت گرفته است. در جاهایی هم دگرگونی کلمات و به همریختگی مندرجات کتاب به اندازهای است که تردید میکنید که نکند خداینخواسته کسانی که این کتاب را روانهی دستگاه چاپ کردهاند، پیش از این کار، جنس نامرغوبی، چیزی مصرف کردهاند؟! مثل جاهایی که "محمد فارابی" را "ممد فارابی" و "سیفالدوله" را "سیفادوله" آوردهاند و یا مانند فصل شانزدهی کتاب که فاجعه در حدّی است که چهل و دو خط، دو مرتبه، تکرار شده است و عجیبتر آنکه برخی کلمات که در چهل و دو خط ابتدایی، صحیح هستند، در چهل و دو خط تکراری، غلط هستند. دیگر بیشتر از این، چه میخواهید؟ راستی، بیشترین تعداد غلط املایی در کمترین صفحات، نباید در کتابِ گینس، رکورد داشته باشد؟!
توجه:
صفحه ۶ :
میگفت = میگتف
نگاهش = نگاش
صفحه ۷ :
ابونصر = ابونصرر
صفحه ۸ :
شما = شمات
صفحه ۹ :
پیش از این = پی از این
نواها = نوارها
صفحه ۱۴ :
بنیان قدرت و حکومت = بنیان قدرتوحکومتش
مرا = امر
صفحه ۱۵ :
دخترکان = دختر کان
در میانِ راه = در میانراه
موسیقی = موسیق
صفحه ۱۹ :
اسب خود را هی کرد = اسب خود راهی کرد
گرفته بود = گرفتهبود
نگرانی و تشویش خاطر = نگرانی و تشویقِ خاطر
گرگی است در لباس میش = گرگی است در لباس میس
صفحه ۲۰ :
سوار این اسب میشوی و به نزد او میروی = سوار این اسب میشود و به نزد او میروی
صفحه ۲۱ :
ظرف ذهنیات = طرفذهنیات
با بیصبری = بابی صبری
صفحه ۲۲ :
با ابونصر خداحافظی کرد = بااو ابونصر خداحافظی کرد
مزاح میکنی سلمان مکتبدار = مزاحمی کنیسلمان مکتبدار
صفحه ۲۴ :
طنبورنواز = طنبونواز
طنبورنواز = طنبور نو از
صفحه ۲۵ :
اقرار میکنم = قرار میکنم
صفحه ۲۶ :
حالِ وخیم = حال و خیم
صفحه ۲۷ :
با تو کاری دارم = تا تو کاری دارم
صفحه ۳۱:
در پیش روی = در پیش وری
گویی خواب را چون گمگشتهی خود، به سختی در آغوش کشیده است. = گویی خواب را چون گم گشتهی خود، به سختی در آغوش کشیده شده است.
سحر و جادوی استاد، دانشِ عظیم و فضیلت آشکار اوست. = سحر و جادوی استاد، دانش و عظیم و فضیلت آشکار اوست.
صفحه ۳۳ :
آری قافلهسالار، تو راست میگویی. = آری این قافلهسالار، تو راست میگویی.
صفحه ۳۴ :
این را خود اقرار کرد. = این خود را اقرار کرد.
صفحه ۳۵ :
بر فراز سرشان = ببر فراز سرشان
حرکت احتیاطآمیر = حرکت محتاط آمیز
خدا گواه است از آنچه هیچگاه خسته نمیشوم، خواندن است. = خدا گواه است از آن چه گاه خسته نمیشوم، خواندن است.
تدبیری بیندیشی = تبدبیری بیندیشی
صفحه ۳۶ :
اما میخواهم بدانم تو این را از کجا میدانستی؟ = امام میخواهم بدانم تو این را از کجا میدانستی؟
صفحه ۳۷ :
در اندیشه فرو رفت. = در اندیشه فور رفت.
در کمین این قافلهاند. = در کمین این قافلهاند.
صفحه ۳۸ :
خاطرمان در ادامهی سفر آسودهتر میشد. = خطرمان در ادامهی سفر آسودهتر میشد.
کلام ابونصر = کالم ابونصر
صفحه ۳۹ :
بیم دارم راهزنان آسیبی به او رسانده باشند و یا راه را گم کرده باشد. = بیم دارم راهزنان آسیبی به او رسانده باشند و یا را گم کرده باشند.
صفحه ۴۱ :
نه راه پس داریم، نه راه پیش. = نه راه پس درایم، نه راه پیش.
صفحه ۴۲ :
به طمع به چنگ آوردن = به طع به چنگآوردن
من را با آن راهزنان کاری نیست. = من را با آن راهزنان کای نیست.
تدبیری = تبدبیری
صفحه ۴۳ :
خورشید، چون گویی آتشین = خورشید، چون گوییی آتشین
صفحه ۴۵ :
تکّه چوبها را تک تک به دست من برسانند. = تکه چوبها را تک به تک دست من بر سانند.
ابونصر = اونصر
به سوی شتر بعدی = به سوی تشر بعدی
... . ( در این مورد، اصلاً نتوانستم بفهمم جملهی صحیح چه است!) = کاروانیان با دیدن این وضع نامنتظر، خندههای شوقآمیز سر دادند، پر طنین ساز قافله گم شده بود، فریاد زد: ...
صفحه ۴۸ :
لبخندی = لخندی
صفحه ۴۹ :
با فرمان = با فرمن
مهیّای استراحت = مهیای اسراحت
صفحه ۵۰ :
شیفتهی شنیدن = سیفتهی شنیدن
صفحه ۵۱ :
از جا برخاستند = از جا بر خساتند
صفحه ۵۶ :
انتظار نداشتم = انتظا نداشتم
خواندن هفتاد صفحه از این کتاب غامض، عملی دشوار است. = خواندن هفتاد صفحه از این کتاب غامض، علمی دشوار است.
صفحه ۵۷ :
دیوارهایی از کتب خطی = دیوارهای از کتب خطی
صفحه ۵۸ :
من هیچگاه غلبهی ابوسعید سیرافی را بر شما نپذیرفتم. = من هیچگاه غلبهی ابوسعید سیرافی را که بر شما نپذیرفتم.
جانبداری = جانبدرای
صفحه ۶۰ :
عجز و لابه = عجز و لا به
صفحه ۶۲ :
نیکوتر = نکیوتر
صفحه ۶۳ :
لبخندی پیروزمندانه = لبخندی پیروزمندان
صفحه ۶۴ :
باید در دانشمند بودن او تردید داشت = در دانشمندان بودن او تردید باید داشت!
امیر سیفالدوله = ایمر سیفالدوله
صفحه ۶۵ :
اعضا و جوارح = اعضار و جوارح
جملگی = جلگی
صفحه ۶۶ :
ببینیم = بینیم
صفحه ۶۷ :
کلام = کالم
بدینوسیله = بدبینوسیله
صفحه ۶۸ :
سیفالدوله = سیفادوله
صفحه ۶۹ :
یله شدند = ریله شدند
صفحه ۷۱ :
امّا = ما
آن مجلس، محبس من بود که از آن گریختم. سیفالدوله هیجانزده خندید و گفت: و چه استادانه نیز گریختید؛ حکیم. = آن مجلس محبس من بود که از آن گریختم. سیفالدوله هیجانزده خندید و گفت: و چه استادانه نیز گریختند؛ حکیم.
صفحه ۷۳ :
عیان سازند. = عین سازند.
قیمت و اعتباری بس گران = قیمت و اعتباری بس گردان
صفحه ۷۶ :
امیر سیفالدوله = امیر سیفادوله
صفحه ۷۹ :
چگونه زندگیای را باید در پیش بگیریم؟ = چگونه زندگیام را باید در پیش بگیریم؟
صفحه ۸۰ :
شروع = شورع
فراموش کند = فراموش کد
تعظیم و تکریم = تعظیمو تکریم
موضوع = موضو
صفحه ۸۲ :
گفتههایم = گتفههایم
صفحه ۸۵ :
دستههای عود، طنبور و رباب = دستانهای عود و طنبور و رباب
صفحه ۸۷ :
از خط هفدهم، مطالب تکراری صفحهی قبل است!
که = ک
زمین چمن را ترک کردند. (انگار داشتند فوتبال بازی میکردند!) = زمین چمن ار ترک کردند.
سیفالدوله = سفادوله
صفحه ۸۸ :
تمام مندرجات این صفحه، مطالب تکراری صفحات ۸۶ و ۸۷ است!
پرسشگرانه = پریشگرانه
کشورداری = کشوردرای
از جا برخاستند = از جدا برخاستند
صفحه ۸۸ :
چهار خط اوّل، مطالب تکراری صفحهی ۸۷ است!
