ویرگول
ورودثبت نام
امیر رسولی مقدم
امیر رسولی مقدمپژوهشگر در حوزه روانکاوی لاکانی رزیدنت روانپزشکی
امیر رسولی مقدم
امیر رسولی مقدم
خواندن ۴ دقیقه·۷ ماه پیش

زن وجود ندارد!

ژاک لاکان باور داشت که هر پژوهشی درباره زنانگی باید با این گزاره آغاز شود:
«زن وجود ندارد.»
این جمله هم پوچ به نظر می‌رسد و هم توهین‌آمیز؛ چرا که اگر از زمینه‌اش جدا شود، گویی انکار واقعیت زنان است، و حتی بی‌اهمیت شمردن آن‌ها در جهان مردان.
اما لاکان این جمله تحریک‌آمیز را با دقت چنین توضیح داد: معنای فوری‌اش این است که هیچ تعریف یکتایی از زن وجود ندارد. هیچ «ذات زنانه»‌ای نیست.
از نظر لاکان، دختر ممکن است به زن تبدیل شود، اما راه مشخص و ازپیش‌تعیین‌شده‌ای برای این تبدیل وجود ندارد. در روان، هیچ تصویر ذهنیِ آماده‌ای از «زن» نیست. در جایگاه هویت زنانه، نوعی شکاف وجود دارد. پاسخِ خودکار و آماده‌ای به پرسش «زن چیست؟» در کار نیست.
از این‌رو، پرسش محوری برای دختران این است: «زن بودن یعنی چه؟»
یعنی شبیه مادر شدن؟ یا دوستِ مادر؟
یعنی پیروی از مد روز؟ یعنی مادر شدن؟
برخی روان‌کاوان، افسردگی‌هایی را که ممکن است پس از نخستین قاعدگی دختران رخ دهد، به فعال شدن اضطراب‌هایی درباره بدن و محتوای آن ربط می‌دهند. گرچه این امر ممکن است در بسیاری از موارد صادق باشد، اما افسردگی همچنین ناشی از پرسشی‌ست که درباره «زن بودن» مطرح می‌شود:
مسئله کمتر از «شگفتیِ خون‌ریزی» ناشی می‌شود، و بیشتر از نبودن شگفتی.
دختر دوازده‌ساله‌ای پس از شروع اولین پریودش، به اتاقش دوید تا زمان دقیقش را در دفتر یادداشت کند. اما احساس افسردگی بعدی او را می‌توان چنین فهمید: زندگی ناگهان تغییر نکرد. تغییر زیستی‌ای که در قاعدگی پدیدار شد، پاسخی به پرسش «زن بودن یعنی چه؟» نداد.
این تغییر فرمولی نبود که دختر را به «زن» تبدیل کند یا زندگی تازه‌ای را آغاز کند. پاسخ‌های خیالی به پرسش زنانگی می‌توانند بی‌نهایت باشند، اما هیچ‌کدام، نه زیستی و نه اجتماعی، پاسخی قطعی نمی‌دهند.
لاکان استدلال می‌کرد که یکی از واکنش‌های رایج به این مسئله، که شاید عجیب به‌نظر برسد، «همانندسازی با یک مرد» است.
این یک فرض عجیب است: برای پی بردن به اینکه «زن بودن» چیست، دختر خود را جای مرد می‌گذارد. اما در واقع، این موضع‌گیری کاملاً منطقی‌ست. بیایید ببینیم چرا.
مردی در کافه نشسته است. زوجی عبور می‌کنند. او از زن خوشش می‌آید و نگاهش می‌کند. حال، اگر زنی در همان موقعیت قرار گیرد، ممکن است جذب مرد شود، اما بیشتر وقتش را صرف تماشای زنی می‌کند که با اوست.
یعنی آنچه توجه زن را جلب می‌کند، نه صرفاً مرد است، نه صرفاً زن، بلکه رابطه میان آن دو است.
این‌که آن زن چه دارد که باعث شده این مرد، شریک او باشد؟
این زنِ دیگر، راز آن چیزی را در دل دارد که میلِ مرد را به دام انداخته است. حال، برای درک بهتر این راز، شخصیت ویولا در یکی از نمایش‌نامه‌های شکسپیر می‌تواند جای مرد را بگیرد تا از موقعیت او با آن زن دیگر ارتباط برقرار کند.
در واقع، ویولا خود را به شکل پسر درمی‌آورد و وارد خدمت دوک می‌شود و به‌طور نیابتی روند دلبری از اولیویا را از طرف او انجام می‌دهد. این تنها یک ترفند نمایشی نیست. اگرچه بسیاری از نمایش‌های آن دوران از چنین تدبیری استفاده می‌کنند، نباید اجازه داد این قرارداد تئاتری ما را از اهمیت خودِ عملِ مبدل‌پوشی غافل کند.
جالب اینکه وقتی مردان در این نمایش‌ها لباس زنانه می‌پوشند، نتیجه اغلب یک نمایش مضحک یا فکاهی‌ست؛ اما وقتی زنان لباس مردانه بر تن می‌کنند، جدیت صحنه همچنان حفظ می‌شود. انگار این ژستْ روان‌تر و طبیعی‌تر از سوی مخاطب پذیرفته می‌شود و نشان می‌دهد که مسیر میل چندان مختل نشده است.
این کار، در واقع، مطالعه میل دیگری‌ست. شاید به همین دلیل است که بسیاری از زنان، به‌جای علاقه به یک مرد یا یک زن، بیشتر به زوج‌ها علاقه دارند: آن‌ها می‌کوشند مثلث‌هایی بسازند، چون مثلث پیش‌شرط لازم برای مطالعه میل دیگری‌ست.
دبورا تنن در مجموعه‌ای از بازی‌های کودکانه این پویایی را نشان می‌دهد. در یک مهدکودک، «سو» می‌خواهد اسباب‌بازی‌ای را که «مری» نگه داشته، به دست آورد. اما به‌جای آن‌که مستقیماً میلش را بیان کند، به مری می‌گوید که آمده تا آن را برای دختربچه دیگری به نام «لیزا» بگیرد که آن را می‌خواهد.کمی بعد، سه پسر در همان محل مشغول بازی‌اند. «نیک» می‌بیند که «کوین» اسباب‌بازی را دارد، پس آن را مستقیماً برای خودش می‌خواهد. مانند سو، نیک هم کودک سومی، «جو»، را وارد ماجرا می‌کند، اما نه برای توجیه میل کسی دیگر، بلکه فقط برای کمک گرفتن در تصاحب آن شیء.یعنی نیک خواسته خودش را به‌صراحت بیان می‌کند، در حالی که سو میلش را از طریق میل شخص دیگری بیان می‌کند. گویی میل سو وابسته به میل آن دختر دیگر است و تنها از طریق آن فعال می‌شود.
سو می‌گوید که آن را برای دیگری می‌خواهد؛ اما نیک چنین نمی‌گوید. می‌توان چنین برداشت کرد: سو دارد می‌گوید میل من همان میل دیگری‌ست. او میل دیگری را به‌عنوان میل خودش درونی کرده است.

ادامه دارد...

لکانلاکانروانکاوی
۴
۲
امیر رسولی مقدم
امیر رسولی مقدم
پژوهشگر در حوزه روانکاوی لاکانی رزیدنت روانپزشکی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید