«زندگی مرا به لواطی سهمگین میخواند»
زمزمه ای بود که دوستی زیر لب میگفت.
+ تورو چه شده است؟
_گفت زندگی بر پیکره ی بنده نظر کرده و خواهان ترتیب اثر آن را دارد.
+به نظرت دلیل خاصی دارد؟!
-نمی دانم.مهم نتیجه این اتفاق است که مرا مستقیما درگیر میکند.
+پرسیدم:چه حسی در پی این اتفاقات تورو شامل می شود؟
_پاسخ داد: قرار دادی است محرمانه میان من و آن.مصلحت است خاموش بماند.
+گفتم: هر آنچه دوست طلب کند به دیده منت.
-نظر تو چه است در باب این مصداق؟
+I've been there,done that.
-sure thing nigga
+سخت مگیر ای دوست.که سخت گرفتن شدت را افزون خواهد کرد.
-سعی بر مدارا خواهم گشود تا گشایش یابم از این بلا
+تصمیم درخوری است حق یارت خدانگهدارت.
بدون خداحافظی و نگاه به بنده؛ راه خود گزید و مرخص شد.