انتظار حصول نتیجه = انظار حصول نتیجه
صفحه ۹۲ :
برای نیّات خیری که در سر داری = برای نیانت خیری که در سر داری
به درود! = به دورد!
صفحه ۹۴ :
بیاینکه هیچ توانی در خود بیابد، تنها لبخندی بر سیمای نحیف و نزارش نشست. = بیاینکه توان هیچ را در خود بیابد، تنها لبخندی بر سیمای نحیف و نزارش نشست.
به عیادتکنندگان خوشآمد گفت. = به عبادتکنندگان خوشآمد گفت.
از کوزهی آب = زا کوزهی آب
ابونصر اینبار با صدایی آشکارتر نهیب زد. = ابونصر اینبار با صدایی آشکارتر نهب زد.
صفحه ۹۵ :
گفتههایم را سهلتر بشنوی = گفتههایم راسهلتر بشنوی
صفحه ۹۷ :
بر هم گذارده بود = بر ر هم گذاشته بود
یک بار دیگر = به بار دیگر
صفحه ۹۸ :
در این صفحه هم خطوط تکراری و غلط املایی بیداد میکند. ماندهام چگونه ایرادهای این صفحه که باز شامل خطوط تکراری و غلط املایی بسیار است را بنویسم تا حقّ مطلب ادا شود؟ برای همین ترجیح میدهم با اجازهی شما عزیزان، از این بخش، تصویری بیاورم:
در این صفحه، به جز آنچه در تصویر بالا میبینید، غلط املایی نیز وجود دارد:
کتاب را مقابل چشمانم بگیر، خود آنرا خواهم خواند. = کتاب را مقابل چشمانم بگیرد، خود آنرا خواهم خواند.
صفحه ۹۹ :
آیا امر بر شما مسجّل شده است؟ = آیا امر بر شما مستجل شده است؟
صفحه ۱۰۱ :
صدا، لحظهلحظه، بیشتر و بیشتر میشد. = صدالحظه لحظه بیشتر و بیشتر میشد.
صفحه ۱۰۳ :
برگزیدگان و عدّهای از مشاهیر = برگزیدگان وعدهای ار مشاهیر
ابونصر محمد فارابی = ابونصر ممد فارابی
صفحه ۱۰۵ :
ید طولایی داشت. = ید طولانی داشت.
مسجد رصافهی بغداد = مسجد رصاغهی بغداد
کتاب الاقناع فیالنحو = کتاب الاقناع فیالخو
صفحه ۱۰۹ :
مواضع معروفی = مواضع معروفی
صفحه ۱۱۰ :
شهر تسخیر شد. = شهر تخسیر شد.
تصوّر کنید!
تصوّر کنید چهل سال دیگر نوهی بنده (زهی خیال باطل!) خرامان خرامان و از سر بیحوصلگی، سراغ کتابهای بابابزرگ مرحومش میرود و عدل این کتاب و یا کتابی شبیه به این کتاب (از حیث میزان غلط املایی و نگارشی) را از میان آنها برداشته و ورق میزند. بعد از چند دقیقه، با خودش میگوید: «پدربزرگ بینوای من در چه زمانهی درهم و برهمی زندگی میکرده است؟ یعنی آن زمان میتوانستی یک کتاب را با این همه غلط املایی چاپ کنی و در ازای آن از مردم پول هم بگیری؟ خدایا! (البته اگر تا آن زمان، چیزی از خدا، باقی گذاشته باشیم!) یعنی چه جوری؟!
ای کاش حالا فقط همین یک کتاب بود!
انتشارات «نسیم قلم» نیز در چاپ اوّل کتاب «دختر پرتقالی»، نوشتهی «یوستین گاردر»، بیش از پنجاه غلط املایی از خود به یادگار گذاشته است که واقعاً دستمریزاد دارد.
کتابهای دیگر هم هستند که الان حضور ذهن ندارم. شما اگر کتابی خواندهاید که نام و فراوانی غلطهای املایی آن را هنوز به خاطر دارید، در قسمت نظرها (البته فعلاً یعنی در لحظهی انتشار این یادداشت که همچون قسمتی وجود ندارد!)، به آن اشاره کنید تا درس عبرتی شود برای ناشرین عزیزی که اینقدر برای خوانندهشان احترام قائل نیستند که از شتابزدگی و هول بودن دست بردارند و دستکم یک کتاب را، بدون غلط املایی، به او تحویل بدهند.
گاهنامهی دستانداز شماره بیست و دو:
دوستان عزیز و فرهیخته! همراهان گرامی! خوشبختانه (!) مهلت نویسندگی برای موضوعات گاهنامهی شماره بیست و دو، طبق قرار قبلی، به پایان رسید.
عزیزانی که افتخار داده و همراهی کردید، از همراهی شما، بینهایت سپاسگزارم. الهی همراهیتان مستدام باد.
خواهش میکنم فرایند همراهی خود را به این نحو تکمیل فرمایید:
حداکثر تا یازدهم اردیبهشتماه ۱۴۰۰، پنج پُست از پنج نفر، به جز خودتان را انتخاب و امتیازی از یک تا بیست، به آنها اختصاص و نتیجه را در زیرِ (البته فعلاً یعنی در لحظهی انتشار این یادداشت که همچون زیری وجود ندارد!) همین پُست بنویسید و یا ایمیل فرمایید.
عزیزانی که در این رایگیری حضور نیابند، با عرض شرمندگی، حذف خواهند شد. برای همین از دوستان تمنّا میکنم به همدیگر خبر بدهند تا کسی از رای دادن، جا نماند. دم شما گرم.
معیار پیشنهادی برای امتیازدهی منصفانه به پُستها و انتخاب پُستهای برتر از سوی شرکتکنندگان:
به جدول زیر و نحوهی امتیازدهی یکی از عزیزان، بر اساس معیارهای بالا، نگاه کنید. از همراهانِ این دوره خواهش میکنم تا جایی که مقدور است در قالبی مشابه، به پُستهای نوشته شده از سوی دوستانشان، امتیازدهی کنند.
آخرین فهرست «پُستهای نوشته شده» به شرح زیر است (اگر پُستی جا مانده است، لطفاً در قسمت نظرها لینک آن را بنویسید تا به این فهرست، اضافه کنم.):
در اینستا چه میگذرد! ??? اثرِ نگین
مجازات دزد ماشین! اثرِ علی اِن.اِن.تری
نامهای به خودم و مَردُم اثرِ ???????
خاطرات یک اسکل :/ اثرِ ???????
خوکها و آدمها | همهی آنها پلیدند اما بعضیهایشان پلیدترند! اثرِ محسن محمودزاده
نامهای از دنیای کلاغها به دنیای آدمها! اثرِ نفیسه خطیب پور
تقدیم به پدرم که کولر را خاموش نمیکند:) اثرِ روان نویس
داستان دست اندازهای زندگی اثرِ سوشیانت
دستنوشتهای که در تاریکی شب به پرواز درآمد! اثرِ صدرا
شورِش را شورَش بُکنیم اثرِ صوفیانا
من باختم، خیلی هم بد باختم و غرورم مرا به زمین زد. اثرِ احمد نهازی
گیرنده شناخته نشد | شاه شب دوران ما کیست؟ اثرِ محسن محمودزاده
ما دیوانه نیستیم ای شیخ... اثرِ Lizard =)
خاص پنداری | لطفا سَرَطان نَباشیم اثرِ Miya
گشت و گذار با یه مارمولک| آسیاب در اعماقِ زمین! اثرِ Lizard =)
رهایی از دوراهی اخلاقی هاینتس! اثرِ مهیا توکلی
بهت گفته بودم؟! اثرِ ???????
سالِ نو، حالِ نو اثرِ تخس دیوونه
دو یادداشت پیشین:
چنانچه وقت داشتید: به نوشتههای هشتگ «حال خوبتو با من تقسیم کن» سر بزنید و اگر خودتان حال خوبی برای تقسیم داشتید، لطفاً دست دست نکنید و آن را با این هشتگ بین دوستان خودتان تقسیم کنید. بِسمِالله.
حُسن ختام:
توی این هیر و ویر که به قسمت نظرها به شدّت نیاز دارم، این قسمت قابل رویت نیست. راستی! آن زنگولهی بالای صفحهی شما هم از کار افتاده است، یا زنگولهی بنده خراب شده است؟ شما چگونه برای بنده نظر مینویسید، ولی بنده نمیتوانم حتی نظرهای شما را ببینم؟ بعد از پنج سال از راهاندازی ویرگول، دیگر انتظار اینجور مشکلات را ندارم.