مصطفی میرزایی
مصطفی میرزایی
خواندن ۴ دقیقه·۱۶ روز پیش

اقتصاد دوران سازندگی ۵

۴. آیا الگوی جایگزین برای این الگوهای غلط- الگوهای نئولیبرالیستی شبه مدرن-  وجود داشت یا صرفاً امری انتزاعی است؟

برای پاسخ بهتر به این سؤال، باید ابتدا به این مغلطه پاسخ دهیم: الگو‌های اقتصادی نئولیبرالیستی، جهانی هستند و با وجود مشکلات و نقایصی که دارند؛ کارآمدترین الگوهای فعلی هستند! جوزف استیگلیتز برنده‌ی نوبل اقتصاد در در سال ۲۰۱۰ با انتشار کتابی با عنوان سقوط آزاد به بحران اقتصادی آمریکا و ناکارآمدی سیستم اقتصادی آمریکا می‌پردازد. بخش‌هایی از این کتاب بدین شرح است:

بحرانی که در آمریکا آغاز شد زود جهان را دربرگرفت، چنانکه در سرتاسر جهان میلیون ها نفر شغل شان را از دست دادند تنها ۲۰ میلیون نفر در چین و صدها میلیون نفر به ورطه ی فقر افتادند. قرار نبود چنین باشد. اقتصاد مدرن، با ایمانش به بازارهای آزاد و جهانی سازی، رفاه همگان را وعده کرده بود. افتی بزرگ که به روشنی بدترین سقوط از پی رکود بزرگی بود که هفتاد سال قبل رخ داد این توهمات را درهم شکسته است. این افت ما را وامی دارد که در دیدگاه هایی که مدت زمان درازی است درست شمرده شده بازنگری کنیم. یک ربع قرن؛ برخی آموزه‌های بازار آزاد حاکم بود: بازارهای آزاد و بی قید کارآمد هستند؛ اگر خطا کنند، به سرعت آن را تصحیح می کنند. بهترین دولت، دولتی کوچک است و مقرّرات تنها برای نوآوری مانع می تراشد. بانک‌های مرکزی باید مستقل باشند و تنها بر پایین نگه داشتن تورم بکوشند. آنان که رابطه ی خوبی با بنیادگرایی بازار دارند تفسیر متفاوتی ارائه می کنند. برخی میگوید اقتصاد از یک «تصادف »آسیب دید، و تصادف ها رخ می دهد. هیچ کس نمی‌گوید که صرفاً به خاطر تصادفاتی که هرازگاه رخ میدهد راندن ماشین را متوقف کنیم. آنانی که چنین موضعی دارند از ما میخواهند که هرچه سریع تر به جهان پیش از ۲۰۰۸ بازگردیم. آنان می‌گویند بانکداران کار غلطی انجام ندادند. از بقای سیستم درس غلطی گرفتیم که این سیستم خودش به خودی خود کار می کند. در حقیقت، نظام اقتصادی ما پیش از بحران (نیز) برای اغلب آمریکایی ها عملکرد خوبی نداشته است. شکستی در یک بخش سیستم اقتصادی جهانی به دیگر بخشها گسترش می یابد. ممکن است سال ها طول بکشد تا پیامدهای کامل بحران اقتصادی تجلی یابد.

