Roomy از.
از اینکه بخوام اتاقم رو با فردی همچون خواهر بزرگترم شریک باشم متنفرم اما من مجبورم همیشه مجبورم !
شروین هست چایی هست و کلاژی که باید تا فردا روی میز تحریر حاضر باشد .... نگران نمره های کارنامه هستم مثل هرسال مانند بز در گل گیر کرده !!!!! اما مثل هرسال خوشبختانه سریع از یاد میرود و من کمتر بخاطر چند معادله و چند درس از مختصات و.... تحقیر میشوم!!!
گاهی فکر میکنم خنگ یا همچین چیزی هستم -
ولنتاین به مرغ های عشق بسیار نزدیک است باید قبل تر ها شروع به پس انداز پول برای پرنسسشان میکردند واقعا که بی مسئولیت هستید شما-
میتوان گفت که هم اتاقی داشتن برای فردی مانند من سگ اعصاب و دارای انواع و اقسام وسواس فکری غیر قابل تحمل است اما همانطور که مشاهده میکنید عادت میکنیم ...عادت نکنیم چیکار کنیم ؟
حالا که به کلاژ مزخرفم نگاه میکنم به یاد کاور آلبوم های مرجان فرساد میافتم..
حالا قابل قبول است .....
از دیدن سریال های تکراری خسته ام اما باز هم به اخبار تحمل میکنم و عادت میکنیم دیگه .... عادت نکنیم چیکار کنیم ؟
مانند همه چیز هایی که تحمل کردیم و پس از مدتی برایمان مانند بخشی از زندگی شد و به اصطلاح عادت کردیم !
امشب خواهر بزرگترم درحالی که نیمه برهنه روبروی من نشسته بود و مشغول کار خودش بود خطاب به من گفت :« بشر برده عادت است » عجب
پ.ن : درست هم میگفت ها