استیگلیتز در ادامه به انکار اوّلیه‌ی عمومی بحران اشاره می‌کند و می‌گوید: اقتصاددانان، اغلب دیگر یاری رسان نیستند. بسیاری از آنان پوشش فکری ای فراهم کردند که سیاست سازان در حرکت در مسیر مقررات زدایی به آن متوسل شدند. آن چه این بار اشکال داشت صرفاً تعدادی از افراد نیست. مدافعان سیستم مالی متوجه نمی شوند که این محیط شان است که کرم خورده است. به نظرمن، بحران بزرگ ۲۰۰۸ پی آمد ناگزیر سیاست هایی است که طی سالهای پیش دنبال شده بود. روشن است که این سیاست‌ها به خاطر منافع خاص بازارهای مالی شکل گرفته است. نقش علم اقتصاد پیچیده تر است. من حرفه‌ی علم اقتصاد را نیز در میان فهرست طولانی آنهایی که گناه بحران بر گردن آنها است می گذارم، زیرا برای صاحبان منافع خاص استدلال‌هایی درباره ی بازارهای کارآمد و خودتنظیم ارائه کرد هرچند پیشرفت‌های علم اقتصاد طی دو دهه ی گذشته نشان دهنده ی شرایط محدودی است که تحت آن این نظریه صدق می کند. در نتیجه‌ی این بحران، علم اقتصاد (سیاست و نظریه) تقریباً بدون تردید به همان میزان خودِ اقتصاد تغییر خواهد کرد.  بحران جاری نقایص بنیادی سیستم سرمایه داری، یا دست کم روایت خاصی از سرمایه داری را آشکار کرد که در بخش اخیر سده ی بیستم در ایالات متحده پیدا شد ( این روایت گاهی سرمایه داریِ سبک آمریکایی خوانده میشود.)

مسئله صرفاً افراد مقصر یا اشتباهات خاص نیست، یا این نیست که برخی مشکلات کوچک را برطرف کنیم یا به برخی سیاستها شتاب دهیم. دیدن این نقایص سخت بوده، زیرا ما آمریکایی ها می خواستیم سخت به نظام اقتصادی‌مان باور داشته باشیم.

همانطور که ملاحظه شد جوزف استیگلیتز به وضوح در اظهارات خودش به سقوط علم اقتصاد اعتراف می‌کند. این در شرایطی است که هنوز همان تفکری که ریل‌گذاری‌های اقتصادی در ایران را انجام داده است علاوه بر اینکه هیچ مسئولیتی در قبال خطاهای خود و تکرار آن‌ها به عهده نمی‌گیرد بلکه بر همان مبانی و الگوها اصرار و پافشاری می‌کند. همانگونه که در مطالب قبلی به آن اشاره شد دو فرصت بزرگی که پس از انقلاب و به خصوص پس از پایان جنگ، برای ریل‌گذاری اقتصادی بر مبنای الگوهای عدالت طلبانه اسلامی- ایرانی بود از دست رفت اکنون نیز به بهانه‌های مختلف در حال از دست رفتن است؛ در حالی که عملاً هیچ فرصتی برای اجرا و پیاده سازی این الگوها که پیش‌تر به عنوان مردمی کردن اقتصاد و امروزه تحت عنوان اقتصاد مقاومتی مطرح می‌شود داده نشد و امروزه نیز چنین فرصتی داده نمی‌شود چرا که در همان دوره‌ی اوّل دولت آقای هاشمی رفسنجانی می‌بایست در وهله‌ی اوّل اقتصاد شبه مدرنِ نامتوازن که میراث دوره‌ی پهلوی بود را صرفاً با برهم زدن این عدم توازن ساختاری که بین بخش مولّد و غیرمولّد بود از بین می‌برد ولی عدم اراده‌‌ و اعتقاد به مبانی عدالت طلبانه‌ی اسلامی- ایرانی منجر به تداوم این الگوهای غلط شد که در بخش بعدی با ذکر مثال‌ به آن خواهیم پرداخت. در واقع این الگوها وجود داشته و دارند امّا فرصت پیاده سازی و اجرا شدن پیدا نکرده‌اند.


منابع: کتاب‌های اقتصاد ایران در دوران تعدیل ساختاری از فرشاد مؤمنی، اشاراتی درباره‌ی لیبرالیسم در ایران از شهریار زرشناس، پیوند ناگسستنی تکنوکراسی و اقتصاد نئولیبرال از شهریار زرشناس، سقوط آزاد از جوزف استیگلیتز

ما که باشیم که اندیشه ما نیز کنند.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید